بازگشت

يك پزشك ايراني به زين العابدين كمك كرد


آن روز هم گذشت و اسيران را نزد يزيد بن معاويه نبردند. وقتي شب فرارسيد، كاروان سالار، كه اسيران را از بين النهرين به دمشق رسانيده بود، گفته دو شب قبل را تكرار كرد و گفت ديروز و امروز، خليفه فرصت نداشت كه شما را ببيند ولي فردا به طور حتم شما را خواهد ديد و از اين جا شما را به دارالخلافه برد و شما بايد خود


را آماده نمائيد كه به حضور خليفه برسيد. زينب جوابي را كه دو شب قبل به كاروان سالار داده بود تكرار كرد و اسيران خوابيدند ولي بامداد روز بعد مثل دو روز قبل آن ها را كاروانسرا خارج نكردند تا اين كه نزد خليفه ببرند. سهل بن سعد ساعدي وقتي براي اسيران غذا فرستاد با مردي بلند قامت و باريك اندام وارد كاروانسرا گرديد، آن مرد كلاهي از نمد و كوچك و مدور چون كلاه ايرانيان بر سر و جامه اي بلند و فاخر چون جامه ايرانيان در بر داشت و آثار وقار از قيافه و اندامش به نظر مي رسيد. سهل بن سعد ساعدي به زينب گفت چون در شهر معروف شد كه اين پزشك حاذق وارد دمشق گرديده تا از اين جا به گندي شاپور برود من از او خواهش كردم كه برادر زاده ات كه بيمار است عيادت نمايد و بگويد كه براي معالجه اش چه دوا و چه غذا بايد به او خورانيد.

زينب پزشك را كه به اسم بخت يشوع [1] خوانده مي شد و همان است كه فرزندان او در ادوار بعد در آغاز خلافت عباسيان پزشك خلفاي عباسي شدند بر بالين علي بن الحسين (ع) برار زاده خود برد و او نبض بيمار را گرفت و زبانش را ديد و چشم هايش را مورد معاينه قرار داد و پرسيد كجاي بيمار درد مي كند و از سوابق بيماري پرسش كرد و گفت اگر اين بيمار در بيمارستان (گندي شاپور) بستري مي گرديد من به زودي او را معالجه مي كردم اما چون نمي توان او را به گندي شاپور منتقل كرد چند دوا مي نويسم تا اين كه از طرف پرستاران بيمار اسامي داروها فراموش نشود.

سپس پزشك مزبور كه استاد دانشگاه گندي شاپور و پزشك بيمارستاني به همان نام بود اسم چند دارو را نوشت و دستور به كار بردن آن ها را نيز تحرير كرد و به زينب گفت اگر اين دواها مطابق دستور من به وي خورانيده شود و غذاهائي را كه من تعيين مي كنم به او بخورانيد معالجه خواهد شد. سهل بن سعد ساعدي هنگام رفتن آن پزشك عاليقدر خواست حق القدم به او بدهد اما وقتي بخت يشوع وضع اسيران را ديد و اطلاع حاصل كرد كه حسين بن علي (ع) كشته شد و بيمار، فرزند آن مقتول است و زن ها و كودكاني كه در كاروانسرا هستند بازماندگان حسين (ع) مي باشند و آن ها را به اسارت به دمشق آورده اند از دريافت حق القدم خودداري كرد و زينب وقتي آدميت آن مرد را ديد براي او دعا كرد و گفت اي نيك مرد خداوند به تو و بازماندگانت بركت بدهد و با اين كه علي بن الحسين (ع) در آن موقع اسير بود و وسائل استراحت برايش وجود نداشت پس از چند بار كه دواها را خورد و غذاهائي كه پزشك تجويز كرده بود تناول كرد از شدت بيماري اش كاسته شد و بخت يشوع سه روز بعد از عيادت علي بن الحسين (ع) با كارواني كه از دمشق حركت مي كرد رفت تا اين كه در گندي شاپور به كارهاي استادي دانشگاه و طبابت خود برسد.


