بازگشت

اولين انعكاس نطق زينب


هنوز صحبت زينب دختر علي بن ابي طالب (ع) تمام نشده بود و كساني كه در مجلس يزيد بن معاويه حضور داشتند به دقت سخنان آن زن را مي شنيدند و از شجاعت وي حيرت مي كردند. تا آن روز كسي جرئت نكرده بود كه آن طور، صريح و بدون پرده، ظلم و فسق و رشوه خواري دستگاه خلافت يزيد بن معاويه را رو به رو، با حضور عده اي زياد شاهد و مستمع به او بگويد. حتي در دوره معاويه، پدر يزيد، با اين كه نسبت به پسرش مردي معتدل و آرام بود، كسي جرئت نكرد كه آن طور بي پرده، آن هم با حضور كساني كه يزيد در آن ها قدرت و نزد آنان احترام داشت، آن گونه، صريح صحبت كند. خلافت يزيد بن معاويه يك خلافت اسلامي شبيه به خلافت خلفاي راشدين نبود كه كسي بتواند در محضر خليفه هر چه مي خواهد بگويد.

خلافت يزيد، سلطنتي بود شبيه به پادشاهي سلاطين سوريه كه گفتيم آن ها هم رسوم سلطنت را از رومية الصغري تقليد كرده بودند. حكومت يزيد بن معاويه مانند حكومت سلاطين سوريه يك حكومت استبدادي به شمار مي آمد و در آن يك قانون هميشگي وجود داشت و آن عبارت بود از راي و حكم خليفه گر چه خليفه اموي، به ظاهر، قوانين اسلامي را به موقع اجرا مي گذاشت ولي در هر مورد كه بين قوانين اسلامي و اراده او، تصادم به وجود مي آمد وي قوانين اسلامي را نديده مي گرفت و بر طبق اراده خود رفتار مي كرد. اين موضوع بر كسي پوشيده نيست كه در حكومت هاي استبدادي گذشته زمامدار مستبد، تاب شنيدن نكوهش را در يك مكالمه دو بدو، بدون اين كه شخص سوم حضور داشته باشد و اظهارات نكوهش كننده را بشنود نداشت تا چه رسد به اين كه


تمام رجال حكومت او حضور داشته باشند و به روايتي يك سفير حكومت بيگانه نيز حاضر باشد و اظهارات نكوهش كننده را بشنود. تمام كساني كه در آن مجلس حاضر بودند يقين داشتند و مي دانستند كه زينب دختر علي بن ابي طالب (ع) با جان خود بازي مي كند. گر چه تا آن موقع خليفه اظهارات زينب را قطع نكرده بود و به نظر مي رسيد كه او هم مثل ديگران با دقت به اظهارات آن زن دلير گوش مي دهد اما كساني كه حاضر بودند مي دانستند كه خليفه، تا به آخر شكيبا نخواهد بود و ناگهان فرياد خشم، نطق زينب را قطع خواهد كرد و جلاد را احضار خواهد نمود تا آن زن را به قتل برساند. وقتي خليفه فرمان قتل زني را صادر مي كرد آن زن را سر نمي بريدند و بين اعراب بريدن سر يك زن مرسوم نبود اما به طرزهاي ديگر وي را مي كشتند. اين را بايد تذكر داد كه اعراب، در دوره جاهليت (قبل از اسلام) زن را نمي كشتند و زن به طوري كه در يكي از فصول قبل گفتيم آن قدر بين عرب باديه محترم بود كه حق جوار داشت و اگر يك فراري خود را به خيمه يك زن مي رسانيد و به آن زن پناهنده مي شد آن هائي كه مرد فراري را تعقيب مي كردند، نمي توانستند وي را دستگير نمايند و او را در پناه زن مي گذاشتند و مي رفتند. بعد از اسلام هم تا مدتي زن هاي عرب همان احترام دوره جاهليت را داشتند و اولين كسي كه در عرب مبادرت به قتل زن كرد بني اميه بود. آن ها زن را به چند طريق مي كشتند و اگر يك مجوز شرعي براي قتل او داشتند مي گفتند كه وي را سنگسار كنند و در غير آن صورت مي گفتند زن را در كيسه اي بزرگ يا جوالي قرار بدهند و سر كيسه يا جوال را ببندند و زن را درون كيسه يا جوال خفه نمايند. طرز ديگر كشتن زن اين بود كه دست هاي زن را از پشت مي بستند و آن گاه دو بازوي او را به انتهاي پالان يك استر چموش يا جهاز يك شتر مست مي بستند و در صحرا رهايش مي كردند و استر خموش آن قدر مي دويد و به سوي زن بدبخت جفتك مي انداخت تا او را مي كشت. شتر مست هم آن قدر در بيابان مي دويد و زن را در عقب خود روي سنگ و خار مي كشيد تا اين كه زن به هلاكت مي رسيد.

