بازگشت

يكي از بزرگترين فاجعه هاي بشري


تا وقتي كه عباس بن علي به سواران عمر بن سعد رسيد تيرباران ادامه يافت اما بعد از رسيدن به سواران، تير باران، به علت اين كه خود سواران عمر بن سعد ممكن بود هدف قرار بگيرند قطع شد. يك مرتبه ديگر عباس بن علي، براي اين كه راه را بگشايد پيكار را آغاز نمود.

آنهائي كه نوشته اند كه عباس بن علي (ابوالفضل) به تنهائي به سپاه عمر بن سعد حمله ور گرديد راجع به وقايع ساعت بازگشت وي از رودخانه فرات، چند روايت نقل كرده اند. يك روايت حاكي از اين است كه مشك پر از آب عباس بن علي بر اثر تير باران سوراخ نشد و او كه مي دانست مشكي پر از آب بر دوش دارد كوشيد كه راه را بگشايد تا به كودكان و زنان كاروان حسين (ع) آب برساند. كساني كه اين روايت را نوشته اند، مي گويند تا آخرين لحظه قبل از كشته شدن عباس بن علي (ع) مشك پر از آب بوده است. روايت ديگر حاكي از اين است كه عباس بن علي با دو مشك راه رودخانه فرات را پيش گرفت و بعد از اين كه مشك او تير خورد و از آب خالي شد مراجعت كرد تا اين كه مشك دوم را پر از آب كند و با آن مشك پر آب برگشت. اين دو روايت ضعيف به نظر مي رسد. چون اگر عباس بن علي با دو مشك، به كنار رودخانه فرات رفت براي چه هر دو را پر از آب ننمود زيرا كسي كه با دو مشك به كنار رودخانه مي رود لابد براي اين است كه هر دو را پر از آب كند و با مقداري زيادتر از آب، مراجعت كند گو اين كه حمل دو مشك پر از آب از طرف سواري كه بايد با پيكار، راه را به روي خود بگشايد خيلي دشوار است. وقتي عباس با مشك خالي يا مشك پر از آب مراجعت مي كرد و مي جنگيد چون تيرهاي متعدد به او اصابت كرده بود، مثل موقع رفتن به سوي رودخانه، نمي توانست با قدرت بجنگد و يك ضربت شديد تبر دست او را از آرنج يا از زير شانه قطع كرد و گفتيم به چه علت در جنگ سواران، دست، بيشتر در معرض خطر قرار مي گرفت و جنگجويان مي كوشيدند كه دست حريف را از كار بيندازند. بنابر نوشته كساني كه گفته اند (عباس بن علي) با مشك پر از آب از كنار رودخانه مراجعت كرد بعد از اين كه دست راست عباس بن علي قطع شد در حالي كه وي مشك بر دوش چپ داشت با دست چپ شروع به جنگ كرد و اين موضوع مي رساند كه عباس بن علي قادر بوده است كه با دست چپ شروع شمشير بزند و سلحشوران گذشته مي كوشيدند كه دست چپ خود را مانند دست راست به كار بيندازند تا اين كه اگر دست راست شان در ميدان جنگ از كار افتاد با دست چپ شمشير يا تبر بزنند و در اروپا هم معلمين شمشير بازي در اولين روز كه مي خواستند فن شمشير زدن را به شاگرد بياموزند دست راستش را با كمربند به كمرش مي بستند و آن گاه شمشير را به دست چپش مي دادند و مي گفتند فكر كن كه يك دست داري و آن هم دست چپ است. آيا بعد از اين كه دست راست عباس بن علي (ابوالفضل) جدا شد شمشير از دستش افتاد يا اين كه وي موفق گرديد قبل از افتادن شمشير، آن


را با دست چپ بگيرد. اگر شمشير از دست راست وي افتاده باشد لازمه اش اين بود كه وي خم شود و تبري را كه كنار زين اسبش آويخته بود به دست بياورد و با آن بجنگد. اگر مسئله حمل مشك آب از طرف عباس بن علي واقعيت تاريخي باشد جنگ آن مرد دلير، از آن لحظه به بعد خيلي دشوار شده بود. زيرا در حالي كه يك مشك آب سنگين بر دوش چپ داشت مجبور بود كه با همان دست پيكار كند. پي بردن به اشكال آن نوع جنگ دشوار نيست و آدمي مي تواند دريابد كه عباس بن علي با وضعي بسيار ناگوار به پيكار ادامه مي داد زيرا مشك آب علاوه بر سنگيني، حجيم بوده و مانع از اين مي شد كه عباس بن علي بتواند دست چپ را به آزادي به حركت درآورد. جاي تاسف است كه مورخيني كه نوشته اند عباس بن علي در حالي كه مشك بر دوش چپ داشت و با همان دست مي جنگيد راجع به جنگ آن مرد دلير، توضيح نداده اند و خيلي به اجمال برگزار كرده اند در صورتي كه از لحظه اي كه دست راست عباس بن علي از بدن جدا شد و او مجبور گرديد كه با دست چپ بجنگد و در همان حال مشك پر از آب خود را حفظ كند جنگ او در وسط صدها سوار كه قصد جانش را داشتند به شكل يكي از بزرگترين فاجعه هاي بشري در آمده و نظير آن فاجعه را نمي توان در (ايلياد) يافت نه در تراژدي هاي شكسپير [1] .

