بازگشت

اولين كسي كه قبر حسين را بنا كرد


در همان سال كه سليمان بن عبدالملك زندگي را بدورد گفت عمر بن عبدالعزيز خليفه شد و مردم با او بيعت كردند. عمر بن عبدالعزيز با اين كه عرب بود بعد از اين خليفه شد، دستور خليفه سابق را مشعر بر اين كه هر كس در بلاد اسلامي نامه اي به حاكم مي نويسد بايستي به زبان عربي تحرير نمايد، لغو كرد. بعد فرمان داد كه در تمام بلاد اسلامي سب علي بن ابي طالب (ع) و فرزندان او ملغي شود و هر كس كه اسم علي را مي برد مثل موقعي كه اسم ساير خلفاي راشدين را مي برند با احترام آن را ذكر نمايد. بني اميه كه از رسوم سلطنت پادشاهان سوريه تقليد كردند و گفتيم كه آنها هم مقلد امپراطورهاي روم شرقي بودند قبرهاي با شكوه داشتند و قبور معاويه و پسرش يزيد و ساير خلفاي اموي را با تجليل بنا كرده بودند. مردم هم از آن ها تقليد مي كردند و هر كس كه فوت مي كرد اگر بضاعتي داشت بازماندگانش براي او قبري با شكوه مي ساختند. عمر بن عبدالعزيز دستور داد كه ديگر مردم قبرهاي با شكوه نسازند و سنگي روي قبر نصب نمايند تا اين كه جسدي كه در قبر خفته است در آينده شناخته شود. تا آن موقع اثري از قبر حسين (ع) كه ديديم در سال شصت و يكم هجري با خويشاوندان و دوستانش در كربلا كشته شد وجود نداشت و عمر بن عبدالعزيز امر كرد كه قبر حسين (ع) را ساختند و بالاي آن، سايه باني قرار دادند تا اين كه باران و آفتاب قبر را ويران ننمايد و از اموال غير منقول فرزندان علي بن ابي طالب (ع) آن چه از آن ها گرفته شده بود از جمله قطعه زميني موسوم به (فدك) را به آن ها برگردانيد و براي هر يك از علويان يعني فرزندان علي بن ابي طالب (ع) كه بي بضاعت بودند از طرف بيت المال مستمري برقرار كرد. يكي از كارهاي عمر بن عبدالعزيز اين بود كه مسلمان ها را از هزينه سنگين جنگ قسطنطنيه نجات داد و شرح اين موضوع خيلي به اختصار از اين قرار است. خلفاي بني اميه از معاويه گذشته، افرادي عياش يا متوسط الحال بودند و بين آنها، مردي به وجود نيامد كه برجسته باشد. اما مرداني لايق و حكمران هائي دلير و با استقامت در دستگاه آن ها كار مي كردند. به همين جهت در دوره اموي، قلمرو اسلام وسعت گرفت و يك امپراطوري اسلامي بزرگ به وجود


