بازگشت

وضع دمشق در موقع ورود اسيران


دمشق تقريبا يك بندر بود براي اين كه بيش از پنجاه و هفت ميل با دريا فاصله نداشت. كسي نمي دانست دمشق در چه موقع ساخته شده و يكي از قديمي ترين شهرهاي جهان به شمار مي آمد. آخرين قلل كم ارتفاع كوه هاي لبنان واقع در مغرب شهر، با دمشق بيش از دو ميل فاصله نداشت و اگر كسي بر يكي از قله هاي مزبور قرار مي گرفت و منظره شهر را از نظر مي گذرانيد مي ديد كه يكي از زيباترين منظره هاي جهان را مي بيند. رودخانه (برده) كه در تورات باسم (ابنه) خوانده شده از وسط دمشق مي گذشت و شهر را به دو قسمت شمالي و جنوبي تقسيم مي كرد و بعد از خروج از شهر مزارع و تاكستان ها و باغ هاي ميوه خارج شهر را مشروب مي نمود و اگر كسي بر قله يكي از كوه هاي كم ارتفاع مغرب شهر قرار مي گرفت، و نظر به جلگه زير پاي خود مي دوخت مي ديد تا افق همه جا سبز است و يك متر زمين خشك نمي ديد. رودخانه برده قبل از اين كه وارد شهر شود، طوري نسبت به شهر ارتفاع داشت كه آب رودخانه بر تمام خانه ها سوار مي شد و در دمشق خانه اي نبود كه آب جاري نداشته باشد و شايد به همين جهت مردم آن شهر يكي از تميزترين مردم شهر نشين جهان بودند و هر دو روز يك بار در تمام خانه هاي شهر لباس شسته مي شد و مردم پيوسته البسه تميز در بر داشتند. در آن سال شصت و يكم هجري، هنوز، قسمتي زياد از سكنه شهر مسيحي و قسمتي هم يهودي بودند و وقتي مسلمين در سال 634 و به روايتي در سال 635 ميلادي شهر دمشق را اشغال كردند و مردم را به دين اسلام دعوت نمودند. شماره كساني كه آن دعوت را پذيرفتند زياد نبود و مسيحيان مي گفتند آنهائي كه مسلمان شده اند، به اميد دريافت مستمري از بيت المال دين اسلام را پذيرفته اند [1] و ديگران آماده شدند كه جزيه بپردازند و دين خود را حفظ نمايند. مسافري كه از دمشق مي گذشت و يك مرتبه بازار آن شهر را مي ديد، ديگر آن را فراموش نمي كرد و تمام امتعه دنيا در بازار دمشق به چشم مي رسيد چون يك شهر بازرگاني بزرگ بود و بازرگانان توانگر داشت و آن ها از غرب كالا دريافت مي كردند و به شرق مي فرستادند و از شرق كالا دريافت مي نمودند و به غرب حمل مي كردند. صنايع محلي دمشق عبارت بود از بافتن پارچه هاي ابريشمي كه به يك قسمت از دنياي آن زمان صادر مي شد و در نظافت و ظرافت بي نظير بود. بعد از ابريشم بافي، صنعت عبا بافي دمشق رونق و شهرت داشت و عباهاي را (كه قبل از اسلام هم آن صنعت وجود داشت) به كشورهاي مجاور صادر مي كردند. از اين دو گذشته اسلحه سازي دمشق و بعد از آن زرگري آن معروف بود و جواهر و تاج پادشاهان اروپا را زرگرهاي دمشق مي ساختند. يكي از خيابان هاي بزرگ و زيباي دمشق خياباني بود


كه مردم شهر آن را به اسم (رتا) مي خواندند و اعراب هنوز اسم آن خيابان را عوض نكرده بودند. اسم اصلي خيابان كه رومي ها روي آن گذاشتند ديار كتا - به زبان رومي - بود، يعني مستقيم. و به همين جهت خلفاي اموي كه بعد از يزيد بن معاويه خليفه شدند اسم آن خيابان را (صراط المستقيم) گذاشتند.

