بازگشت

جنگ در معابر كوفه بين مسلم و دشمنان او


بعد از اين توصيه، مسلم بن عقيل از خانه اسيد خضرمي خارج شد و همين كه قدم به كوچه نهاد سربازان محمد بن اشعث كه از طرف عبيدالله بن زياد حاكم كوفه مامور دستگيري او بودند طبق روايات متفاوت از سيصد نفر بود تا هزار نفر ولي طبق روش اضطراري كه در تمام جنگ ها حكمفرما بود در ادوار قديم وقتي دستور داده مي شد كه يك نفر را زنده دستگير كنند، سربازان زياد كه براي دستگيري وي رفته بودند، نمي توانستند با هم به او حمله كنند. اگر دستور داده مي شد كه او را به قتل برسانند با تيراندازي در مدتي كم آن شخص را مي كشتند. اما عبيدالله بن زياد بعد از اين كه مطمئن شد كه مسلم بن عقيل در خانه اسيد خضرمي است گفت او را نكشيد بلكه زنده دستگيرش نمائيد و نزد من بياوريد. چون عبيدالله بن زياد مي خواست مسلم بن عقيل را مورد تحقيق قرار بدهد و از او، دو نوع اطلاع به دست بياورد يكي راجع به همدستانش در كوفه و اين كه آيا نقشه اي براي طغيان داشته اند يا نه؟ دوم راجع به حسين بن علي و اين كه نقشه حسين(ع) چيست؟

اگر مسلم بن عقيل به قتل مي رسيد عبيدالله بن زياد از كسب آن اطلاعات محروم مي شد و حاكم كوفه نمي توانست اطلاعات مزبور را (لااقل در همان روز يا روز بعد) از هاني بن عروه كسب نمايد زيرا ضرباتي كه بر هاني بن عروه زد آن قدر شديد بود كه آن پيرمرد بيهوش شد و تا بامداد روز بعد كه محمد بن اشعث به فرمان عبيدالله بن زياد براي دستگيري مسلم رفت به هوش نيامد و بيم آن مي رفت كه در حال اغماء بميرد. منبع تمام اطلاعات، مسلم بن عقيل بود نه هاني كه از وضع حسين (ع) در كه و مدينه اطلاع نداشت و چون سربازان محمد بن اشعث مجاز نبودند كه به سوي مسلم بن عقيل، تير اندازي


كنند و نظر به اين كه نمي توانست ضربت هائي بر وي وارد آورند كه منتهي به قتلش شود، اين بود كه مسلم بعد از اين كه از خانه اسيد خضرمي خارج شد، داراي شانس زنده ماندن گرديد.

گفتيم هنگامي كه سربازان نمي توانستند با تير اندازي خصم منحصر بفرد را به قتل برسانند، روش اضطراري جنگ اين بود كه نمي توانستند با هم به جنگ او بروند حتي هنگامي كه از چهار طرف به او حمله مي كردند، چون خود آن ها مزاحم يكديگر مي شدند. سلاح جنگ در قديم سلاح سرد و بيشتر شمشير بود و اگر روبرو، به يك نفر حمله ور مي شدند حداكثر چهار تيغ به سوي او مي انداختند و اگر پنج سرباز مي خواستند از روبرو، به يك نفر حمله ور شوند سرباز پنجم و حتي سرباز چهارم مزاحم سه سرباز ديگر مي شدند و اگر از چهار طرف، به يك نفر حمله ور مي گرديدند، حداكثر هشت تا ده نفر مي توانستند به او حمله كنند بدون اين كه همه براي به كار انداختن تيغ، آزاد و راحت باشند. اين بود كه در قديم يك نفر، اگر از فن شمشير زدن اطلاع داشت مي توانست كه با صد نفر يا دويست نفر يا سيصد نفر و بيشتر براي مدتي محدود مصاف بدهد مشروط بر اين كه مورد تير باران قرار نگيرد چون هرگز بيش از ده تيغ، به سوي او حواله نمي شد آن هم اگر محصور مي گرديد و هر گاه محاصره نمي شد و مثل مسلم بن عقيل پشت بر ديوار داشت بيش از چهار يا پنج شمشير مقابل خود نمي ديد. تمام دليران قديم كه به تنهائي با عده اي كثير پيكار كردند از اين استفاده نمودند كه در هيچ لحظه بيش از چهار يا پنج شمشير مقابل خود نمي ديدند و گرنه محال بود كه بتوانند به تنهائي با صدها نفر بجنگند و زنده بمانند. كساني هم بودند كه بايستي كشته شوند و خصم خواهان محو آنها بود و علاقه نداشت كه زنده دستگيرشان كند. ليكن آن ها هم اگر كاسك بر سر، و خفتان دربر داشتند و بازو، و ساعد، و ران و ساق پاي آن ها را پوشش روئين حفظ مي كرد تا يك ساعت يا دو ساعت يا بيشتر زنده مي ماندند. اما هيچ شمشير زن روئين تن نبود كه نقط ضعف نداشته باشد براي اين كه لباس روئين تمام قسمت هاي بدن را به طور كامل نمي پوشانيد و بعضي از قسمت هاي بدن بدون حفاظ مي ماند و خصم همان جا را مورد حمله قرار مي داد و شمشير زن روئين تن را از پا درمي آورد. در افسانه هاي غرب و شرق كه راجع به دلاوران روئين تن نقل شده، اين نقطه ضعف در تمام آن ها وجود دارد و همه بر اثر وجود آن نقطه ضعف به قتل رسيده اند. حتي هنگامي كه در اروپا، روش ساختن لباس روئين، به كمال رسيد و آن لباس از سر تا پاي مرد سلحشور را مي پوشانيد باز نقطه ضعف، كه دو چشم مرد جنگجو باشد، باقي ماند و چند بار، دلاوران روئين تن، بر اثر اصابت تير يا زوبين به چشمشان از پا درآمدند و به همين جهت آن چه فردوسي شاعر ايراني راجع به كشتن اسفنديار به دست رستم نقل مي نمايد عقلائي به نظر مي رسد و اسفنديار روئين تن بود و لباسي از مفرغ بر تن داشت كه سراپايش را مي پوشانيد، اما دو چشمش براي اين كه بتواند ببيند بدون حفاظ بود و رستم از آن وضع استفاده كرد و با تيري چشم اسفنديار را هدف ساخت و او را از پا درآورد. در جهان، مردي روئين تن، وجود نداشته كه لااقل يك نقطه ضعف نداشته باشد و از پا در نيايد. اما اگر لباس فلزي