آمد و چون امپراطوري روم شرقي مجاور امپراطوري اسلامي بود بين آن دو تصادم ايجاد شد و جنگ هاي متعدد بين امپراطوري اسلام و امپراطوري روم شرقي (روم صغير) درگرفت كه خارج از موضوع ماست. وقتي سليمان بن عبدالملك خليفه شد تصميم گرفت كه خطر امپراطوري روم شرقي را براي هميشه از بين ببرد و در آينده امپراطوري اسلامي بيمي از امپراطوري روم شرقي نداشته باشد و براي از بين بردن خطر آن امپراطوري برادر خود را انتخاب كرد. سليمان بن عبدالملك با انتخاب برادر، به سمت فرماندهي سپاهي كه بايستي قسطنطنيه را مسخر نمايد، وي را از مركز خلافت دور كرد و مي دانيم كه برادر سليمان عبدالملك خواهان خلافت بود. سپاه اسلام رفت و قسمت شرقي قسطنطنيه را كه در قديم (كري زوپوليس) خوانده مي شد و امروز موسوم به (اسكوتاري) مي باشد اشغال كرد اما نتوانست كه قسمت غربي آن شهر بزرگ را كه قسمت اصلي شهر بود اشغال كند براي اين كه سپاه اسلامي نيروي دريائي كافي نداشت. برادر خليفه كه متوجه شد كه بدون نيروي دريائي نمي توان پايتخت امپراطوري روم شرقي را اشغال كرد شروع به ساختن كشتي جنگي نمود و براي به حركت درآوردن كشتي ها پاروزن اجير كرد و نيروي دريائي وي حمله ور گرديد. اما نيروئي كه برادر خليفه با تحمل هزينه اي گران به وجود آورده بود در يك روز، هنگام حمله به قسطنطنيه غربي سوخت و از بين رفت و مدافعين، كشتي هاي جنگي را با آتش موسوم به (آتش يوناني) كه روي آب خاموش نمي شد سوزانيدند. برادر خليفه براي مرتبه اي ديگر درصدد برآمد كه يك نيروي دريائي قوي به وجود بياورد و در حالي كه مشغول ساختن كشتي هاي جنگي بود سليمان بن عبدالملك خليفه اموي زندگي را بدرود گفت و (عمر بن عبدالعزيز) خليفه شد و فرمانده سپاه اسلامي كه در قسطنطنيه بود باز براي هزينه هاي جنگي پول خواست. عمر بن عبدالعزيز نامه اي به فرمانده سپاه نوشت و گفت تا روزي كه رومي ها داراي آتش يوناني هستند و مي توانند كشتي هاي ما را بسوزانند ما نمي توانيم بر آن ها غلبه كنيم. فرمانده سپاه اسلامي در جواب خليفه جديد نوشت كه يكي از امراي ارمنستان به اسم (لئون ماتيوس)، به من ملحق شده و قول داده كه هر گاه من وسائل كار را برايش فراهم كنم او (آتش يوناني) را خواهد ساخت و من اكنون وسائل كار را برايش فراهم كرده ام و منتظرم كه كارش به پايان برسد و آن چه وعده داده به من برسد. اما مردي كه مي خواست آن آتش را براي فرمانده سپاه اسلامي بسازد از عهده وفاي به عهد برنيامد و مي گويند كه عمر بن عبدالعزيز وقتي متوجه شد كه فرمانده سپاه قصد ندارد كه دست از محاصره قسطنطنيه بكشد و سپاه را برگرداند خود به آنجا رفت و سپاه اسلامي را برگردانيد. سپاه مزبور بر خلاف آن چه در بادي نظر به ذهن مي رسد از راه آسياي صغير (كه امروز تركيه است) به قسطنطنيه نرفت بلكه از راه دريا و از بنادر سوريه عازم قسطنطنيه شد و از همان راه نيز مراجعت كرد و عمر بن عبدالعزيز با رجعت دادن سپاه مزبور، بيت المال مسلمين را از هزينه سنگين جنگ قسطنطنيه كه ممكن بود سال ها طول بكشد نجات داد.

در دوره خلافت عمر بن عبدالعزيز براي اولين مرتبه در دنياي اسلامي بني عباس شنيده شد و مردي به اسم (محمد بن علي بن عبدالله بن عباس) دعوي خلافت كرد و او چون


