بازگشت

آخرين مرحله جنگ حسين در كربلا


با اين كه حسين (ع) در آن روز نشان داد كه داراي قدرتي است بيش از قدرت سن او و آن توانائي از ايمان وي سرچشمه مي گرفت، به تدريج بر اثر تيرهائي كه به او اصابت مي كرد ضعيف مي شد. نسل معاصر كه تفنگ و مسلسل و توپ را اسلحه ميدان جنگ مي بينند از اثر تيري كه با كمان پرتاب مي شد بي اطلاع است و تصور مي كند كه تير فقط خراشي بر بدن وارد مي آورد [1] تيري كه از فاصله نزديك پرتاب مي شد اگر به دست يك كماندار قوي پرتاب شده بود، زره را سوراخ مي كرد و گر چه به مناسبت وجود زره خيلي در بدن فرونمي رفت اما مضروب را مجروح مي نمود و هر گاه، آن تيرها پياپي به مضروب اصابت مي كرد او را از پا درمي آورد و در آن موقع حسين (ع) به تنهائي آماج سهام عده اي از كساني شده بود كه در سپاه بين النهرين يك كمان و يك تركش پر از تير داشتند. نمي گوئيم كه حسين (ع) آماج تمام كمانداران شد چون به قول ابن باجه، كمانداراني بودند كه تركش پر از تير داشتند و به طرف حسين (ع) تير نينداختند چون مي ديدند ضرباتي كه بر او وارد مي آيد، آن قدر زياد مي باشد كه دور از جوانمردي است آن ها هم ضربتي بر او وارد بياورند و وارد آوردن ضرباتي جديد بر او، نه براي آن ها افتخار دارد و نه سبب مي شود كه فرمانده سپاه پاداشي به آن ها بدهد و همان بهتر كه دست خود را به خون مردي كه به تنهائي با يك سپاه مي جنگيد نيالايند در بعضي از تواريخ قرون اخير نوشته شده كه آن قدر حسين (ع) آماج تيرها قرار گرفت كه از جلو و عقب چون خارپشت جلوه مي كرد. معلوم است كه وقتي يك نفر به تنهائي آماج تير افراد يك سپاه قرار بگيرد بدنش چون خارپشت مي شود اما به نظر مي رسد كه مورخين مزبور كه شيعه بوده اند خواسته اند كه خواننده را به ترحم درآورند معهذا در اين كه حسين (ع) مورد اصابت تيرها قرار گرفت ترديدي وجود ندارد، چون مورخين قرون دوم و سوم و چهارم هجري نيز اين موضوع را نوشته اند. اصابت تيرها از يك طرف، و شمشير زدن حسين (ع) از طرف ديگر و فروريختن خون از زخم پيشاني كه يك چشم او را ناراحت مي كرد وي را بسيار خسته نمود. بعضي از راويان شيعه مذهب نوشته اند كه در آن موقع كه حسين (ع)