در دو طرف آن خيابان دو رديف ستون وجود داشت و بالاي هر ستون يك سر ستون به شكل يكي از جانوران نصب كرده بودند و پشت ستون هاي درخت هاي كهن، سر بر آسمان كشيده بود و كف خيابان سنگفرش، با سنگ هاي بزرگ از نوع سنگهائي كه رومي ها در جاده هاي خود نصب مي كردند، داشت.

در شهر دمشق مسجدي بود كه صحن آن 163 متر طول و 108 متر عرض داشت و آن مسجد با چند بار تغيير يافتن امروز نيز هست. مسجد مزبور، در آغاز معبد يكي از خدايان مردم مشرك دمشق بود و بعد از اين كه رومي ها دمشق را گرفتند آن معبد را اختصاص به يكي از خدايان خود دادند و كتيبه هائي به زبان رومي (زبان لاتيني) نوشتند كه در دوره خلافت يزيد بن معاويه هنوز آن كتيبه ها ديده مي شد. بعد از اين كه دين مسيحي در سوريه توسعه پيدا كرد آن معبد مبدل به كليسا شد و پس از اين كه اعراب، دمشق را اشغال كردند تصميم گرفتند كه كليسا را مبدل به مسجد كنند. مسيحيان دمشق به اعراب گفتند شما كه از ما جزيه مي گيريد تا اين كه ما را در دين خود آزاد بگذاريد كليساي ما را تصرف نكنيد، و اعراب گفتند كه چون سلطه ما بر دمشق بايستي علامت ظاهري داشته باشد كليساي شما را مسجد مي كنيم و شما مي توانيد براي خود كليساي ديگر بسازيد خاصه آن كه اين كليسا را شما نساخته ايد بلكه ديگران قبل از شما ساخته اند و شما آن را تصرف كرديد. تمام ميوه هاي مناطق معتدله در دمشق به دست مي آمد و به خصوص گلابي و خربوزه آن در تمام سوريه معروف بود و صلاح الدين ايوبي سردار معروف اسلامي كه پيكارهايش با صليبي ها معروف است در هر جا كه بود در فصل ميوه، خربوزه دمشق را مي خورد و دستور مي داد كه از دمشق براي او خربوزه بياورند. مسافري كه چند روز در دمشق توقف مي كرد و غذاهاي آن شهر را مي خورد. بعد از رفتن، هرگز طعم اغذيه دمشق را فراموش نمي نمود. مي گفتند كه در زندگي مردم دمشق بيش از دو چيز وجود ندارد يكي غذا و ديگري لباس. يكي از اغذيه لذيذ آنها (شامي) - به اسم كشور خودشان - بود و براي طبخ آن غذا، گوشت و پياز و نخود پخته را مي كوبيدند و با ادويه معطر مي كردند و سرخ مي نمودند و اگر مي خواستند كه آن را سرد، تناول كنند از مخلوط كردن نخود و ادويه با گوشت خودداري مي نمودند و در عوض (شويت) را با گوشت مخلوط مي كردند و بعد از سرخ كردن، مي گذاشتند تا سرد شود و هنگام خوردن صبحانه، آن شامي سرد را تناول مي نمودند. ما صورت غذاهاي لذيذ مردم دمشق را مديون (هيپ لوت - پروتوس) رومي هستيم كه در آغاز قرن هفتم ميلادي قبل از اين كه اعراب دمشق را اشغال كنند مدتي در آن جا بسر برد. آن مرد اهل رومية الصغري (پايتخت كشور قسطنطنيه) بود و ذوق شعر سرودن داشت و از كتابش پيداست كه مردي اكول بوده و غذاهاي لذيذ


