بازگشت

نماز حسين و جنگ حبيب بن مظاهر


اكنون به قسمتي از تاريخ جنگ روز دهم محرم رسيده ايم كه بايد از جنگ (حبيب بن مظاهر) خبر بدهيم. ما در صفحات گذشته آن مرد سالخورده را كه بر خلاف تصور بعضي از مورخين، يگانه مرد سالخورده كاروان حسين نبود معرفي كرده ايم. حبيب بن مظاهر بنابر گفته چند تن از مورخين شرق، هنگام ظهر روز دهم عازم جنگ شد. بر طبق نوشته همان مورخين، هنگام ظهر هنوز عده اي از مردان كاروان حسين (ع) زنده بودند و همين كه سايه آن قدر كوتاه شد كه كوتاه تر از آن امكان نداشت، حسين (ع) و مردانش خود را براي نماز آماده كردند. (ابن باجه) در تاريخ خود مي نويسد كه مردان حسين (ع) خوشوقت بودند كه آخرين نماز دوره عمر خود را در حالي كه به حسين (ع) اقتدا مي نمايند مي گزارند. ما نمي دانيم زنهائي كه در كاروان حسين (ع) بودند نيز به او اقتدا كردند يا نه و در تواريخي كه ما از آن ها استفاده مي كنيم صحبت از اقتدا كردن زن ها به حسين (ع) نشده است. حسين تا آن ساعت عده اي از خويشاوندان از جمله پسر جوانش (ع) و برادران جوانش را از دست داده بود معهذا همين كه ظهر فرارسيد تصميم گرفت نماز بخواند. خود او و كساني كه با وي بودند، حدس مي زدند كه آن نماز، آخرين نماز آن ها خواهد بود و به قول (ابن باجه) خوش وقت بودند كه آخرين نماز را با جماعت مي خوانند. آن ها براي اين كه نماز بخوانند به روايتي وضو گرفتند واين روايت اگر درست باشد نشان مي دهد كه مردان و زنان كاروان حسين (ع) آب داشته اند و اگر آب نمي داشتند نمي توانستند وضو بگيرند. ابن باجه مي گويد همين كه حسين (ع) به نماز ايستاد همه چيز،غير از نماز را فراموش كرد. (جورج زيدان) نويسنده مصري و ناشر مجله (الهلال) كه قسمتي از وقايع تاريخ صدر اسلام را در


قالب رومان هاي تاريخي خود قرار داده در سرگذشت (سلمي) كه از رومان هاي تاريخي اوست و جنگ روز دهم محرم را در كربلا ذكر مي كند مي نويسد در نظر حسين كشته شدن پسر و برادران جوانش در قبال نماز جزو مسائل فرعي بود. وي همين كه صداي موذن برخاست فراموش كرد مشغول به چه كار است و وضو گرفت و خطاب به اطرافيان گفت يك نفر امام بشود تا اين كه به او اقتدا كنيم. (ابونمامه) گفت اي حسين، تو خود امام بشو تا اين كه ما به تو اقتدا نمائيم. به نظر مي رسد كه جورج زيدان روايت مربوط به نماز گزاردن حسين (ع) را از ابن باجه گرفته باشد چون آن چه راجع به نماز حسين (ع) گفته همان است كه ابن باجه ذكر كرده است. بعد از سيزده قرن كه از جنگ كربلا مي گذرد ما زماني كه مي خوانيم حسين (ع) وقتي به نماز ايستاد همه چيز را جز نماز فراموش كرد حيرت مي نمائيم. اعصاب مردم امروز طوري نيست كه در وسط يك فاجعه بزرگ و تحمل مصائب پياپي مشغول به عبادت شوند و همه چيز غير از عبادت را فراموش نمايند. در بين مسيحياني كه شهيد شدند فقط يك نفر را مي توانيم پيدا كنيم كه از اين حيث، به حسين (ع) شباهت داشت و او (سيك توس دوم) پاپ (رئيس ديانت مسيحي) به شمار مي آمد. (والرين) بعد از اين كه در كشور (روم) امپراطور شد تصميم گرفت كه مسيحيان را نابود كند. شاپور اول پادشاه ايران براي پاپ پيغام فرستاد كه اگر خود را در معرض خطر مي بيند به ايران برود و در آن جا سكونت كند [1] .