را طوري مي ساختند كه هيچ يك از اعضاي بدن مرد سلحشور، حتي چشم هاي او، بدون حفاظ نمي ماند باز مرد دلاور، از نقطه ضعف مصون نمي ماند و آن خستگي مفرط بود كه در ميدان جنگ، هنگام مبارزه با عده اي زياد از سربازان دشمن بر او چيره مي شد.

(ريچارد) شير دل پادشاه انگلستان در جنگ صليبي، در حالي كه لباس فلزي دربر داشت، به تنهائي مقابل پانصد سرباز دشمن مقاومت كرد اما براي مدتي محدود و آن گاه عقب نشيني نمود و اگر باز پايداري مي كرد به قتل مي رسيد چون خسته شده بود. (دوكه گلن) سردار فرانسوي در قرن پانزدهم ميلادي، در حالي كه لباس روئين دربر داشت به تنهائي، مقابل دويست سرباز اسپانيائي از يك پل كه سربازان فرانسوي بايد از آن عبور كنند دفاع كرد و با اين كه خستگي بر او چيره گرديد دست از جنگ نكشيد تا به قتل رسيد.

در جنگ هاي صليبي نام چند تن از دلاوران مسيحي و مسلمان ذكر گرديده كه هر يك از آنها به تنهائي با عده اي زياد از سربازان دشمن جنگيدند و در بين دلاوران مسلمان، اتابك عماد الدين زنگي سلطان حلب (در سوريه) كه بعد، سلطان تمام سوريه شد معروف است. عماد الدين زنگي كه از سال 1129 تا سال 1146 ميلادي مطابق با 524 هجري قمري تا 541 هجري قمري سلطنت كرد يكي از برجسته ترين قهرمانان اسلامي در جنگ هاي صليبي است. گر چه قيافه صلاح الدين ايوبي قهرمان بزرگ اسلامي در جنگ هاي صليبي، در تاريخ بيشتر برجستگي دارد ولي عظمت او بيشتر مديون مديريت و تاكتيك جنگي وي مي باشد اما عماد الدين زنگي نمونه اي از پهلوانان و دلاوران افسانه بود كه يك تنه مي توانستند با صدها نفر بجنگند و عماد الدين زنگي در يكي از جنگ هاي صليبي كه در سال 1129 ميلادي مطابق با 524 هجري قمري درگرفت يك تنه با هزار و پانصد سرباز فرنگي جنگيد با توجه به اين كه سربازان فرنگي كه با عماد الدين زنگي پيكار مي كردند كودك به شمار نمي آمدند و در بين آن ها مردان دلير كم نبود. ولي او هم مانند ديگران كه به تنهائي با عده كثير مي جنگيدند از اين استفاده مي نمود كه هرگز بيش از چند تيغ مقابل خود نمي ديد و از سر تا پا مستور از فلز بود و ضربات شمشير و نيزه به او كار نمي كرد و توانست مدت يك ساعت با آن عده كثير پيكار نمايد تا اين كه سربازانش او را دريافتند و اگر به كمكش نمي رسيدند خستگي وي را از پا درمي آورد و كشته مي شد.

اين ها را گفتيم تا اين كه بگوئيم كه نبايد از رزم مسلم بن عقيل در كوفه با عده اي زياد حيرت كرد و گفت كه پيكار يك تن با سيصد تن، يا بيش از آن قابل قبول نيست.