مورخيني كه شرح آن جنگ را نوشته اند مي توانستندعظمت فاجعه را نشان بدهند و نشان ندادند. مردي را در نظر مجسم كنيم كه جراحات بسيار برداشته و يك دست خود را از دست داده و با يگانه دستش در حالي كه يك مشك سنگين و حجيم آزادي دست او را محدود كرده مشغول پيكار است. وي آن قدر كه علاقه دارد مشك پر از آب خود را به كاروان حسين (ع) برساند تا اين كه كودكان و زن ها را سيرآب كند علاقه به حفظ جان خود ندارد. گاهي نعره مي زند ولي آن نعره نه از درد است نه از ترسس بلكه نعره ايست كه دليران در ميدان جنگ برمي آورند براي اين كه نمي توانند نعره نزنند و هيجان جنگ آن ها را وادار به نعره زدن مي نمايد و هيچ ممنوعيت نمي تواند آن ها را از نعره زدن بازبدارد. به هر طرف كه عباس بن علي نظر مي اندازد، دشمن را مي بيند و عنان اسب را متوجه هر سمت كه مي كند چند سوار خصم راه را به روي مي بندند. آن مرد آن قدر كه در حفظ مشك خود مي باشد در فكر جان نيست و حاضر است جان فدا كند مشروط بر اين كه بتواند مشك آب را به كاروان حسين برساند. حسين (ع) و ديگران عباس را نمي بينند براي اين كه سواران (عمر بن سعد) او را احاظه كرده اند و هر دفعه هم كه او را مي بينند مشاهده مي كنند كه خون آلود مي باشد.با اين كه عباس بن علي (ابوالفضل)


زره در بر داشت آدمي حيرت مي كند او چگونه توانست در حالي كه جوي خون از دست بريده اش جاري بود و لحظه به لحظه، خون ريزي شديد از شريان دست را ضعيف تر مي كرد به جنگ ادامه بدهد و از مشك آب خود دفاع نمايد. اما يك ضربت شديد شمشير يا تبر دست چپ او را نيز قطع كرد و مشك از دوشش بر زمين افتاد و به روايتي بعد از اين كه دست چپ او قطع شد دسته مشك را به دندان گرفت تا اين كه بتواند آب را به كاروان حسين (ع) برساند. به دندان گرفتن مشك به موجب روايت، از طرف مردي كه دو دست ندارند فاجعه پيكار و قتل عباس بن علي را به اوج عظمت مي رساند و نمي توان در تاريخ دنيا نظيري براي آن پيدا كرد. ديگر عباس بن علي (ابوالفضل) دست نداشت كه بتواند از خود دفاع كند و يك جوي خون ديگر از دست چپش جاري گرديد. چون مشك را به دندان گرفته بود نمي توانست عنان اسب را به دندان بگيرد و به وسيله ركاب و زانوها اسب را هدايت مي كرد تا اين كه از وسط سواران عبور نمايد و خود را به كاروان حسين (ع) برساند. (اوس بن اطاف) كه گرزي در دست داشت به عباس بن علي نزديك گرديد و با لحن تمسخر گفت عباس حالت چطور است؟ عباس بن علي چون دسته مشك را به دندان گرفته بود، نمي توانست جواب بدهد و اگر براي جواب دادن دهان مي گشود دسته مشك از دهانش خارج مي شد. اوس بن اطاف لحظه اي صبر كرد تا اين كه جوابي از عباس بن علي بشنود و چون نشنيد، گرز خود را بر فرق عباس بن علي فرود آورد. بعضي روايت كرده اند كه عباس بن علي كاسك بر سر داشت و بعضي گفته اند كه كاسك نداشته است. اگر كاسك هم بر سر مي داشت ضربت شديد گرز كه بر فرقش وارد آمد او را از پا در مي آورد و عباس بن علي، بعد از آن ضربت از اسب بر زمين افتاد و لحظه اي ديگر زندگي را بدرود گفت و مشك آب او در ميدان جنگ به جا ماند. اين بود چگونگي جنگ عباس بن علي (ابوالفضل) به طوري كه در قستي از روايات ذكر شده است. به موجب اين روايات عباس بن علي جنگ تن به تن نكرده بلكه در يك حمله بزرگ عليه تمام سپاه عمر بن سعد بعد از اين كه دو دستش قطع گرديد مقتول شد. اين روايت هم دو نوع است. نوع اول اين كه عباس بن علي، به تنهائي به سپاه عمر بن سعد حمله ور گرديد و نوع دوم اين است كه وي به اتفاق برادرش حسين (ع) به آن سپاه حمله ور شد ولي عباس بن علي، قبل از برادرش حسين (ع) به قتل رسيد. اما به طوري كه گفتيم روايت ديگر وجود دارد مشعر بر اين كه عباس بن علي قبل از اين كه مبادرت به حمله عليه تمام سپاه عمر بن سعد بكند، مبادرت به جنگ تن به تن كرد. آن كس كه اين روايت را نقل مي كند علي بن حسين بن حسان بن باقي است و از رواياتي كه (ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن موسي) معروف به (ابن بابويه) نقل مي نمايد نيز چنين استنباط مي شود كه عباس بن علي (ابوالفضل) قبل از اين كه مبادرت به حمله عليه سپاه عمر بن سعد بكند مبادرت به جنگ تن به تن كرد. پدر (ابن بابويه) كه او نيز به اسم (ابن بابويه) معروف است و اسم كوچكش علي و كنيه اش ابوالحسن بود نيز گفته است كه عباس بن علي قبل از اين كه عليه سپاه عمر بن سعد مبادرت به حمله كند، جنگ تن به تن كرد.



پاورقي

[1] ايلياد حماسه معروف هرمز شاعر يوناني است که مثل شاهنامه ما بايد آن را در متن اصلي که متن منظوم يونان قديم است خواند تا اين که به ارزش ادبي آن پي برد و ترجمه‏هائي که از آن به نثر شده معرف ارزش ادبي (ايلياد) نيست و تراژدي‏هاي شکسپير هم معروف‏تر از آن است که محتاج معرفي باشد - مترجم.