از نوادگان عباس بود، از طائفه بني هاشم محسوب مي گرديد. اما هنوز زمان و محيط براي روي كار آمدن بني عباس مقتضي نشده بود و به همين جهت دعوي خلافت محمد بن علي بن عبدالله بن عباس به جائي نرسيد كه وي بتواند از آن نتيجه بگيرد. غير از اين مرد، در دوره بني اميه، عده اي ديگر از مردان بني هاشم، از فرزندان حسن بن علي (ع) يا حسين بن علي (ع) [1] دعوي خلافت كردند و همه كشته شدند چون در بين خلفاي اموي غير از عمر بن عبدالعزيز كسي دوستدار فرزندان علي بن ابي طالب (ع) نبود و بدون ترديد ارادت عمر بن عبدالعزيز نسبت به فرزندان علي بن ابي طالب (ع) به اندازه اي نبوده كه وي از خلافت صرفنظر نمايد و فرزند علي بن الحسين (ع) محمد باقر (ع) را به جاي خود بنشاند. روايت مربوط به اين كه محمد باقر (ع) در زمان خلافت عمر بن عبدالعزيز كودك بوده و لذا نمي توانسته خلافت كند و گرنه عمر بن عبدالعزيز او را به جايخود مي نشانيد و خليفه مي كرد صحيح نيست. چون مورخين اوليه اسلامي خبر داده اند كه محمد باقر (ع) فرزند زين العابدين در كربلا حضور داشته اما پسر بچه بوده است و ما در اين بحث تاريخي از قول (ابن قتيبه) از قول محمد باقر (ع) گفتيم كه هنگامي كه مي خواستند اعضاي خانواده حسين (ع) را وارد دربار يزيد بن معاويه نمايند دست هاي پسر بچه ها را با زنجير بستند و ابن قتيبه مي گويد كه محمد باقر (ع) گفت كه ما دوازده پسر بوديم كه دست هاي ما را با زنجير بسته بودند و اشاره كرديم كه بستن دست پسرها با زنجير نبايد صحت داشته باشد و واضح است كه محمد باقر (ع) چيزي بر خلاف حقيقت نگفته بلكه راويان چيزي را جعل كرده اند. چون حضور محمد باقر در كربلا مورد قبول مورخين اوليه اسلامي است سي و نه سال بعد از آن يعني در سال نود و نهم هجري كه (عمر بن عبدالعزيز) خليفه شد محمد باقر (ع) مردي بوده است چهل و چهار يا چهل و پنج ساله، و اگر عمر بن عبدالعزيز خيلي به فرزندان علي بن ابي طالب ارادت مي داشت محمد باقر (ع) را به جاي خود مي نشانيد خاصه آن كه محمد باقر (ع) مردي دانشمند بود و پسرش جعفر صادق، دانشمندترين امام شيعيان، علم را در آغاز در محضر پدر آموخت و اگر عمر بن عبدالعزيز محمد باقر (ع) را به جاي خود مي نشانيد يك دانشمند را بر مسند خلافت مسلمين نشانيده بود. از يك جهت ديگر هم محمد باقر (ع) بر عمر بن عبدالعزيز مزيت داشت و آن كبر سن بوده است و وقتي عمر بن عبدالعزيز خليفه شد محمد باقر لااقل ده سال بزرگتر از او بود معهذا دوره خلافت عمر بن عبدالعزيز دوره رفاه فرزندان علي بن ابي طالب بوده و مردم به دستور خليفه ديگر علي (ع) و فرزندانش را سب نمي كردند و آن ها را بديده احترام مي نگريستند. به موجب يك روايت زينب بنت علي كه در كربلا حضور داشت و با نطق خود در دربار يزيد بن معاويه، حكومت اموي را براي هميشه متزلزل كرد در دوره خلافت عمر بن عبدالعزيز حيات داشته و مورد احترام او بوده و اين روايت ضعيف است و گرچه زينب بنت علي طولاني كرد ولي نه به آن اندازه كه دوره خلافت