بسيار خسته شد فرشتگان آمدند و به او گفتند كه ما از تو حمايت مي كنيم و دشمنانت را در يك لحظه معدوم خواهيم كرد ولي حسين (ع) نپذيرفت. راويان شيعه مذهب ديگر گفته اند كه جن ها كه موجودات نامرئي اما غير از فرشتگان هستند آمدند و به حسين (ع) پيشنهاد كردند كه براي حمايت وي با سپاه بين النهرين بجنگند.اما حسين (ع) پيشنهاد آن ها را براي جنگ نپذيرفت. لحظه اي آنهائي كه به حسين (ع) حمله مي كردند دست از وي برداشتند چون ديدند كه خيلي خسته شده است. شايد يكي از آن ها گفت كه دست از او برداريد چون نزديك است بميرد و ديگران از وي تاسي كردند و دست از او داشتند. بدون شك در آن سپاه عده اي سلحشور صنفي و سرباز واقعي هم بوده اند و اين گونه افراد وقتي ببينند كه حريف ديگر توانائي دفاع از خود را ندارد، وي را به حال خود مي گذارند و ضربات ديگر را بر او وارد نمي كنند. در هر حال، لحظه اي دست از حسين (ع) برداشتند و او توانست چند تير را كه نوك آن از زره گذشته بود از تن بيرون بياورد و دور بيندازد. در آن موقع خون از همه جاي حسين (ع) فرومي ريخت چون ضربات زياد بر او وارد بود و شايد از فرط گرما و عرق ريختن درصدد برآمد كه زره خود را بگشايد و دور بيندازد. به روايتي خواست زره خود را بگشايد و با دامان جامه اش خون پيشاني و چشم را پاك كند. ديده شده است كه نوشته اند حسين (ع) در آن موقع زره خود را مي گشود تا اين كه بدن بدون حفاظ خود را آماج تيرها و ضربات شمشير نمايد ولي اين نظريه منطقي نيست و اگر منظور حسين (ع) اين بود كه بدن بدون حفاظ خود را آماج تيرها بكند در مقام دفاع برنمي آمد و بدون حفاظ دست بر دست مي نهاد و مقابل سپاه بين النهرين مي ايستاد تا اين كه او را به قتل برسانند. او اگر دست بر روي دست مي گذاشت و مقابل سپاه بين النهرين مي ايستاد تا اين كه وي را بقتل برسانند خودكشي كرده بود و مردان بزرگ دنيا خودكشي نمي كردند و نمي كنند براي اين كه خودكشي فرار كردن از به انجام رسانيدن وظيفه است و حسين كه تصميم گرفته بود براي پرنسيپ خود پيكار كند ضروري مي دانست تا آخرين رمق كه دارد، پيكار نمايد و خود را دست بسته، در معرض خطر كشته شدن قرار ندهد. ديگر اين كه حسين (ع) اگر دست روي دست مي نهاد و مقابل سپاه بين النهرين مي ايستاد، دستگير و اسير مي شد و او نمي خواست اسير شود. با اطلاعي كه از روحيه حسين (ع) و اراده بدون تزلزل او در دست مي باشد او زره را نمي گشود تا اين كه بدن خود را بدون حفاظ مقابل ضربات شمشير و نيزه و تير سواران سپاه بين النهرين قرار بدهد. ولي ممكن است كه گرماي شديد و تعريق فراوان او را وادار كرده باشد كه زره را بگشايد و زره از طرف جلو گشوده مي شد.

همين كه حسين زره خود را گشود يك تير به او اصابت كرد و با اين كه به زير سينه اصابت نمود چون زره باز شده بود تير به مقدار زياد در بدن فرورفت، بعضي نوشته اند كه آن تير از كمان خولي بن يزيد اصبحي جستن كرد و برخي تيرانداز را ديگري دانسته اند. زخم هائي كه مستقيم بر شكم وارد بيايد و امعاء را سوراخ يا قطع كند دردآور


است و حسين (ع) كه زخم هاي بسيار برداشته بود و از همه جاي بدنش خون فرومي ريخت نتوانست درد شديد اصابت تير بر شكم را تحمل نمايد و از آن به بعد مقدمه كشته شدن حسين (ع) فراهم گرديد طبق اين روايت جنگ حسين، سوار بر اسب بالدار (ذوالجناح)، بعد از دفاع عمومي او در قبال تمام سپاه بين النهرين بود.

ولي گفتيم روايتي ديگر وجود دارد كه حسين (ع) پياده به ميدان جنگ رفت و سربازاني هم كه به او حمله كردند پياده بودند. به موجب اين روايت حسين، به تنهائي با تمام پيادگان جنگيد و زخم هاي متعدد برداشت تا اين كه بر حسب آنچه در فوق گفته شد تيري به طور مورب بر پيشاني اش اصابت كرد و آن گاه نيزه اي در تهي گاهش فرورفت و پس از آن تيري به شكمش اصابت كرد و تير اخير حسين (ع) را بي تاب نمود. قسمت ضعيف اين روايت در اين است كه سپاه بين النهرين به تصديق تمام مورخين قديم يك سپاه سوار بود و سپاه سوار با اسب مي جنگيد مگر اين كه گفته شود كه سواران بري اين كه با حسين (ع) بجنگند از اسب ها پياده شدند كه اين هم منطقي نيست چون سربازان در حالي كه سوار بر اسب بودند زودتر مي توانستند حسين را به قتل برسانند. مگر اين نظريه پيش بيايد كه چون فرمانده سپاه بين النهرين گفته بود كه حسين (ع) را زنده دستگير كنند عده اي از سواران پياده شدند تا اين كه بتوانند وي را دستگير نمايند و اگر چنين باشد باز اين سئوال به ذهن تبادر مي كند كه چرا حسين (ع) كه هنگام جنگ تن به تن سوار بر اسب پيكار مي كرد بعد از اين كه حمله عمومي سپاه بين النهرين آغاز گرديد از اسب پياده شد و نبرد پياده را ترجيح داد. روايات مربوط به اين كه حسين (ع) پياده در مقام دفاع از سپاه بين النهرين برآمد معدود است و روايات مربوط به اين كه حسين (ع) سوار بر اسب جلوي حمله سپاه بين النهرين را گرفت زياد و چند نفر از دسته اخير مي گويند بعد از اين كه اسب حسين (ع) كشته شد وي مجبور گرديد كه پياده از خود دفاع كند.