والرين تمام روحانيون مسيحي را به قتل رسانيد ولي پاپ را زنده نگاه داشت تا اين كه او را با سخت ترين عذاب به قتل برساند و امر كرد كه زنده، پوست او را كندند و هنگامي كه جلاد مشغول كار بود پاپ ناله كنان مي گفت اي عيسي مسيح از اين شكنجه راضي هستيم زيرا وسيله شده است كه بيشتر در فكر تو باشم و والرين كه پاپ را با آن شكنجه به قتل رسانيد بعد از اين كه به جنگ شاپور اول رفت با همان مجازات به قتل رسيد.

در بين مرداني كه با حسين (ع) بودند يكي از آنها به وي اقتدا نكرد تا نماز بخواند و او حبيب بن مظاهر بود كه گفتيم مردي سالخورده به شمار مي آمد. حبيب بن مظاهر يگانه مرد سالخورده كاروان حسين (ع) نبود و غير از او مردان سالخورده ديگر در آن كاروان وجود داشت. و ما نام چند تن از سالخوردگان معروف كاروان حسين را برده ايم ليكن ما از ساعت جنگ آن مردان سالخورده كه بعضي از آن ها رياست قبيله


خود را هم داشته اند و براي حمايت از حسين (ع) كشته شدند اطلاع نداريم. ولي مي دانيم كه حبيب بن مظاهر هنگام ظهر جنگيد و كشته شد. آغاز شرح جنگ حيب بن مظاهر به موجب روايات متعدد، متفاوت است. بعضي برآنند كه آن مرد خود را براي نماز آماده كرده بود و وقتي ديد كه سپاه بين النهرين مبادرت به حمله كرد از صف نماز گزاران خارج شد و شمشير را از نيام كشيد و به جنگ پرداخت. برخي گفته اند كه حبيب بن مظاهر قبل از اين كه صف نمازگزاران بسته شود به حسين (ع) و ديگران گفت من مي دانم كه عمر بن سعد - فرمانده سپاه بين النهرين، درصدد برمي آيد كه مانع از نماز خواندن ما بشود و شما نماز بخوانيد و من مانع از اين خواهم شد كه عمر بن سعد توليد مزاحمت كند و حسين (ع) موافقت كرد. بعضي گفته اند كه حسين به مردان كاروان گفت كه شما مشغول خواندن نماز شويد و من مانع از اين خواهم گرديد كه عمر بن سعد توليد مزاحمت نمايد. ولي اين روايت مغاير با گفته ابن باجه است كه از مورخين قابل اعتماد مي باشد و او نوشته كه حسين (ع) طوري مشغول به نماز شد كه همه چيز غير از نماز را فراموش كرد. به نظر مي رسد كه حبيب بن مظاهر داوطلبانه آماده براي جلوگيري از قشون بين النهرين گرديد تا اين كه حسين (ع) و ديگران نماز بخوانند و با اطلاعي كه از روحيه بحسين (ع) داريم او به حبيب بن مظاهر دستور نداده بود كه جلوي سپاه بين النهرين را بگيرد تا وي و ديگران بتوانند نماز بخوانند زيرا اگر حسين (ع) آن دستور را صادر مي كرد معنايش اين بود كه حبيب بن مظاهر بايد كشته شود تا اين كه او و ديگران نماز بخوانند و حسين با اطلاعي كه از روحيه اش داريم مردي نبود كه مايل باشد ديگري خود را به كشتن بدهد تا اين كه وي به راحتي نماز بخواند. لذا بايد پذيرفت كه خود حبيب بن مظاهر داوطلب گرديد كه جلوي سپاه بين النهرين را بگيرد تا اين كه ديگران بتوانند نماز بخوانند. از اين موضوع گذشته يك نكته ديگر در جنگ حبيب بن مظاهر هست كه مورخين اسلامي تصريح نكرده اند و آن اين مي باشد كه نگفته اند آيا حبيب بن مظاهر پياده به جنگ سپاه بين النهرين رفت يا اين كه سوار بر اسب با آن ها جنگيد. اين موضوع گويا در نظر مورخين شرق واجد اهميت نبوده كه تصريح نكرده اند.

