بازگشت

انتظار علوم انساني از صاحب نظران مذاهب اسلامي و ساير مذاهب الهي


انتظاري كه علوم انساني در وهله نخست از صاحب نظران فِرَق و مذاهب مختلف اسلامي و سپس از متفكران ساير مذاهب الهي و انساني براي اهتمام شديد به داستان فداكاري بي نظيرِ امام حسين عليه السلام در مسير نجات دادن ارزش هاي انساني دارد، اگرچه متصدّيان حرفه اي اين علوم از چنين انتظار سازنده ايغفلت بورزند!...

منظور ما از طرح مسأله مذكور، اين نيست كه تاكنون هيچ كاري درباره ارزيابيِ فداكاريِ بي نظيرِ امام حسين عليه السلام براي نجات دادن ارزش هاي انساني صورت نگرفته است، بلكه مقصود ما اين است كه اهميت حياتي اين موضوع كه مساوي اهميت حياتي خود ارزش هاست، اقتضا دارد كه اين موضوع بيش از اين كارهايي كه تاكنون درباره آن انجام شده است، مورد بررسي و تحقيقات گوناگون قرار بگيرد، زيرا اين حادثه بي نظير - همان گونه كه داراي ابعاد بي شمار است - هم چنان تا انسان و انسانيت وجود دارد، به عنوان مسأله روز پايدار خواهد ماند.

البته ما نمي گوييم تواريخ اسلامي در اين موضوع كوتاهي كرده، وظيفه تاريخ نگاري خود را به جاي نياورده اند، زيرا مي توان گفت كه همه مورخان اسلامي و به پيروي از آنان، عده اي از مستشرقين غربي نيز اين واقعه را با تحليل هايي محدود آورده اند. ولي آن چه كه اهميت اين حادثه ايجاب مي كند، اين است كه؛ هم مورّخان مي بايست به جست وجوي همه جوانب آن مي پرداختند و آن ها را بدون تأثر قبلي از عقايد اختصاصي خود ثبت مي كردند و در كمال امانتداري در معرض داوري انسان هاي حقيقت جو قرار مي دادند، [1] و هم متفكران تحليل گر و آشنا با شؤون حيات مادي و معنوي انساني [اگر خود را براي قدم برداشتن در راه تكامل انساني موظّف مي دانند] مي بايد تفسير و تحليل مشروح اين جريان شگفت انگيز و توضيح كمال ارزش ها و پستي ضد ارزش ها را در اين جريان تبيين نمايند. اين احساس تكليف برين از آنِ محققان شريف و با هويّت انساني است كه واقعاً شناختي درباره اين موجود بزرگ (انسان) دارند، نه هرقلم به دستي كه مي خواهد با قيافه يك متفكر انسان شناس، كاريكاتورهايي از چهره ساختگي بشر ترسيم نموده و چند روزي در اين زندگاني براي خودنمايي، اظهار فضل و معرفت كند!

مورخان و محققان صاحب نظرِ عالم تشيّع، به دو علت، در بررسي و تحقيق حادثه نينوا اهميت جدّي به آن مي دهند:

علت يكم - شيعه، حسين بن علي عليه السلام را امام سوم خود مي داند و امتيازاتي را كه يك انسان كامل بايد دارا باشد، در وجود آن بزرگوار مشاهده مي كند و همه گفتارها و كردارها و به طور عام، همه حركات و سكنات آن حضرت را پاك و مبرّا از هر خطا و در درجه عالي از شايستگي مي داند و اين اعتقاد، هم منشأ عيني در تاريخِ زندگيِ اين بزرگ ترين قربانيِ ارزش ها دارد و هم مستند به اخبار پيامبراكرم و علي بن ابي طالب و فاطمه زهرا، و امام حسن مجتبي و ديگر ائمه معصومين عليهم السلام مي باشد.

علت دوم - همان عواملي را كه باعث عشق و علاقه شديد شيعيان [2] به اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام بوده است، در وجود امام حسين عليه السلام مي ديده اند. نمونه اين عوامل را جبران خليل جبران چنين شرح مي دهد:

«من معتقدم به اين كه علي بن ابي طالب نخستين فرد عربي است كه با روح كليِ هستي ارتباط برقرار نموده و با آن روح، مجاور و همداستان گشته است و اولين شخص عربي است كه لبان او صداي نغمه هايي را در گوش مردمي كه پيش از او چنان صدايي را نشنيده بودند، طنين انداز ساخت. آنان ميان روش هاي بلاغت او و تاريكي هاي سرگذشتشان در تحيّر فرو رفتند. كسي كه شيفته آن روش ها شد، شيفتگيِ او تكيه بر فطرت داشت و كسي كه با علي و روش هاي بلاغت او خصومت ورزيد، از فرزندان جاهليّت بود.