عمر بن عبدالعزيز را دريافته باشد. در دوره خلافت عمر بن عبدالعزيز در بلاد اسلامي كسي گرسنه نماند چون او، زكوة را كه به بيت المال مي رسيد از روي عدالت بين مستحقان تقسيم مي كرد و در دوره خلافت او تمام زن هاي بيوه و بدون نان آور و يتيم دار مستمري دريافت مي كردند تمام عجزه و مردان ساخورده مسلمان كه قادر بكار كردن نبودند مستمري دريافت مي نمودند. هر زن ساخورده و بدون نان آور از بيت المال مقرري مي گرفت و در همه بلاد اسلامي حاكم شهر مكلف بود كه در موقعي كه بايد مقرري عجزه و سالخوردگان را پرداخت كاركنان بيت المال را با پول به خانه زن هاي سالخورده و بدون نان آور بفرستد و آن ها درب خانه را بكوبند و پول را بزن ها بدهند و از اين جهت عمر بن عبدالعزيز مقرر كرد كه حاكم شهر كاركنان بيت المال را براي پرداخت پول به خانه پيرزنان بفرستد كه شايد آن ها بر اثر سالخوردگي و عجز نتوانند براي دريافت مستمري خود به بيت المال بروند و مقرري خويش در دريافت كنند. از قضا در دوره خلافت عمر بن عبدالعزيز در شام (سوريه امروز) بر اثر خشكسالي، قحطي شد و عمر بن عبدالعزيز تمام جواهر خود را فروخت و پول آن را روي پولي كه بيت المال براي خريد گندم اختصاص داده بود گذاشت و از يونان و حتي از كشور روم غربي (ايتالياي امروز) گندم خريداري كرد و به شام رسانيد و آن اولين بار بود كه يك حكومت اسلامي براي مبارزه با قحطي از اروپا گندم وارد بلاد اسلامي كرد. شايد قبل از آن، كشورهاي اسلامي سواحل درياي مديترانه مثل سوريه و مصر در موقع قحطي از اروپا گندم خريداري و وارد كرده باشند اما اثري از آن خريد گندم از اروپا در تاريخ نيست و لذا از لحاظ تاريخي اقدام عمر بن عبدالعزيز اولين خريد گندم از اروپا، از طرف يك حكومت اسلامي براي مبارزه با قحطي مي باشد و اين موضوع مي رساند كه عمر بن عبدالعزيز خريد گندم را از اقوام غير مسلم (بر خلاف نظريه متعصبين ادوار بعد) مجاز مي دانسته است. در اروپا، در قديم جز در موارد استثنائي خيلي گندم توليد مي شد و موارد استثنائي سنوات خشكسالي بود و وقتي باران نمي باريد محصول زياد نصيب زارعين اروپائي نمي شد در صورتي كه رودهاي پر آب از كنار مزارع آنها مي گذشت ولي زارعين اروپائي مزارع خود را با آب دستي مشروب نمي كردند و امرز هم در اروپاي غربي و جنوبي كمتر نقطه اي است كه با آب دستي مشروب شود. يكي از بزرگان اسلام در دوره خلافت عمر بن عبدالعزيز يزيد بن مهلب بود كه حكومت بين النهرين و عراق عجم را داشت ولي از روزي كه حاكم بين النهرين و عراق عجم شد، زكوة حوزه حكومتي خود را به بيت المال نپرداخت و هم از پرداخت عوارض كشتي راني بين النهرين و عوارض گمركي آن كشور به بيت المال خودداري كرد. رودهاي فرات و دجله كه در بين النهرين از طرف شمال به جنوب جاري بود مثل امروز در جنوب بين النهرين به هم ملحق نمي شد و دو مصب جداگانه داشت و كشتي هاي خارجي وقتي از خليج فارس وارد آن دو شط مي شدند دو عوارض مي پرداختند يكي عوارض كشتي و ديگري عوارض گمركي براي كالاهائي كه وارد بين النهرين مي كردند. از كالاهائي هم كه از بين النهرين به خارج صادر مي گرديد عوارض دريافت مي شد ولي كمتر از عوارض گمركي كالاهاي ورودي زيرا


كالاهائي بود كه از بلاد اسلامي به سوي خارج مي رفت. هنوز بين النهرين از رواج دوره ساسانيان استفاده مي كرد و داراي صنايع محلي بود و پارچه هاي نخي و پشمي به مقدار زياد در آن يافته مي شد و صادر مي گرديد. بعد از اين كه عمر بن عبدالعزيز خليفه شد از يزيد بن مهلب زكوة و عوارض كشتي راني و گمركي را خواست. يزيد بن مهلب، حساب سازي كرد و صورت حساب براي عمر بن عبدالعزيز فرستاد حاكي از اين كه زكوة و عوارض كشتي راني و گمركي به مصرف هزينه هاي محلي رسيده است. عمر بن عبدالعزيز نامه اي به يزيد بن مهلب نوشت و در آن گفت: اي يزيد روزي كه تو حاكم بين النهرين شدي دارائي تو فقط يك خانه آن هم در حومه دمشق بود و امروز، طبق اطلاعي كه به من رسيده تو در طول فرات و دجله املاك و باغ هاي متعدد داري و در بصره داراي چهل هزار درخت خرما مي باشي و آيا آن املاك و باغ ها و نخلستان ها فقط از نيم عشر حق حكومت نصيب تو گرديده است.