در صورتي كه مي دانيم كه براي يك مورخ مغرب زميني اهميت دارد و او مي خواهد بفهمد كه حبيب بن مظاهر آيا پياده جنگيد يا سوار بر اسب بود. با اين كه اين موضوع در كتب مورخين شرق تصريح نشده ما بايد قبول كنيم كه آن مرد سالخورده، سوار بر اسب جنگيد. زيرا اگر سوار نمي بود، نمي توانست جلوي سواران سپاه بين النهرين را بگيرد و جلوي سواران را كسي مي تواند بگيرد كه سوار باشد.

ممكن است كه يك عده پياده با آرايش جنگي و بوجود آوردن يك يا چند صف يا به وسيله ايجاد فالانژ جلوي عده اي از سواران را بگيرند [2] .


ولي محال بود كه يك پياده، بتواند جلوي عده اي از سواران را بگيرد مگر در يك معبر تنگ كه بيش از يك سوار يا دو سوار، نمي توانستند از آن معبر عبور نمايند و هر گاه پياده اي جلوي آن معبر تنگ قرار مي گرفت ممكن بود كه براي مدتي كم يا زياد جلوي سواران را بگيرد و در هر مورد كه در تاريخ نوشته شده كه پياده اي تنها، جلوي عده اي از سواران گرفت، مي بينيم كه سواران مجبور بوده اند كه از يك معبر تنگ عبور نمايند. اما كنار رودخانه فرات، كه ميدان جنگ بود دشتي وسيع وجود داشت و سواران از يك معبر تنگ عبور نمي كردند تا اين كه حبيب بن مظاهر بتواند پياده و به تنهائي جلوي سواران را بگيرد تا اين كه نماز حسين (ع) و ديگران به اتمام برسد. عمر بن سعد بعد از اين كه مشاهده كرد كه حسين (ع) و مردان كاروانش به نماز ايستاده اند فرمان داد كه سواران به آن ها حمله كنند. علت صدور فرمان اين بود كه عمر بن سعد فرمانده سپاه بين النهرين انديشيد كه حسين (ع) مي خواهد به وسيله نماز خواندن دفع الوقت كند. خود او نماز خوان بود اما ضروري نمي دانست هنگام ظهر نماز بخواند. در قوانين اسلامي براي خواندن نماز ظهر و عصر مدتي طولاني در نظر گرفته شده كه اگر نماز گزار نتوانست در اول يا وسط وقت نماز بخواند بتواند در آخر وقت وظيفه ديني خود را به موقع اجرا بگذارد. عمر بن سعد و افسران و سربازانش پيش بيني مي كردند كه جنگ، قبل از غروب آفتاب به اتمام خواهد رسيد و آن ها براي نماز خواندن فرصت خواهند داشت. لذا به قول ابن باجه فكر مي كرد كه حسين (ع) و مردانش هم مي توانند موقع خواندن نماز را موكول به بعد كنند. اما همچنان به قول مورخ فوق، بدين نكته توجه نداشت كه او و افسران و سربازانش مي توانند بعد از خاتمه جنگ و قبل از غروب آفتاب نماز بخوانند. اما حسين (ع) و همراهانش نمي توانند موقع خواندن نماز را موكول به بعد كنند زيرا مي دانند كه كشته مي شوند. آن ها چون مي دانستند كه كشته مي شوند عزم كردند كه نماز را بخوانند تا اين كه با نماز قضا شده، مرگ را استقبال ننمايند. تمام سپاه بين النهرين به قول قسمتي از مورخين اسلامي و بخصوص مورخين شيعه مذهب براي حمله به حسين (ع) و ساير نماز گزاران به حركت درآمد و فقط يك نفر بايستي جلوي آن سواران را بگيرد و آن هم حبيب بن مظاهر بود كه در حال رجز خواندن شمشير مي زد بدون اين كه صداي طبل، رجز او را همراهي نمايند. از اين جهت صداي طبل رجز حبيب بن مظاهر را همراهي نمي كرد كه آن كس كه بايستي طبل بزند نماز مي خواند. ولي اگر طبال آزاد بود و مي توانست طبل بزند بعيد مي نمود كه بتواند رجز حبيب بن مظاهر را همراهي نمايد. زيرا طبال براي اين كه بتواند به آهنگ رجز طبل بزند بايستي آن را بشنود و بر اثر حمله عمومي سپاه بين النهرين طوري غوغا بوجود آمده بود كه طبال نمي توانست آهنگ رجز را به درستي بشنود تا اين كه مطابق آن طبل بزند. غير از حبيب بن مظاهر و حجاج بن مسروق ساير مردان كاروان حسين نماز مي خواندند و نمي توانستند در جنگ شركت كنند. حجاج بن مسروق هم كه موذن بود در آن موقع اقامه مي گفت و نمي توانست از گفتن اقامه خودداري نمايد و در جنگ شركت كند براي اين كه نظم نماز بر هم مي خورد. گفتيم كه حبيب بن مظاهر سوار بود و اشاره كرديم كه ما اين موضوع را