از زماني كه زينب آن نطق را در مجلسس خليفه اموي ايراد كرد نزديك سيزده قرن و نيم مي گذرد و هنوز مورخين اسلامي حيرت مي كنند كه چگونه يزيد بن معاويه، آن هم در حضور تمام رجال دستگاه خلافت خود آن سخنان تند را از زينب شنيد و نطق او را قطع نكرد و فرمان قتلش را صادر ننمود. مورخين شيعه بدون استثناء سكوت و تحمل خليفه را ناشي از حمايت خداوند از زينب مي دانند.

چند نفر از مورخين اسلامي كه از اهل سنت مي باشند مي گويند كه سكوت يزيد بن معاويه و خودداري او از قطع نطق زينب و اين كه دستور آزار كردن وي را صادر نكرد ناشي از پشيماني او بود. به قول آن مورخين وي بعد از اين كه از كيفيت قتل حسين (ع) اطلاع حاصل كرد پشيمان شد و پس از اين كه اسيران را ديد پشيماني اش بيشتر گرديد و در اين فكر بود كه چگونه فاجعه قتل حسين و يارانش را جبران نمايد و حال پشيماني و فكر جبران آن فاجعه مانع از اين گرديد كه نطق زينب را قطع كند و به او آزار برساند. لحن نطق هم در يزيد بن معاويه موثر واقع شد. زيرا در نطق


زينب دو اثر وجود داشت كه به قاعده بايستي متضاد باشد يكي مناعت و ديگري مظلوميت. وقتي آدمي از روي مناعت صحبت مي كند جنبه مظلوميت وي پنهان مي ماند و آن هائي كه گفته اش را مي شنوند و او را مي بينند وي را يك مظلوم به شمار نمي آورند. وقتي كه شخصي از روي مظلوميت حرف مي زند داراي لحن مناعت نتواند بود اما زينب طوري صحبت مي كرد كه حضار، از جمله خليفه اموي، مظلوميت و مناعت او، هر دو را، احساس مي كردند و اين، كمال تسلط در صحبت كردن است كه ناطق بتواند دو چيز متضاد را در كلام خود بگنجاند و هر دو، در شنونده موثر واقع شود. زينب، يك خطيب محسوب نمي شد و فن خطابه را از كسي فرانگرفته بود از روي فطرت و ذات، با فصاحت صحبت مي كرد. همان طور كه عرب باديه بدون اين كه سواد داشته باشد، با فصاحت شعر مي سرود و مزيت زينب بر شعراي باديه عربستان اين بود كه علاوه بر استعداد فطري سواد هم داشت. از لحظه اي كه زينب در مجلس يزيد بن معاويه، خطابه طولاني خود را آغاز كرد، حتي يك بار، دچار ترديد نشد و مكث نكرد وكلام را جز در مواردي كه نام خدا را مي برد و از برادرش و ساير كشتگان كربلا ياد مي كرد يا يزيد را طرف خطاب قرار مي داد تكرار ننمود. حتي خطباي بزرگ، اگر از روي يادداشت صحبت نكنند دچار ترديد مي شوند و مكث مي كنند و تكيه كلام هائي بر زبان مي آورند كه نشان مي دهد دفع الوقت مي كنند تا اين كه آن چه مي خواهند بگويند بذهنشان برسد. ولي زينب كه في البديهه صحبت مي كرد يك بار مكث نكرد و تكيه كلامي بر زبان نياورد كه نشان بدهد در جستجوي چيزي است كه بايد بگويد و سليس بودن كلام و توقف نكردن نشان مي داد كه يك ناطق توانا مي باشد.