راجع به نيم عشر حق حكومت بايد چند كلمه توضيح بدهيم. در آغاز اين تحقيق گفتيم كه حكام اسلامي در دوره امويه مستمري نداشتند و به اصطلاح امروز، حقوق دريافت نمي كردند و از مردم رشوه مي گرفتند. وقتي وليد بن عبدالملك به خلافت رسيد گرفتن رشوه را از طرف حكام اسلامي ممنوع نمود و در عوض مقرر كرد كه حاكم از ارباب دعوي كه به او مراجعه مي كنند نيم عشر دريافت كند. آن نيم عشر، در واقع حقوق حكام اسلامي شد و بجاي اين كه نيم عشر مزبور به خزانه حكومت يعني بيت المال برود و از آن جا به شكل حقوق به حكام برگردد، مستقيم عايد حكام مي گرديد. گفتيم اقوامي كه داراي كيش اسلام نبودند و جزيه مي دادند مثل زردشتي ها و يهودي ها و مسيحيان به حكام اسلامي مراجعه نمي كردند و تمام اختلافات خود را به طور كدخدا منشي حل مي كردند تا اين كه محتاج مراجعه به حاكم اسلامي نشوند. مسلمين هم از بيم پرداخت نيم عشر كه در دعاوي بزرگ مبلغي زياد مي شد كمتر به حاكم مراجعه مي كردند. لذا در آمد حكام اسلامي از محل نيم عشر زياد نبود تا اين كه بتوانند از آن راه داراي مكنت شوند و عمر بن عبدالعزيز فهميده بود كه آن چه يزيد بن مهلب به دست آورده از راه ضبط زكوة و عوارض بحرپيمائي و گمركي باشد. يزيد بن مهلب بعد از دريافت نامه عمر بن عبدالعزيز دانست كه كارش به جنگ خواهد كشيد و براي مقاومت در قبال خليفه، قشون آماده كرد. تا آن موقع يزيد بن مهلب درآمد بين النهرين و عراق عجم را صرف جمع آوري ثروت مي كرد و ملك و باغ و نخلستان خريداري مي نمود. يكي از باغ هاي او در خريط واقع در ساحل غربي رود دجله شايد در دنياي آن شرق منحصر بفرد بود. يزيد بن مهلب با كمك كارگران صنعتگر رومي در آن باغ يك منبع مرتفع براي ذخيره كردن آب ساخته بود و با كمك همان كارگران به وسيله لوله كشي آب را به بالاي درختان مي رسانيد و لوله ها در طول تنه درخت ها به بالاي اشجار مي رسيد و وقتي در بامداد و عصر آب را مي گشودند تمام درختان طوري شسته مي شد كه گوئي مدتي باران باريده است و هنگام شب، هواي باغ در فصل تابستان طوري خنك مي گرديد كه نمي توانستند بدون بالاپوش در آن باغ بخوابند و مي گفتند كه هزينه ساختن منبع مرتفع و لوله آب در آن


باغ يكصد هزار دينار شده است كه در آن عصر يك ثروت واقعي به شمار مي آمد. يزيد بن مهلب، مجبور شد پولي را كه تا آن روز صرف گرد آوري ثروت مي كرد به مصرف قشون برساند. بعد از اين كه نامه عمر بن عبدالعزيز به يزيد بن مهلب رسيد و جوابي از او نرسيد خليفه، يزيد بن مهلب را از حكومت بين النهرين و عراق معجم معزول كرد و (حاتم بن نعمان باهلي) را به سمت حكمران بين النهرين و عراق عجم انتخاب نمود و چون محقق بود كه يزيد بن مهلب از فرمان عزل، اطاعت نخواهد كرد، عمر بن عبدالعزيز گفت كه حاتم بن نعمان باهلي با يك قشون به بين النهرين برود و قشون مزبور به راه افتاد و اولين مرتبه بين قشون خليفه و قشون يزيد بن مهلب در منطقه (رودس) جنگ درگرفت كه گفتيم شهري بود واقع در ساحل شرقي فرات در شمال بين النهرين و يكي از مناطق جنگ قديم بين اشكانيان و ساسانيان.