از روي استنباط خود مي گوئيم و در كتب تاريخ تصريح نشده كه او سوار بوده است. آن پيرمرد در آن ساعت وظيفه اي بسيار سنگين را بر عهده گرفته بود و مي دانست كه به انجام رسانيدن آن وظيفه، از طرف او خيلي بيش از فداكردن جان اهميت دارد. او بايستي به تنهائي، آن قدر مقابل حمله سپاه بين النهرين پايداري بكند تا اين كه نماز حسين (ع) و ديگران به پايان برسد و هر گاه قبل از اتمام نماز به قتل برسد سپاه بين النهرين نخواهد گذاشت كه حسين (ع) و ديگران نماز را به اتمام برسانند. در آن روز، تمام مردان كاروان حسين ابراز دليري كردند و همه با شجاعت كشته شدند. اما جنگ حبيب بن مظاهر برجستگي خاص داشت. بر او محقق بود كه كشته خواهد شد چون مي دانست محال است كه يك مرد بتواند جلوي يك سپاه را بگيرد. اما مي كوشيد كه مرگ خود را آن قدر به تاخير بيندازد تا اين كه نماز حسين (ع) و سايرين تمام شود. همين كه مي ديد عده اي از سواران به نماز گزاران نزديك مي شود به طرف آن ها اسب مي تاخت و جلوي آنان را مي گرفت. ولي هنگامي كه وي به طرف آن ها مي رفت دسته اي ديگر از سواران كه از او دور بودند به نماز گزاران نزديك مي شدند و حبيب بن مظاهر برمي گشت و با حد اعلاي سرعت خود را به آن ها مي رسانيد تا اين كه از نزديك شدنشان به نماز گزاران ممانعت نمايد. كساني كه اين روايت و روايات ديگر راجع به جنگ حبيب بن مظاهر را در كتب خود نوشته اند لابد در ذهن خود وي را سوار مي دانستند چون ممكن نبود كه يك مرد پياده بتواند با آن سرعت خود را از يك طرف به طرف ديگر برساند و جلوي سواران را بگيرد و يك مرد پياده در لحظه اول جنگ زير سم صدها سوار مي رفت و نابود مي گرديد و حبيب بن مظاهر ناگزير سوار بوده كه مي توانسته با آن سرعت خود را از يك طرف، به طرف ديگر برساند و از نزديك شدن سواران به نماز گزاران ممانعت نمايد. در همان حال تير بر او مي باريد و آن هائي كه در سپاه بين النهرين كمان داشتند وي را هدف تير قرار مي دادند. او يك نفر بود و آماج ده ها كمان و شايد بيشتر و كمانداران با فراغت خاطر، او را نشانه مي گرفتند و تير را رها مي كردند چون هيچ نوع خطر براي خود احساس نمي نمودند تا اين كه نشانه گيري آن ها دچار تزلزل شود.اگر از هر دو تير كه به سوي حبيب بن مظاهر رها مي شد يكي به او اصابت مي كرد كافي بود كه او را به طوري كه مورخين اسلامي نوشته اند مبدل به جوجه تيغي نمايد. وقتي كه يك سوزن به دست ما فرومي رود، درد ناگهاني آن، در لحظه اول ما را بي تاب مي نمايد، و از روي درد فرورفتن يك سوزن مي توان حدس زد كه حبيب بن مظاهر كه يگانه آماج تمام تير اندازان سپاه بين النهرين بود، چه دردهائي را احساس مي كرد و چگونه لحظه به لحظه بر اثر فرورفتن يك تير جديد، در بدنش به لرزه درمي آمد. يك ناراحتي كوچك چون كفش تنگ ما را از حركت بازمي دارد و با آن همه تير كه در بدن حبيب بن مظاهر فرورفته بود آن پيرمرد همچنان، به جنگ ادامه مي داد و از يك سو، به سوي ديگر مي رفت و هر دفعه كه مي ديد عده اي از سواران به نماز گزاران نزديك مي شوند بي محابا خود را مقابل آن ها مي دانداخت و راه عبورشان را مي بست. ما با موازين عادي نمي توانيم در مورد جنگ حبيب بن مظاهر قضاوت كنيم. موازين عادي ما نشان