آيا يزيد تحت تاثير قدرت نطق زينب هم قرار گرفته بود و قطع نظر از معاني كلام، استعداد زينب براي نطق كردن خليفه اموي را تحت تاثير قرار داد يا نه؟ بعد از سيزده قرن و نيم اظهار نظر راجع به اين موضوع، ممكن است و مورخيني هم كه از اثر نطق زينب در خليفه اموي خبر داده اند تاثير معاني كلام را ذكر كرده اند نه استعداد زينب براي نطق كردن و استيل نطق او را [1] ديگر اين كه اثري كه در كوفه به مناسبت اناث بودن ناطق، در مردم بروز كرد در مجلس يزيد بن معاويه تجديد شد. تا آن موقع در دمشق ديده نشده بود كه يك زن نطق كند و هنگامي كه سوريه از طرف پادشاهان سورياني اداره مي شد تمام ناطقان مرد بودند و آن ها هم پيوسته راجع به مسائلي كه مورد تمايل پادشاهان سورياني بود نطق مي كردند. روزي كه قسطنطين در سال 312 بعد از ميلاد مسيح، امپراطوري روم شرقي را كه همان (رومية الصغري) مي باشد به وجود آورد در قسطنطنيه، پايتخت آن امپراطوري، به تقليد شهر (روم) يك (فوروم) يعني محل نطق و خطابه و چيزي شبيه به (هايد پارك) امروزي لندن


به وجود آورده شد و چون سوريه تحت سلطه روم شرقي بود يك فوروم هم در دمشق ايجاد گرديد. بعضي از اشخاص كه استعداد نطق كردن داشتند و چيزي به نظرشان مي رسيد كه بايد به مردم گفته شود به فوروم مي رفتند و براي مردم نطق مي كردند. اما پادشاهان سوريه، آن فوروم را در دمشق تعطيل كردند و از آن به بعد در آن جا كسي نطق نمي كرد ولي در جاهاي ديگر بنابر تمايل پادشاهان سوريه، نطق ايراد مي شد و ناطقان پيوسته از مردان بودند و زينب اولين زن به شمار مي آمد كه در دمشق نطق كرد و نطق او نه فقط براي اهالي دمشق كه در مجلس خليفه اموي حضور داشتند يك پديده تازه بود بلكه براي يزيد بن معاويه نيز يك پديده جديد محسوب مي شد و او هم تا آن تاريخ نديده و نشنيده بود كه زني نطق نمايد و طوري بر نطق مسلط باشد كه مردان نتوانند آن طور نطق كنند.

مورخين اسلامي مي گويند همان نطق بود كه سبب شد عده اي به خون خواهي حسين (ع) برخاستند و انتقام خون او را از قاتلانش گرفتند و نيز مورخين شيعه مي گويند بر اثر همان نطق بود، كه خلافت اموي طوري متزلزل شد كه بعد از مرگ يزيد، پسرش معاويه به طيب خاطر از خلافت استعفاء داد و گفت من لياقت خلافت را ندارم. نطق زينب دختر علي بن ابي طالب (ع) طوري حكومت اموي را متزلزل كرد كه حتي در زمان خود يزيد بن معاويه مردم مدينه يعني مردم شهري كه اسلام از آن جا قوت گرفت و توسعه به هم رسانيد شوريدند و يزيد بن معاويه يكي از بي رحم ترين سرداران خود را به طوري كه گفتيم براي غلبه بر شورشيان مدينه فرستاد و آن مرد بعد از اين كه شهر را گشود نه فقط مدت سه روز، قتل عام و غارت كرد بلكه سربازان خود را آزاد گذاشت كه به نواميس مردم تجاوز كنند و عنوانش اين بود كه هر كس بر خليفه خروج كند مال و جان و ناموسش مباح است.