را دوست مي داشته و به قول او، از اين جهت صورت اغذيه مردم دمشق را نوشته تا اين كه ديگران رسم غذا خوردن را از دمشقي ها فرابگيرند. يكي ديگر از غذاهاي لذيذ مردم دمشق كوكوي مرغ بود و به طوري كه هيپ لوت - پروتوس نوشته مرغ را طوري مي پختند كه آب مرغ در خود او فروبرود و چيزي از آب باقي نماند. آنگاه گوشت مرغ پخته را مي كوبيدند و پياز را سرخ مي كردند و با گوشت پخته مرغ مخلوط مي نمودند و قدري زعفران به آن مي زدند و مواظب بودند كه زعفران زياد نباشد چون مي دانستند كه اگر زعفران زياد بشود، غذا تلخ خواهد شد. بعد از اين كه گوشت مرغ و پياز سرخ شده و زعفران مخلوط شد، چندين تخم مرغ را طوري مي شكستند كه زرده و سفيده آن ها از هم جدا شود و هر يك را جداگانه مي زدند تا اين كه سفيد و حجيم گردد. بعد از اين كه زرده و سفيده تخم مرغ به قدر كافي زده شد آن ها را با گوشت و پياز سرخ شده مخلوط مي نمودند و نمك و قدري فلفل را فراموش نمي كردند آن گاه تابه اي مخصوص را كه براي طبخ كوكو ساخته مي شد بر آتش مي نهادند و در آن روغن مي ريختند و آنچه آماده شده بود در تابه جا مي دادند و بعد از اين كه دو روي كوكو پخته مي شد، آن را از آتش برمي داشتند. هيپ لوت - پروتوس نوشته است كه هر كس از آن كوكوي مرغ بخورد ناخوش خواهد شد نه از لحاظ اين كه غذائي ناگوار مي باشد بلكه از اين جهت كه آن قدر لذيذ و لطيف و معطر است كه خورنده نمي تواند دست از غذا بكشد و آن قدر مي خورد تا اين كه بيمار مي شود. ديگر از اغذيه لذيذ مردم دمشق همچنان بنابر نوشته هيپ لوت - پروتوس غذائي بود كه با مرغ و گشنيز طبخ مي شد و اين طور مي پختند. مرغ و قدري پياز و نمك را مي جوشانيدند تا اين كه بپزد و در حالي كه مرغ در ديك مي جوشيد مقداري گشنيز و تره و جعفري فراهم مي كردند، به شرط اين كه گشنيز دو برابر تره و جعفري باشد و آن گاه سبزي را خرد مي كردند و در تابه سرخ مي نمودند [2] و پياز هم جداگانه سرخ مي شد و آن چه سرخ شده بود از سبزي و پياز در ديگي كه مرغ در آن مي جوشيد مي ريختند و مي چشيدند تا اين كه نمك و فلفل آن به قدر كافي باشد و قدري آرد را بعد از اين كه به خوبي در آب حل شده بود بر آن مي افزودند تا اين كه غلظت پيدا كند و قبل از خوردن عصاره چند ليموي ترش را هم بر آن مي افزودند و آن غذا آن قدر لذيذ بود كه شخص، از خوردن آن سير نمي شد. كوفته دمشق هم به قول نويسنده رومي از اغذيه فراموش نشدني بود و براي طبخ آن گوشت را با نخود پخته مي كوبيدند و آن قدر كوبيده مي شد كه صلايه مي گرديد و بعد پياز سرخ كرده را با آن مخلوط مي كردند و قدري ترخون بر آن مي افزودند تا اين كه معطر شود و سپس آن را به شكل گلوله در مي آوردند و در ديك مي نهادند تا اين كه بپزند و هنگام پختن قدري آويشن كوهي را در ديك مي ريختند و بعد از اين كه پخته مي شد با كره تازه مي خوردند. براي اين كه خوانندگان را كسل نكنيم از ذكر انواع دلمه ها و كباب ها و سوپ ها مكه در كتاب نويسنده رومي نوشته شده صرفنظر مي نمائيم و مي گوئيم كه اين اغذيه،