بر كسي پوشيده نيست كه در دنياي قديم و حتي در اين عصر، مناطقي وجود داشته كه به مناسبت وضع خاص جغرافيائي آنها، بدفعات ميدان جنگ شده است. في المثل سواحل رود كور در قفقازيه و سواحل رود هاليس (رود قزل ايرماق امروزي) در آسياي صغير بدفعات ميدان جنگ شده چون از لحاظ جغرافيائي در مكاني قرار داشته كه اقوام متخاصم از آنجا مي گذشتند و در آن مكان به هم مي رسيدند. در قرن بيستم ميلادي هم كشور بلژيك در دو جنگ اول و دوم جهاني راه عبور ارتش آلمان، عليه فرانسه شد و كنار رود (مارن) واقع در فرانسه در دو جنگ اول و دوم جهاني ميدان جنگ گرديد. رودس هم در ساحل شرقي رود فرات يكي از امكنه جغرافيائي بود كه دو نيروي متخاصم در آن جا به هم مي رسيدند و در دوره اشكانيان و ساسانيان بدفعات در آن جا بين ارتش ايران و ارتش روم جنگ درگرفت براي اين كه ارتش روم، هنگام عبور از سوريه مجبور بود در طول ساحل رود فرات حركت كند كه پيوسته به آب دسترسي داشته باشد و ناگزير روزي به رودس مي رسيد و در آنجا ارتش ايران راه را بر قشون روم مي گرفت و جنگ آغاز مي شد. گدار عريض فرات هم در بين النهرين شمالي در رودس و هر قشون كه در طول رودخانه فرات از مغرب (از سوريه) مي آمد در آنجا براي ورود به بين النهرين از رودخانه فرات مي گذشت و معلوم است ارتش هاي ايران هم از مشرق بين النهرين شمالي مي آمدند در آنجا از رودخانه فرات عبور مي كردند كه خود را به مغرب برسانند.

حاتم بن نعمان باهلي هم كه با قشون خود از شام (سوريه) به راه افتاد ناچار بود كه در طول رودخانه فرات حركت كند تا اين كه بتواند همواره از آب استفاده نمايد و در رودس به قشون يزيد بن مهلب رسيد و از گدار رودس عبور كرد و قدم به ساحل شرقي رود فرات گذاشت و بين او و يزيد بن مهلب جنگ درگرفت و يزيد نتوانست پايداري نمايد و عقب نشيني كرد و خواست كه در كربلا مقابل قشون حاتم بن نعمان باهلي پايداري نمايد و باز نتوانست و به طرف بين النهرين جنوبي عقب نشيني نمود تا اين كه به خريط واقع در ساحل غربي رود دجله رسيد. در آن جا تصميم به پايداري گرفت و بعد از اين كه عده اي از سربازانش به قتل رسيدند در همان باغ كه گفتيم در دنياي قديم در شرق


منحصر بفرد بود دستگير شد و حاتم بن نعمان باهلي او را با هر چه زر و سيم كه از وي به دست آمده بود به دمشق نزد خليفه فرستاد.

اگر خلفاي سابق اموي بودند يزيد بن مهلب را به قتل مي رسانيدند ولي عمر بن عبدالعزيز از كشتن وي صرفنظر كرد و فقط از وي خواست كه بدهي خود را به بيت المال بپردازد تا آزاد گردد. يزيد بن مهلب دعوي افلاس كرد و خليفه گفت اين دعوي از مردي كه باغي چون خريط و املاك وسيع در سواحل فرات و دجله و چهل هزار درخت نخل دارد پذيرفته نمي شود. يزيد بن مهلب گفت در هر نقطه از بين النهرين كه ملك و باغ و نخلستاني از من ديدند مي توانند مالكانه تصرف كنند و عمر بن عبدالعزيز به حاتم بن نعمان باهلي دستور داد كه تمام املاك و باغ ها و نخلستانهائي را كه در بين النهرين به طور مسلم مال يزيد بن مهلب مي باشد به فروش برساند و بعد از اين كه به اندازه معاش زنان و فرزندان يزيد بن مهلب به آن ها داد بقيه را به بيت المال بفرستد. حاتم بن نعمان باهلي اول درصدد فروش باغ خريط برآمد كه مي گفتند يك صد هزار دينار خرج لوله كشي و منبع سازي آن شده است. اما خريدار براي آن باغ پيدا نشد و عاقبت حاتم بن نعمان باهلي آن باغ را به مبلغ هشتصد دينار فروخت و هر قدر به خريداران مي گفتند كه لوله كشي آن باغ در دنيا نظير ندارد اظهار مي كردند لوله ها را برداريد و منبع آب را ويران كنيد و باغ را به ما بفروشيد چون ما از منبع آب و لوله كشي استفاده نمي كنيم بلكه از ميوه درختان آن استفاده مي نمائيم.