آن كس كه رهبري شورشيان مدينه را داشت به اسم (فضل بن عباس ربيعه) خوانده مي شد و او، در روزي كه زينب دختر علي بن ابي طالب در مجلس يزيد نطق مي كرد حضور داشت و نطق او را شنيد و با احتمال زياد آن چه او را وادار كرد كه بعد از مراجعت از دمشق به مدينه علم شورش را برافرازد و مردم شهر را بر يزيد بشوراند و حاكم يزيد را از مدينه اخراج كند، نطق زينب بود.

نمي گوئيم كه فقط آن نطق پايه هاي حكومت اموي را متزلزل كرد چون با يك نطق يك حكومت متزلزل نمي شود. ولي نطق زينب آخرين قطره اي بود كه يك ظرف پر از آب را لبريز كرد.

سه نفر كه هر سه علمدار شورش عليه حكومت اموي شدند آن روز در مجلس يزيد حضور داشتند. يكي از آن ها فضل بن عباس بن ربيعه بود كه بعد از مراجعت به مدينه علم شورش را برافراشت و كشته شد. ديگري عبدالله بن زبير بود كه بعد از شورش فضل بن عباس بن ربيعه در مدينه، و كشته شدن او، در مكه شروع به طغيان كرد و مردم مكه را عليه يزيد بن معاويه شورانيد و ممكن بود كه وي نيز كشته شود اما مرگ يزيد سبب گرديد كه فرمانده قشون خليفه كه مكه را در محاصره داشت دست از محاصره


كشيد. نطق زينب دختر علي بن ابي طالب طوري پايه هاي حكومت اموي را متزلزل كرد كه فرمانده قشون خليفه همين كه خبر مرگ خليفه را دريافت كرد نه فقط دست از محاصره مكه كشيد بلكه به عبدالله بن زبير فرمانده شورشيان مكه گفت اگر تو بخواهي خليفه بشوي من با تو بيعت مي كنم. گفتيم كه فرمانده قشون يزيد بن معاويه كه براي غلبه بر شورشيان مدينه رفت به اسم مسلم بن عقبه خوانده مي شد و آن مرد بعد از غلبه بر شورشيان مدينه، مامور شد كه به مكه برود و بر شورشيان مكه غلبه نمايد ولي در راه فوت كرد و به جاي او (حصين نمير سكوني) فرمانده قشون شد و اين مرد طوري از فساد حكومت يزيد ناراضي بود كه تا خبر مرگ يزيد را شنيد به عبدالله بن زبير يعني كسي كه بايستي او را دستگير كند يا به قتل برساند گفت اگر تو بخواهي خليفه بشوي من با تو بيعت مي كنم. سومين مرد كه در مجلس يزيد بن معاويه حضور داشت و نطق زينب را شنيد و بعد عليه حكومت اموي علم شورش را برافراشت مختار بن ابوعبيده ثفقي بود و مي توان گفت كه آن سه نفر اگر آن روز در مجلس يزيد حضور نداشتند و نطق وي را نمي شنيدند مبادرت به شورش نمي كردند. گر چه شورش مختار بن ابوعبيده ثقفي بعد از مرگ يزيد بن معاويه آغاز شد ولي باز آن مرد تحت تاثير نطق زينب قرار گرفته بود.


پاورقي

[1] مترجم از به کار بردن کلمات خارجي پرهيز مي‏کند ولي کلمه (استيل) بر اثر کثرت استعمال، مثل کلمات تلفون و تلگراف و غيره فارسي شده است و مانند همين کلمات، جنبه بين المللي دارد.