جنگ تنهاي حسين با يك سپاه، كه به قول اكثر مورخين در مرحله اول سوار بر اسب بود و بعد از آن پياده شد يكي از پيكارهاي برجسته اعصار گذشته است. گر چه در هر يك از نبردهاي تن به تن گذشته، هر كس كه به ميدان كارزار مي رفت تنها بود و به طور كلي هر كس كه به سوي مرگ مي رود تنها است ولي اهميت معنوي پيكار حسين (ع) در اين بود كه وي آخرين مرد كاروان خود به شمار مي آمد كه مرگ را به تنهائي استقبال مي نمود ديگران كه قبل از حسين (ع) از كاروان او جدا شدند و به ميدان رفتند اين قدر وسيله تسلي داشتند كه به خود بگويند آن عده كه باقي مي مانند انتقام آن ها را خواهند گرفت. اما حسين آن وسيله تسلي را نداشت. مرداني كه قبل از وي به سوي ميدان نبرد مي رفتند مورد تشويق و تحسين دوستان خود قرار مي گرفتند ولي مردي نبود كه حسين (ع) را تشويق و تحسين كند و او مي دانست كه پس از وي كسي نيست كه انتقامش را بگيرد. كشته شدن حسين (ع) مانند هر كشته شدن يك فاجعه بود اما فاجعه اي استثنائي و بعد از چهارده قرن يك مورخ بي طرف آن فاجعه را به شكل يك كوه طويل و مرتفع مي بيند كه فاجعه جنگ هاي ديگران در عقب آن پنهان است و به چشم نمي رسد. برجسته ترين محمل كه


اين فاجعه را بزرگ كرد اين بود كه براي حفظ جان صورت نگرفت و منظور مادي هم در آن نبود و حتي حسين (ع) علاقه نداشت با اين فداكاري نام خود را باقي بگذارد و ديگران نام او را حفظ كردند و باقي گذاشتند.

تير خولي بن يزيد اصبحي چون بر شكم حسين (ع) وارد آمده بود او را بي طاقت كرد و چند لحظه خم شد و ديگران كه ضعف او را ديدند خود را آماده كردند كه زنده وي را دستگير كنند. حسين (ع) كه نمي خواست دستگير شود تير را از شكم بيرون آورد و دور انداخت و بدون اين كه فرصت بكند جلوي زره را ببندد به جنگ ادامه داد. اما ديگر توانائي چند دقيقه قبل را نداشت و بازويش شمشير را با سرعت به حركت درنمي آورد و نمي توانست به طور موثر از خود دفاع كند و چون جلوي زره باز بود يك نيزه در شكمش، كنار محلي كه تير به آنجا اصابت كرده بود فرورفت. اين ضربت كار حسين (ع) را ساخت معهذا چون نمي خواست دستگير شود، با ضعف زياد، شمشير خود را به حركت درمي آورد. تا آن موقع، به طوري كه ديديم حسين (ع) نگذاشته بود كه او را محاصره كنند. ولي از آن به بعد چون نمي توانست با سرعت از نقطه اي به نقطه ديگر برود محاصره شد و چند ضربت از عقب بر او وارد آوردند و افتاد. عمر بن سعد گفته بود چون او را زنده دستگير نكرديم بايد سرش را براي حاكم عراقين بفرستيم تا اين كه بداند ماموريتي كه به ما داده بود به انجام رسيده است. دو نفر كه هر دو از امرا بودند، بعد از افتادن حسين (ع) بانگ زدند كه سربازان دور شوند تا اين كه آن ها بتوانند سر حسين (ع) را از پيكرش جدا نمايند. يكي از آن دو (خولي بن يزيد اصبحي) بود و ديگري (شمر بن ذي الجوشن ضبابي). آن دو نفر به كمك يكديگر سر از بدن حسين (ع) جدا كردند و آن را بر نيزه اي بلند زدند و برخي از مورخين متاخر نوشته اند كه پس از اين كه سر حسين بر نيزه به چشم سربازان سپاه بين النهرين افتاد سه مرتبه با صداي بلند گفتند الله اكبر و با آن سه تكبير از كشته شدن حسين (ع) ابراز شادي كردند ولي اين روايت در كتب مورخين قرون دوم و سوم و چهارم هجري ديده نمي شود. ديديم كه (آل بويه)) وقتي درصدد برآمد كه مذهب تشيع را توسعه بدهد فقط از شرح كشته شدن حسين و خويشاوندان و دوستانش استفاده كردند و فاجعه بزرگ كشته شدن حسين و خويشاوندان و دوستانش، آن قدر موثر بود كه آل بويه براي توسعه مذهب شيعه، احتياج به وسيله ديگر نداشتند و هرگز زور به كار نبردند. ما ديديم كه عده اي از مورخين كه شرح كشته شدن حسين (ع) را در كربلا نوشتند شيعه نبودند، معهذا، تحت تاثير فاجعه بزرگ روز جمعه دهم محرم سال شصت و يكم هجري قرار گرفتند و شرح كشته شدن حسين (ع) را به تفصيل نقل كردند. بر فرض مثال ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتيبة الكوفي معروف به (ابن قتيبه) كه در سال 270 هجري در سن شصت و هفت سالگي فوت كرد شيعه نبوده معهذا در كتابهاي خود شرح كشته شدن حسين (ع) و خويشاوندان و يارانش را نوشته است. ابوعبدالله شمس الدين محمد بن احمد ذهبي معروف به (ابن قايماز) كه در سال 748 هجري قمري در سن 75 سالگي زندگي را بدرود گفت شيعه نبوده ولي خبرهاي مربوط به كشته شدن حسين (ع)