در بازار دمشق به دست مي آمد و هر يك از دكان هاي طباخي در طبخ يك يا چند نوع از اين غذاها تخصص داشتند و مسافري كه در دمشق خانه نداشت مي توانست آن غذاهاي لذيذ را از بازار ابتياع نمايد و بخورد. روزي كه خلافت از بني اميه به بني عباس منتقل گرديد در وضع دمشق تغييري زياد حاصل نشده بود و فقط خلفاي اموي چند كاخ در آن شهر ساخته بودند كه بعد از آنها نپائيد و دو نفر از آنها در دمشق مسجد ساختند و آن مساجد باقي ماند و عباسيان پس از اين كه به خلافت رسيدند براي انتخاب پايتخت روش علي بن ابي طالب (ع) را پيش گرفتند و پايتخت را به بين النهرين منتقل كردند چون در دنياي اسلامي از لحاظ جغرافيائي مركز به شمار مي آمد. خلفاي اموي علاقه به آبادي كشور نداشتند و سوريه در زمان آن ها آباد نشد، در صورتي كه خلفاي اوليه عباسي علاقمند به آبادي بودند و براي آباد كردن بلاد بين النهرين و توسعه كشاورزي در آن جا كوشيدند و كساني كه بخواهند راجع به اقدامات خلفاي اوليه عباسي براي آباد كردن بغداد و ساير بلاد بين النهرين و همچنين توسعه كشاورزي در آن جا كسب اطلاع كنند مي توانند به كتاب مفيد (لوسترنج) انگليسي به عنوان (بغداد در زمان خلافت عباسيان) مراجعه نمايند.

در دمشق اسلوب معماري يوناني و رومي و رومية الصغري مخلوط شده بود و اشراف شهر در خانه هاي خود گنبد و گلدسته مي ساختند و آن كه از يكي از قلل كم ارتفاع كوه هاي شرقي لبنان كه گفتيم با دمشق بيش از دو ميل فاصله نداشت شهر را از نظر مي گذرانيد در وسط درختان سبز غير از گنبد و گلدسته نمي ديد و اگر ذوق زيبا پسندي داشت از تماشاي منظره شهر سير نمي شد و هيچ يك از شهرهاي آن زمان دور نماي زيباي شهر دمشق را نداشت و ديگر اين كه در آن شهر كه پيروان اديان مختلف وجود داشتند گدا يافت نمي شد و اين موضوع نشان مي داد كه مردم دمشق افرادي با غيرت بودند و همه، كار مي كردند تا اين كه به ديگري احتياج نداشته باشند و اگر در شهر دمشق يك متكدي پيدا مي شد از اهل شهر نبود بلكه از مسافرين به شمار مي آمد كه با كارواني وارد دمشق مي گرديد و به مناسبت نداشتن وسيله ارتزاق نمي توانست به راه ادامه بدهد و آن جا مي ماند و اگر بيت المال به كمك وي نمي رسيد و به او خرج ادامه سفر را نمي داد مجبور مي شد كه گدائي كند. و از پيروان مذهب ديگر نيز گاهي در آن شهر گدائي مي كردند ولي همه غريب بودند و از سكنه شهر دمشق كسي گدائي نمي كرد. در زمان خلافت ابن العزيز خليفه اموي هر كس كه وارد دمشق مي گرديد و ابن السبيل بود يعني خرج ادامه سفر را نداشت در موقع توقف در دمشق تا روزي كه كاروان حامل او حركت كند در مضيف خليفه مورد پذيرائي قرار مي گرفت و او را به حمام مي بردند و جامه نو بر او مي پوشانيدند و روز حركت كاروان مبلغي به او مي پرداختند كه كفاف معيشت وي را تا زماني كه به مقصد برسد مي داد و خليفه اموي از لحاظ كمك به ابن السبيل فرقي بين مسلمان و غير مسلمان نمي گذاشت و هم اوست كه وقتي در سوريه قحطي شد تمام جواهر خود را فروخت و با پول آن از كشورهاي اطراف غله خريداري كرد و به سوريه آورد و نگذاشت كه مردم از گرسنگي از پا درآيند. اما تمام خلفاي اموي آن حس نوع پروري را نداشتند و كمكي به ابن السبيل نمي كردند و آن ها مجبور مي شدند كه در دمشق گدائي كنند.