مي دهد مردي كه چند زخم خورد نمي تواند به پيكار ادامه بدهد و درد او را بي تاب مي كند و خون ريزي او را ضعيف مي نمايد. موازين عادي ما مي گويد كه حبيب بن مظاهر كه از فرط تير خوردن مبدل به جوجه تيغي شده بود نبايستي قادر به ادامه جنگ باشد. اما آن پيرمرد همچنان مي جنگيد. امروز چون كمانداري از بين رفته و جنگجويان ديگر با كمان تير اندازي نمي نمايند شايد بعضي تصور كنند تيري كه از خم كمان رها مي شده خطر نداشته و اگر به بدن اصابت مي كرد زخمي خفيف بوجود مي آورد. ولي در قديم با همان كمان كه در ميدان جنگ وسيله تير اندازي بود و با همان تيرها كه در ميدان جنگ پرتاب مي شد به جنگ فيل و شير مي رفتند و آن جانوران قوي را از پا درمي آوردند. تيري كه از فاصله نزديك به سوي يك فيل رها مي شد اگر به شكمش اصابت مي كرد تا پرده در بدنش فرومي رفت. يك تير كه به دست يك كماندار ورزيده از فاصله بيست تا بيست و پنج متر رها مي شد اگر به سينه انسان اصابت مي نمود و پائين استخوان سينه وارد بدن مي گرديد از پشت سر بدر مي آورد مگر اين كه آدمي زره يا خفتان داشته باشد و از عبور تير ممانعت كند و تير كمانداران ورزيده از فاصله نزديك كشنده بود. اما حبيب بن مظاهر، بدون انقطاع تير مي خورد و به جنگ ادامه مي داد و تيرها در بدنش فرومي رفت چون اگر تير در بدن، جاگير نمي شد آن پيرمرد مبدل به جوجه تيغي نمي گرديد. نمي توان ترديد كرد كه آن چه آن پيرمرد را روي اسب نگاه داشت و مانع از اين شد دست از جنگ بردارد يا بر زمين بيفتد، نيروي روحي، ناشي از ايمان او بود. همان نيروي روحي ناشي از ايمان است كه وقتي پوست (سيكستوس دوم) پاپ را زنده مي كندند او ابراز رضايت مي كرد و مي گفت كه خوشوقتم كه مي توانم در اين موقع بيشتر به مسيح متوسل شوم. آيا ممكن است قبول كنيم كه حبيب بن مظاهر بر اثر داشتن نيروي روحي ناشي از ايمان درد تيرها و ضربات شمشير را احساس نمي نمود. آيا ممكن است كه نيروي روحي ناشي از ايمان آدمي را طوري مجهز كند كه درد را احساس ننمايد؟ و آيا نيروي روحي ناشي از ايمان، در بدن آدمي اثر هيپنوتيزم را دارد؟ در هر حال، يك انسان معمولي نمي تواند از فرط تير خوردن مبدل به جوجه تيغي شود و در هر لحظه ضربت شمشير يا نيزه يا تير جديدي را دريافت نمايد و به جنگ ادامه بدهد. شك نيست كه جنگ حبيب بن مظاهر طولاني نبود و فقط تا پايان نماز حسين (ع) و نماز گزاران ديگر به طول انجاميد. حتي به موجب روايتي كه در چند ماخذ ديده مي شود حسين (ع) و كساني كه به او اقتدا كرده اند فقط نماز ظهر را خواندند و فرصت نكردند كه نماز عصر را بخوانند زيرا حمله عمومي سپاه عمر بن سعد مانع از اين گرديد كه نماز عصر را بخوانند. به موجب روايت ديگر حسين (ع) و ساير نمازگزاران از خواندن نماز عصر خودداري كردند. گفتيم كه مسلمان ها مي توانند كه دو نماز ظهر و عصر را از ظهر تا غروب آفتاب بخوانند. اما ارجح اين است كه نماز ظهر، هنگام ظهر خواند شود و نماز عصر، در موقع عصر و مسلمان هائي كه فراغت دارند كه هر نماز را در موقع مخصوص آن بخوانند دو نماز را پياپي نمي خوانند و در شبانه روز، پنج بار، مشغول خواندن نماز مي شوند. طول مدت جنگ حبيب بن مظاهر حداكثر تا پايان دو نماز


