بازگشت

اتهام از خوارج بودن


يكي ديگر از توطئه هايي كه از زمان حاكميت مطلق معاويه شروع شد و تا سالها پس از او نيز وجود داشت و حسابهاي شخصي زيادي را با آن تصفيه كردند مارك «خارجي» بودن، بود.

خوارج نطفه اشان در جنگ صفين و با قرآن بر سر نيزه كردن معاويه بسته شد. آنان از لشكريان حضرت علي (ع) بودند و با و شجاعت مي جنگيدند. در گذشته كمتر كسي درصدد انسان سازي نبود زيرا خلفا نه توان آن را داشتند و نه نياز آن را حس مي كردند، آنان بيشتر درصدد كشورگشايي يا تحكيم موقعيت خود بودند، حضرت علي(ع) نيز امكاناتي در اختيار نداشت و شعاعهاي پرفروغش در مدينه و در جمع محدودي محصور شده بود، پس از به خلافت رسيدنش نيز انواع مشكلات از جمله، دو جنگ جمل و صفين و خرابكاري هاي به جاي مانده از سابق، تمام توان و نيروي او را گرفت. از سوي ديگر طبيعت كار فرهنگي و انسان سازي، نيازمند زمان طولاني و فراغت بال است. به همين جهت جمع زيادي از لشكريان حضرت ناآگاهان شمشير زني بودند كه نه صحابه پيامبر اكرم بودند تا از محضر او كسب دانش كرده باشند و نه در دوران خانه نشيني حضرت علي(ع) توانسته بودند از چشمه سار علم او استفاده كنند و نه پس از به خلافت رسيدنش. به همين جهت در بحبوحه جنگ، وقتي معاويه قرآنها را بر سر نيزه كرد، دست از جنگ كشيدند و گفتند: «ما با قرآن نمي جنگيم» و نتوانستند توطئه بودن اين عمل را درك كنند.

آنان نه تنها جنگ نكردند بلكه ادامه جنگيدن حضرت علي (ع) را خلاف شرع دانسته و او را به دست كشيدن از جنگ مجبور ساختند. پس از جريان حكميت، و توطئه عزل شدن حضرت علي(ع) و بر حكومت ماندن معاويه، خوارج متوجه اشتباه اول خود شدند ولي دستي ناپيدا از ناآگاهي آنان استفاده كرد و توطئه دوم را رقم زد و گفتند چون حضرت علي(ع) حكميت را پذيرفته، گناهي مرتكب شده و بايد توبه كند! و اين توطئه جديد شمشير دو لبي بود كه هر دو لب آن متوجه حضرت علي (ع) بود و خوارج از آن غافل بودند و آلت دست دشمن. زيرا اگر حضرت، به حرف آنان عمل مي كرد، آن دست ناپيدا مطرح مي ساخت كه توبه كردن، اعتراف ضمني به گناه است و بايد در مقابل گناهي كه انجام داده محاكمه و محكوم شود و اگر توبه نمي كرد - همان گونه كه نكرد - به جرم اينكه گناه كرده و بر گناه خود اصرار دارد كافر شمرده مي شد و مستحق مرگ.

و نه تنها خود حضرت مستحق مرگ بود بلكه هر كسي كه حكومت او را قبول داشت يا ذره اي محبت علي(ع) را به دل داشت گناهكار بود و سزاوار مرگ. و با همين توجيهات، شكنجه و كشتار دوستان و ياوران حضرت علي(ع) در هر كجا كه امكان داشت آغاز شد. و در دل مردم از اين گروه چنان ترس و وحشتي ايجاد شد كه هر كجا اسم خوارج شنيده مي شد لرزه بر اندام مردم مي افتاد. اميرالمؤمنين(ع) اگر چه چشم اين فتنه را كور كرد و آنان كه به هيچ صراطي مستقيم نبودند از دم تيغ گذراند و پيشگويي هاي رسول اكرم(ص) را به همه نشان داد ولي پس از آن واقعه فرمود:

«لا تقاتلوا الخوارج بعدي فليس من طلب الحق فأخطأه، كمن طلب الباطل فأدركه؛ [1] .

پس از من با خوارج جنگ نكنيد زيرا كسي كه خواستار حق است اما خطا مي كند همانند كسي كه باطل را طلب مي كند و به آن مي رسد، نيست».

و با اين جمله نشان داد كه دشمن اصلي، معاويه و ياورانش هستند كه خواستار باطل هستند و با نقشه هاي شيطاني خود، به آن مي رسند نه خوارج كه خواستار حقند ولي جهالت و ناآگاهي، آنان را به كارهاي خلاف مي كشاند.

و با اينكه حضرت فرمود: «از آنان بيش از ده نقر زنده نمي مانند و از شما بيش از ده نفر كشته نمي شوند و قتلگاهشان اين سوي نهر است»، [2] و ديدند كه سخن حضرت علي (ع) در مورد كشته ها و محل آن درست درآمد حكومت ها از عنوان جنگ با خوارج بيشترين بهره را بردند، بويژه پس از شهادت حضرت علي(ع) و خصوصاً كه به دست يكي از خوارج به شهادت رسيد ترس عجيبي سراسر جامعه اسلامي را فرا گرفت و حكومت معاويه از اين حربه بزرگترين استفاده را كرد و هر گروه مخالفي را به اسم خوارج سركوب نمود. و برچسب خارجي براي معاويه ارزشي بالاتر از مارك ارتداد براي خليفه اول و دوم پيدا كرد و اساساً در زمان معاويه تنها مارك مفيد براي كشتار و قلع و قمع، برچسب خارجي بود و اين اتهام در زمانهاي بعدي نيز كاربرد زيادي داشت به حدي كه يزيد نيز تلاش مي كرد شهداي كربلا را در كوفه و شهرهاي مسير راه تا شام خارجي جلوه دهد.


پاورقي

[1] نهج‏البلاغه، صبحي صالح، خطبه 61.

[2] همان، خطبه59.