براي نشان دادن عزت نفس سكنه دمشق اين بس كه در دوره خلافت (عمر بن عبدالعزيز) وقتي جارچيان هنگام ظهر، بعد از نماز، جار مي زدند كه طعام حاضر است و مردم مي توانند به مضيف بروند و خود را سير كنند از سكنه دمشق كسي براي خوردن غذا به آن جا نمي رفت و مردم ترجيح مي دادند غذائي را كه از دسترنج خود به دست آورده اند بخورند و به مضيف خليفه نروند و طعام رايگان نخورند. حمام هاي دمشق هم از جاهاي ديدني و قابل استفاده شهر به شمار مي آمد و آن حمام ها داراي وسايل حمام هاي رومي به اسم (ترم) [3] بود با زيبائي هاي مشرق زميني، و آن هائي كه فراغت داشتند بامداد به حمام مي رفتند و غذاي ظهر را در حمام مي خوردند و قبل از فرود آمدن شب از حمام خارج مي شدند و حمام داراي آب جاري گرم وسرد و حوض هاي سرد و گرم و قسمت هائي براي ماساژ و حجامت بود و آن حمام ها از يادگار دوره ي تسلط روميان محسوب مي شد و روميان در هر شهر كه سكونت مي كردند از آن حمام ها مي ساختند. ديگر از آثار رومي ها در دمشق سيرك بود كه در آن طبق معمول، گلادياتورها را وادار به پيكار مي كردند اما پس از اين كه دمشق از دست رومي ها به در رفت سيرك متروك و آن گاه بر اثر مرور زمان ويران شد و در سال شصت و يكم هجري هنوز خرابه سيرك وجود داشت. اشراف دمشق در خانه هاي خود به تقليد رومي ها سولاريوم مي ساختند و سولاريوم اطاقي بود كه در قسمتي از عمارت ساخته مي شد كه در تمام فصول سال آفتاب گير باشد. رومي ها براي آفتاب قائل به فوايد بودند و هر روز بخصوص در فصول پائيز و زمستان ساعتي را در سولاريوم بسر مي بردند تا اين كه آفتاب بر بدن آن ها بتابد و ترجيح مي دادند كه در سولاريوم عريان باشند. در دمشق هم افراد با بضاعت و فراغت هر روز ساعتي را در سولاريوم بسر مي بردند تا از خواص آفتاب بهره مند شوند و آن ها كه مي خواستند در خانه خود مورد ماساژ قرار بگيرند كارگران متخصص حمام را به خانه خود احضار مي كردند تا اين كه آن ها را در سولاريوم مورد ماساژ قرار بدهند و بدنشان را با ورزشي كه خود نمي توانستند بكنند نرم نمايند.

اعراب بعد از اين كه به سوريه مسلط شدند و مركز خلافت منتقل به دمشق گرديد غير از مقررات دين اسلام كه شامل مسلمين مي شد يك رسم را در دمشق متداول كردند و آن اسب دواني بود. فصل اسب دواني بعد از انقضاي گرماي تابستان يعني فصل پائيز بود و در آن اسب دواني مسيحيان هم شركت مي كردند و آن ها نيز اسب هاي خود را براي اسب دواني مي پرورانيدند و طبق رسم ديرين اعراب كه از دوره جاهليت به جا مانده بود در هر مسابقه اسب دواني ده اسب جائزه مي گرفت و جائزه اسب اول بيش از اسب دوم بود و اسب دوم بيش از اسب سوم جائزه مي برد وقس عليهذا. در آغاز، جوائز سواركاران كه اسب هاي خود را وارد مسابقه مي كردند از طرف خليفه داده مي شد و خليفه، آن جوائز را به اصطلاح از جيب خود مي پرداخت. ولي بعد از اين كه مدتي گذشت و سكنه شهر تشويق شدند كه اسب هاي خود را وارد مسابقه نمايند از كساني كه مي خواستند مسابقه اسب دواني را تماشا كنند مبلغي دريافت مي كردند و آن پول عايد خليفه مي گرديد