ظهر و عصر بوده است و با اين كه يك مدت طولاني نيست معهذا، جنگ آن مرد سالخورده، يكي از شاهكارهاي جنگي و جاويد جهان است. زيرا در خارج از افسانه ها، در هيچ تاريخ، نظيري براي جنگ حبيب بن مظاهر نمي توان پيدا كرد.بارها اتفاق افتاد كه يك سوار، به تنهائي، به جنگ يك سپاه رفت اما در لحظه اول كشته شد. تاريخ دنيا نشان نمي دهد كه در يك جلگه مسطح، (نه يك راه باريك كه يك نفر مي تواند جلوي عده اي زياد را بگيرد) يك سوار بتواند جلوي يك سپاه را بگيرد مگر آن كه در لحظه اول جنگ به قتل رسيده است. چون در يك جلگه مسطح، سواران، اگر نتوانند از جلو سوار تنها را به قتل برسانند او را احاطه مي كنند و از عقب به قتلش مي رسانند و يك سوار كه مي خواهد به تنهائي در يك جلگه با يك سپاه بجنگد بايد در چهار جهت اصلي و چهار جهت فرعي از خود دفاع كند و اين امكان ندارد براي اين كه در يك لحظه بخصوص روي آن سوار، متوجه يك طرف است نه متوجه هشت جهت در حالي كه روي او به سوي يكي از جهات است از هفت جهت ديگر بر او ضربت وارد مي آورند و به قتلش مي رسانند و يك سوار تنها كه مي خواهد در يك جلگه مسطح، در قبال يك سپاه، از خود دفاع كند بايستي آن چنان با سرعت اطراف خود بچرخد كه روي او به سوي هشت جهت باشد و بدون مبالغه، بايد سرعت گردش او اطراف خود به سرعت گردش فرفره سريع برسد. يك سوار نمي تواند با آن سرعت اطراف خود بچرخد. براي اين كه اسب نمي تواند روي چهار دست و پا، با آن سرعت دور بزند. اين است كه سوار تنها در لحظه اول جنگ بر اثر ضرباتي كه از پشت و كنار بر او وارد مي آيد به قتل مي رسد. اين نكته را بايد در نظر گرفت كه حبيب بن مظاهر در فكر دفاع از خود نبود. او بايستي جلوي سواران عمر بن سعد را بگيرد تا اين كه به نماز گزاران نزديك نشوند و اين كار دشوارتر از دفاع از خود بود. چون در آن جلگه مسطح، سواران، از هر طرف مي توانستند كه خود را به نماز گزاران برسانند و عده اي از آن ها حبيب بن مظاهر را سرگرم مي كردند و ديگران به سوي نماز گزاران مي رفتند و حبيب بن مظاهر بايستي در آن واحد در همه جا باشد تا اين كه بتواند از نزديك شدن سواران به نماز گزاران جلوگيري نمايد. اين است كه اين فكر پيش مي آيد كه در آن موقع تمام سپاه بين النهرين به حبيب بن مظاهر حمله نكرده بود بلكه قسمتي از آن سپاه به آن پيرمرد حمله كردند. ختمي اگر قائل شويم كه فقط قسمتي از سپاه بين النهرين به حبيب بن مظاهر حمله كرد باز جنگ آن پيرمرد در تاريخ دنيا منحصر به فرد است و قبل از او هيچ كس آن شجاعت و قدرت مانور را در ميدان جنگ از خود نشان نداد و بعد از او هم كسي پيدا نشد كه به تنهائي جلوي قسمتي از سپاه را كه همه سوار بودند بگيرد و جان خود را آن قدر حفظ نمايد تا اين كه ماموريتي كه بر عهده گرفته به انجام برسد. هنگامي كه حبيب بن مظاهر مشغول جنگ بود بنابر بعضي از روايات و از جمله روايت (بهاء الدين محمد) قاضي بعلبك و برادر (ابن خلكان) بعضي از زن ها از خيمه ها بيرون آمده بودند و با فريادهاي خود حبيب بن مظاهر را به جنگ تشويق مي كردند. بنابراين، هنگامي كه مردها مشغول نماز بودند، برخي از زن ها نماز