را در كربلا در كتابهاي خود نوشته چون آن فاجعه آن قدر در نظرش بزرگ جلوه كرده كه نمي توانسته است از ذكر آن در كتب خويش خودداري نمايد. در قرون ششم و هفتم هجري چهار مرد دانشمند و مورخ مي زيسته اند كه اسم هر چهار نفر (ابن قدامه) است و به اين اسم معروف گرديدند هيچ يك از آن ها مذهب شيعه نداشته اند معهذا شرح وقايع كربلا در كتب سه نفر از آن ها ديده مي شود. با اين كه ما از مآخذ متعدد استفاده كرده ايم كه در اين بحث، به تدريج از نظر خوانندگان گذشت نتوانسته ايم به تمام مآخذي كه شرح زندگي آخرين سال حيات حسين (ع) در آنها نوشته شده دسترسي پيدا كنيم ولي مي توانيم بگوئيم كه آن قدر دانشمندان و مورخين ساير فرقه هاي اسلامي راجع به حسين (ع) نوشته اند، دانشمندان و مورخين شيعه، آن قدر اخبار مربوط به حسين (ع) را ننوشته اند و اين نبوده جز اين كه فاجعه كشته شدن حسين (ع) و خويشاوندان و دوستانش در كربلا آن قدر بزرگ بود كه دانشمندان و مورخين فرقه هاي سني نتوانسته اند از آن بگذرند. تا امروز فهرستي از ماخذهاي تاريخي مربوط به حسين (ع) فراهم نشده و خود شيعيان هم تا امروز درصدد تهيه آن فهرست برنيامده اند يا اگر تهيه كرده اند ما از آن بدون اطلاع هستيم و اگر روزي آن فهرست تهيه شود و محققين بدانند كه اطلاعات و اخبار مربوط به حسين (ع) را در كجا خواهند يافت تحقيق درباره زندگي آخرين سال حيات حسين (ع) از آن چه ما كرده ايم فراتر خواهد رفت.


پاورقي

[1] براي ثبوت تاثير تير کمان در ميدان جنگ همين کافي است که گفته شود بنابر نوشته مجله (تايم) چاپ آمريکا مورخ پنجم جولاي 1971، صفحه چهاردهم، ارتش آمريکا، تير کمان را جزو اسلحه جنگي وارد ميدان کارزار کرد و گويا کمان‏هاي جديد ارتش آمريکا از نوع (تيمور باليک) مي‏باشد و تير، با يک نوع فنر پرتاب مي‏شود - مترجم.