روز سوم اسيران يقين داشتند كه آن ها را از كاروانسرا خارج خواهند كرد و نزد يزيد بن معاويه خواهند برد. اما در آن روز خليفه وقتي از خواب برخاست به مناسبت كوتاهي روز چيزي به غروب آفتاب نمانده بود. شب قبل تا نزديك صبح يزيد بن معاويه مشغول باده نوشي بود و به همين جهت نتوانست روز بعد، قبل از اين كه آفتاب به افق مغرب نزديك شود از خواب برخيزد و در آن روز نيز نتوانست اسيران را ببيند و اسيران علاقه اي به ديدن او نداشتند ولي تكليف آن ها نامعلوم بود. زينب بنت علي در آن موقع به مناسبت بيماري علي بن الحسين (ع) كه سرپرست اسيران به شمار مي آمد مسئوليتي بزرگ داشت زيرا بايستي كودكاني صغير را كه جزو اسيران بودند پرورش بدهد و وسيله معاش آن ها را در نظر بگيرد. بطوري كه گفتيم حسين (ع) در شب آخر زندگي وصيت كرده، تكليف بازماندگان خود را تعيين نموده بود ولي تا وقتي كه اسيران به مدينه مراجعت نمي كردند نمي توانستند وصاياي حسين (ع) را به موقع اجرا بگذارند و بازگشت آن ها به مدينه موكول بود به تصميم يزيد بن معاويه در مورد اسيران و اين كه آنها را به مدينه برگرداند يا جاي ديگر را براي سكونت آنان در نظر بگيرد. اما به فرض اين كه جاي ديگر براي سكونت آن ها در نظر گرفته مي شد علي بن الحسين (ع) بايستي براي اجراي وصيت پدرش به مدينه برود و اگر وي به مناسبت بيماري نمي توانست عازم مدينه شود زينب بنت علي بايستي آن زحمت را بر عهده بگيرد. رفتن آن ها به مدينه از آن جهت ضرورت داشت كه مدينه مسكن دائمي حسين (ع) بود و در گذشته، در آن شهر بكارهاي كشاوزي و بازرگاني خود مي رسيد و گر چه گاهي به هاماوران (يمن امروزي) مي رفت اما بيشتر در مدينه سكونت داشت. زينب بنت علي رغبتي به ديدن قاتل برادر خود نداشت ولي مي خواست تكليف اسيران معين بشود. اما در روز سوم هم يزيد بن معاويه فرصتي به دست نياورد كه اسيران را ببيند و وقتي از خواب برخاست نزديك غروب آفتاب بود و در آن موقع براي او، واجب ترين كار اين بود كه خمار شراب شب گذشته را با نوشيدن پيمانه هائي ديگر از شراب از بين ببرد تا اين كه حال نشستن و حرف زدن، و غذا خوردن داشته باشد. در آن روز هم سهل بن سعد ساعدي براي اسيران غذا آورد و زينب ميل نداشت كه آن مرد متحمل ضرر خريد غذا براي آن ها بشود و از طرفي زن ها و بخصوص خردسالان غذا مي خواستند و زينب نمي توانست آن ها را گرسنه نگاه دارد و انتظار داشت كه هر چه زودتر يزيد بن معاويه با رجعت اسيران به مدينه موافقت نمايد تا سهل بن ساعدي، همچنان براي آن ها غذا نياورد. آن روز بعد از اين كه سهل بن سعد ساعدي براي اسيران غذا آورد و آن ها خوردند سهل از زينب پرسيد كه بعد از كشته شدن حسين (ع) تكليف پيروان او چيست؟ و آيا وي قبل از اين كه كشته شود تكليف پيروان خود را تعيين كرد و گفت كه آن ها از كه بايد دستور بگيرند. زينب گفت قبل از اين كه برادرم كشته شود برادر زاده ام علي (ع) را براي جانشيني خود انتخاب كرد و گفت اوست كه بايستي اداره امور مسلمين را بر عهده بگيرد و مسلمان ها بايد از او اطاعت كنند و ما بعد از كشته شدن برادرم او را پيشواي بر حق خود مي دانيم و وي جانشين برادرم حسين (ع) مي باشد. سهل بن سعد ساعدي گفت در اين صورت من هم با او بيعت مي كنم و او را پيشواي


بر حق خود مي دانم و در آن روز سهل با حسين بن علي (ع) بيعت كرد و او را پيشواي ديني خود دانست و از خانواده حسين گذشته سهل بن سعد ساعدي اولين كسي است كه با حسين بن علي (ع) ملقب به زين العابدين كه شيعيان او را امام چهارم خود مي دانند بيعت نمود.


پاورقي

[1] بخت يشوع که در تواريخ اسلامي سر هم به شکل (بختيشوع) نوشته شده دو کلمه است يکي (بخت) بر وزن لخت (عريان) ديگري يشوع بر وزن (صبوح) به معناي عيسي (حضرت مسيح) و بخت يشوع يعني کسي که مورد حمايت حضرت مسيح مي‏باشد و به اصطلاح پدران ما يعني کمر بسته حضرت مسيح - مترجم.