نمي خوانده اند و اين غير عادي نيست چون، هر زن مسلمان در بعضي از ايام به علل مزاحي نمي تواند نماز بخواند. روايت (بهاء الدين محمد) مطابق با شعائر عرب باديه (در قديم) است و زن هاي اعراب، در جنگ ها مردان خود را به پيكار تشويق مي كردند ولي در هيچ روايت ديده نشده كه زن هاي كاروان حسين (ع) در روز دهم محرم سال شصت و يكم هجري در جنگ شركت كرده باشند. اما در برخي از جنگ هاي اعراب باديه، قبل از اسلام، زن ها شركت مي كردند. بر ما درست معلوم نيست كه شركت زن هاي باديه در جنگ، جزو رسوم عشيره بوده يا اين كه از قوانين دين سرچشمه مي گرفته و تا آن جا كه ما توانسته ايم از مآخذ استفاده كنيم اين طور فهميده شد كه بعضي از مراجع شركت در جهاد را بر زن واجب دانسته اند و بعضي ديگر واجب ندانسته اند [3] .

تشويق هاي زنان نيز در جنگ حبيب بن مظاهر بدون تاثير نبود و او مي كوشيد كه طوري بجنگد كه در خور تحسين و تشويق آنها باشد. وقتي حجاج بن مسروق آخرين بانگ اقامه را بر زبان آورد و نماز به اتمام رسيد بر اسب شد و براي جنگ وارد ميدان گرديد. گفتيم كه روايات راجع به مدت نماز حسين (ع) و ساير نماز گزاران متفاوت است و بعضي گفته اند كه آن ها نماز ظهر را خواندند و برخي گفته اند دو نماز ظهر و عصر خوانده شد. حجاج بن مسروق به طوري كه ذكر شد مي خواست به حبيب بن مظاهر كمك كند ولي چون بايستي اقامه بگويد نتوانست به آن مرد سالخورده ملحق گردد. ولي همين كه از اقامه گفتن فراغت حاصل كرد به جنگ رفت. در مورد جنگ، حجاج بن مسروق روايت ديگر هم هست و آن اين كه وي بعد از اين كه از اقامه گفتن فراغت حاصل نمود نماز خواند و آن گاه به جنگ رفت. وقتي كه حجاج بن مسروق وارد جنگ شد حبيب بن مظاهر ديگر توانائي نداشت كه به جنگ ادامه بدهد و بر زمين افتاد. آن قدر تير بر بدنش نشسته بود كه اگر در يك صحراي خالي از سكنه آن جسد به چشم يك عابر مي رسيد از دور تصور مي كرد كه يك خارپشت بزرگ مي باشد حبيب بن مظاهر از طائفه اسدي بود و از قديم بين طائفه (اسدي) و طائفه (سكوني) خصومت وجود داشت. در دوران خلافت علي بن ابي طالب (ع) آن دو طائفه با وساطت علي (ع) آشتي كردند. ولي بعد از علي بن ابي طالب (ع) باز بين آن ها دشمني آغاز گرديد. (حصين بن نمير سكوني) كه نام او را برده ايم از طائفه سكوني جزو سرداران سپاه بين النهرين بود و وقتي مشاهده كرد كه حبيب بن مظاهر افتاد و برنخاست خصومت طائفه خود را با طائفه اسدي به خاطر آورد و خود را به (حبيب) رسانيد و از اسب فرود آمد و سر آن مرد دلير و سالخورده را از بدن جدا كرد و مي گويند سر را در توبره اي نهاد و از كنار اسب آويخت. ابوالقاسم حسين بن