و هنگامي مسابقه هيجان تماشاچيان مثل هيجان تماشاچيان يك مسابقه امروزي بود اما به نسبت كمتر به مناسبت كمي جمعيت شهر دمشق نسبت به شهرهاي بزرگ امروزي و اتفاق مي افتاد كه اسب هاي خليفه نمي توانستند در مسابقه حتي اسب سوم يا چهارم بشوند معهذا جوائز اسب هاي برنده كه بر اسب هاي خليفه سبقت گرفته بودند به آن ها پرداخته مي شد و خليفه تعصب به خرج نمي داد چرا اسب هاي او موفق به ربودن قصب السبق نشده است و قصب السبق به زبان عربي يعني (ني مقدم) عبارت از نيزه اي داراي منگوله و زينت بود كه اولين برنده مسابقه به دست مي گرفت و او را بعد از خاتمه مسابقه، سوار بر اسب در حالي كه قصب السبق را در دست داشت اطراف ميدان مي گردانيدند تا اين كه همه او را ببينند و بعيد نيست كه رسم اسپانيائي ها كه گاوبازان فاتح را بعد از خاتمه گاو بازي اطراف ميدان مي گرداند تا تماشاچيان به خوبي آن ها را ببينند از رسم اعراب اقتباس شده باشد چون اعراب بعد از اين كه به اسپانيا رفتند رسم اسب دواني خودشان را به اسپانيا بردند. ديگر از چيزهائي كه اعراب در دمشق متداول كردند سرودن اشعار و گوش دادن به شعر بود و مي دانيم كه سرودن شعر و استماع آن از مختصات عرب باديه بود و اعراب به هر جا كه رفتند شعر را با خود بردند و يزيد بن معاويه با اين كه مردي شرابخوار به شمار مي آمد و بر اثر شرب دائمي، حوصله و حال رسيدگي به هيچ كار را نداشت گاهي شاعران را مي پذيرفت و اشعارشان را مي شنيد و خود نيز بعضي از اوقات شعر مي گفت. شعراي عرب در دمشق محفلي داشتند كه در ايام معين در آن جا جمع مي شدند و اشعار خود را براي يكديگر مي خواندند و آن محفل بعد از اين كه پايتخت خلفا از دمشق به بغداد منتقل گرديد باقي ماند و در قرون بعد عده اي از مشاهير شعر و ادب عضو آن محفل بوده اند. چنين بود وضع شهر دمشق، به اختصار، هنگامي كه اسيران وارد آن شهر شدند و گفتيم كه (سهل بن سعد ساعدي) براي آنها غذا آورد.


پاورقي

[1] مترجم نمي‏داند که آيا در سال 635 ميلادي که سيزده سال از هجرت مي‏گذشت بيت المال آن قدر توانائي داشت که به تمام مسلمين مستمري بدهد؟ و ديگر اين که مترجم نمي‏داند که در صدر اسلام آيا تمام مسلمين از بيت المال مستمري مي‏گرفتند يا دسته‏اي بخصوص از آن‏ها - مترجم.

[2] مي‏نمودند به جاي مي‏کردند در زبان فارسي نادرست است و براي احتراز از تکرار (مي‏کردند) آن را مي‏نويسيم - مترجم.

[3] اين کلمه بايد با کسر حرف اول و سکوه دو حرف ديگر بر وزن (شعر) تلفظ شود - مترجم.