اما چون بدهي يزيد بن مهلب به بيت المال زياد بود و فروش املاك و باغ ها و نخلستان هايش بدهي او را مستهلك نمي كرد تا پايان خلافت عمر بن عبدالعزيز در حبس ماند. ديگر از اقدامات عمر بن عبدالعزيز اين بود كه جزيه اقوام زردشتي و يهودي و مسيحي را به يك پنجم تخفيف داد. جزيه يعني مالياتي كه اقوام زردشتي و يهودي و مسيحي بايستي به خليفه وقت بپردازند تا اين كه بتوانند در كشورهاي اسلامي به آزادي مشغول به انجام رسانيدن وظائف مذهبي باشند، در قوانين اسلامي داراي ميزان معين نبود و ميزان جزيه از طرف خلفاي وقت تعيين مي شد و بعضي از خلفا به اقوام زردشتي و يهودي و مسيحي سخت مي گرفتند و از آن ها جزيه زياد دريافت مي كردند و يكي از علل اصلي مهاجرت اقوام مزبور، در دوره خلفاي اموي و عباسي از سرزمين هاي اسلامي همان جزيه گزاف بود كه از طرف خلفاي اموي و عباسي از آن ها گرفته مي شد. عمر بن عبدالعزيز جزيه اقوام مزبور را يك پنجم جزيه اي تعيين كرد كه در گذشته مي پرداختند و معلوم است كه اين مساعدت، چه اندازه سبب رضايت اقوام زردشتي و يهودي و مسيحي گرديد و طوري آن ها رضايت خاطر حاصل نمودند كه در مراسم مذهبي خود براي عمر بن عبدالعزيز دعا ميكردند و عمر بن عبدالعزيز به بيت المال دستور داد كه از آن به بعد درآمدي را كه از محل جزيه عايد بيت المال مي شود جزو درآمد ثابت آن به حساب نياورند و روي آن درآمد محاسبه ننمايند و به اصطلاح امروز، آن درآمد را جزو بودجه كشور محسوب نكنند و از قبيل درآمدهاي اتفاقي بدانند. يكي ديگر از كارهاي عمر بن عبدالعزيز اين بود كه بين دمشق پايتخت خود و مدينه و مكه يك جاده ساخت تا اين كه مسلمين


كه از راه شام به مكه مي روند بتوانند به راحتي مسافرت نمايند و به نظر مي رسيد تا آن تاريخ بين دمشق و مدينه و مكه جاده وجود نداشته است و خلفاي اموي قبل از عمر بن عبدالعزيز علاقه به عمران نداشته اند تا اين كه جاده احداث كنند. دوره خلافت عمر بن عبدالعزيز بهترين دوره خلافت امويان است. گرچه فساد حكومت اموي به قدري بود كه عمر بن عبدالعزيز نتوانست كه ريشه فساد را از زمين بيرون بياورد ولي فطرت نيك و نوع پروري و ترحم عمر بن عبدالعزيز جلوي بسياري از ستمگري هاي حكام را گرفت و در زمان او حكام بلاد اسلامي جرئت نمي كردند كه از مردم رشوه بگيرند و بيت المال به مصرف اصلي آن مي رسيد. روزگار هم پاداش عمر بن عبدالعزيز را داد و علاوه بر اين كه نامي نيك از او باقي ماند، قبرش مورد دستبرد عباسيان قرار نگرفت.


پاورقي

[1] اين‏ها که دعوي خلافت کردند غير از علي بن الحسين زين‏العابدين (ع) و محمد باقر (ع) بودند که امامت آن‏ها نزد شيعيان مسلم است - مترجم.