روح نوبختي روايت كرده كه وقتي حجاج بن مسروق، براي كمك به حبيب بن مظاهر به سوي ميدان جنگ رفت، (زهير بن قين بجلي) كه از نماز گزاران بود با سرعت خود را به اسبش رسانيد و سوار شد و رفت تا اين كه به كمك حبيب بن مظاهر و حجاج بن مسروق وارد جنگ شود. زهير بن قين بجلي همين كه وارد ميدان شد، خطاب به حجاج بن مسروق فرياد زد من مي خواهم پشت به پشت تو بدهم و كوشيد كه خود را در وضعي قرار بدهد كه پشت او به پشت حجاج بن مسروق باشد. منظور زهير بن قين بجلي اين بود كه سربازان عمر بن سعد نتوانند او و حجاج بن مسروق باشد را از طرف عقب مورد حمله قرار بدهند. اما با اين كه خيلي كوشيد كه اسب خود را طوري قرار بدهد تا اين كه پشتش به پشت حجاج بن مسروق باشد از عهده برنيامد. چون علاوه بر اين كه سواران دائم حركت مي كردند سربازان عمر بن سعد وقتي فهميدند كه زهير بن قين قصد دارد كه پشت به پشت حجاج بن مسروق بدهد سعي كردند كه نگذارند آن دو به هم برسند و پشت به هم بدهند. حجاج بن مسروق و زهير بن قين بجلي زود از پا درآمدند خاصه آن كه هيچ يك از آن دو، زره نداشتند تا اين كه آن ها را در قبال ضربات شمشير و نيزه و تبر و تير حفظ كند. هر دو جزو سلحشوراني بودند كه ترجيح مي دادند بدون زره بجنگند تا اين كه سنگين نشوند و چالاكي خود را از دست ندهند و گرچه در همان دوره، زره هائي مي بافتند كه مثل يك پارچه نخي ظرافت داشت و بدن را ناراحت نمي كرد. اما همه كس نمي توانست آن زره ها را خريداري نمايد و ديگران كه توانائي خريد زره ظريف و سبك و گران قيمت را نداشتند، ناچار بودند به زره هاي بازاري بسازند و آن زره ها سنگين بود و از چالاكي مرد سلحشور مي كاست. اين بود كه بعضي از جنگاوران ترجيح مي دادند بدون زره به ميدان بروند تا اين كه اختيار حركات بدن را داشته باشند و آن ها با چالاكي جبران فقدان زره را مي كردند. حجاج بن سمروق و زهير بن قين بجلي چون زره در بر نداشتند مي توان گفت كه قطعه قطعه شدند زيرا آن قدر ضربات شمشير و نيزه و تبر و تير بر آن ها وارد آمد كه بعضي از قسمت هاي بدنشان از كالبد جدا گرديد و ابن الروح نوبختي روايت مي كند كه حسين (ع) از قتل زهير بن قين بجلي و حجاج بن مسروق خيلي متاثر شد و گفت هر كس كه امروز در اين جا، در راه خدا و براي حمايت از دين او مي جنگد و به شهادت مي رسد به بهشت خواهد رفت و در جنت از سعادت سرمدي برخوردار خواهد گرديد.


پاورقي

[1] دين مسيح بر اثر اين که پادشاهان ايران، مسيحيان را مورد حمايت قرار دادند عالمگير شد و شايد اين نکته را فراموش کرده باشيم که در قرن اول و دوم و همچنين در قرن سوم ميلادي (ولي تا سال 266 بعد از ميلاد) يگانه پناهگاه مطمئن مسيحيان کشور ايران بود و اولين کليساي مسيحي هم در قرن اول ميلادي در ايران ساخته شد که هنوز هست و سلاطين ايران برغم امپراطوري روم، مسيحيان را در کشور خود مي‏پذيرفتند و آن‏ها را پناه مي‏دادند و مسيحيان در امپراطوري روم امنيت نداشتند ليکن بعد از اين که دين مسيحي دين رسمي امپراطوري روم شد روش سلاطين قديم ايران نسبت به مسيحيان تغيير کرد - مترجم.

[2] فالانژ آرايش جنگي يوناني بود که حضرت ختمي مرتبت (ص) و بعد از او جنگجويان اسلامي به کار مي‏بردند و در يک مربع يا دايره يا مثلث طوري مي‏ايستادند که از همه طرف روي آنها به سوي دشمن باشد - مترجم.

[3] يکي از علماي شيعه دوازده امامي قرن سيزدهم هجري، مرحوم سيد محمد زنجاني متولي مسجد سلطاني زنجان و نويسنده کتاب (لسان الصدق) جهاد را بر زن مسلمان واجب مي‏دانست و صريح گفته است که زن مسلمان و شوهردار براي شرکت در جهاد محتاج کسب اجازه از شوهر نيست و بايد به جنگ برود ولو شوهرش راضي نباشد و مي‏دانيم جهاد وقتي بر مسلمين واجب مي‏شود که کفار با اسلحه به مسلمين حمله‏ور شوند و تجاوز آن‏ها نسبت به مسلمين محسوس باشد - مترجم.