علي بن ابي طالب از دنيا رفت در حالي كه شهيد عظمت خود بود. علي از اين دنيا چشم بربست، با زمزمه نماز در لبانش. او رخت از اين دنيا برچيد، با اشتياق به پروردگارش. عرب، حقيقت مقام اين مرد را نشناخت تا آن گاه كه مرداني از همسايگان فارس، آنان كه سنگ ريزه را از جواهر تشخيص مي دادند، شخصيت او را [تا حدودي] به جاي آوردند.

او به ديار ابديت شتافت، پيش از آن كه رسالت خود را به طور وافي و كامل به جهانيان برساند. با اين حال، من او را پيش از آن كه از روي زمين چشم بپوشد، در حال تبسّم، مجسّم مي كنم.

علي بن ابي طالب از اين دنيا برخاست و راه سراي جاوداني را پيش گرفت، مانند آن پيامبران الهي كه در شهرهايي مبعوث مي شدند كه شايسته آنان نبود و با مردماني روياروي مي شدند كه آن مردمان لياقت آنان را نداشتند و زماني براي ابلاغ رسالت آنان تعيين شده بود كه زمان آنان نبود، ولي براي پروردگار تو رازي است كه خود او به آن داناتر است.» [3] .

سپس جورج جرداق، نظريات ذيل را از جبران خليل جبران چنين نقل مي كند:

«و بدينسان، امام علي در نظر جبران، پيامبري است در ميان قومي كه با او مناسبتي نداشت و در وطني كه شايسته او نبود و در زماني كه برازنده او نبود. علي در نظر جبران، حكيمي است پيشروِ حكماي قرون و اعصار. عرب در پرتو او زندگي كرد، بلكه اين فارس بود كه [تا حدودي] در روشنايي او حركت نمود. زمان هاي طولاني بر نژاد عرب گذشت تا تدريجاً به روش هاي بلاغت و عظمت شخصيت او هدايت يافتند. علي بن ابي طالب با همه اين احوال در معبد فكر مطلق و روح مطلق زندگي مي كرد. او با ذات خود خلوت نمي گزيد، مگر براي اين كه براي انسان ها سخني ابدي بياورد، زيرا به چشمه سارهاي معرفت صاف پيوسته بود.» [4] .

اين جمله از معاويه معروف است كه براي برحذر داشتن يزيد بن معاويه از روياروييِ خصمانه با امام حسين عليه السلام گفته بود:

«حسين كسي است كه روح پدرش علي بن ابي طالب، را در درون خود دارد.»

محدث قمي(ره) جمله مزبور را از عمر بن سعد خطاب به شمر بن ذي الجوشن در روز تاسوعا نقل كرده است. [5] همان گونه كه اشاره كرديم، صاحب نظران و محققانِ ديگر سرزمين ها و مذاهب اسلامي و غير اسلامي نيز درباره شخصيت امام حسين عليه السلام و داستان بي نظيرش، تأليفات و تحقيقات فراواني دارند كه جمع آوري آن ها از اهميت شاياني برخوردار است. با اين حال، با توجه به كثرتِ ابعادِ ارزشيِ نهضتِ اين بزرگوار و ابعاد ضد ارزشي دشمنان او كه شرم آورترين سطور پليدي را در تاريخ بشري ثبت نموده اند، هنوز حقايق بسيار زيادي درباره اين شخصيت و قيام انساني - الهيِ او ناگفته مانده است كه كشف و بررسي آن ها، قطعاً براي پيشرفت تكاملي بشر ضرورت دارد.

شهادت شخصيتي به عظمت حسين بن علي عليه السلام، به انگيزه اي به عظمت تحقق بخشيدن به هدف آفرينش هستي نيازمند است. ما در اين كتاب، شخصيت حسين بن علي عليه السلام و شهادت او و انگيزه و نتايج آن را مورد بررسي قرار مي دهيم. نخست بايد اين قضيه را به عنوان بديهي ترين قضاياي داستان بي نظير نينوا بپذيريم كه اقدام اين شخصيت بزرگ الهي به شهادت، آن هم در تلخ ترين نوعش، نه به انگيزگي اندوختن مال دنيا بوده است و نه براي تحصيل شهرت و نامجويي و نه براي انتقام شخصي يا جاه و مقام. اين حقيقتي است كه هيچ مورخِ صاحب نظر و با اخلاص نمي تواند ترديدي در آن داشته باشد. لذا، انگيزه و علت منحصر اين شهادت نمي تواند جز دفاع از اسلام و احياي مجدّد آن باشد. بنابراين، اين يك ضرورت علمي است كه ما پيش از ورود به تحقيق در متن اين حادثه بي نظير و نتايج آن، نظري به طور اجمال به هويّت و كارنامه اسلام بيندازيم، تا بتوانيم هويت و انگيزه اين شهادتِ بي نظير را تا حدودي درك كنيم.

در حدود 14 قرن پيش، بزرگ ترين انقلاب انساني - الهي، به نيروي وحي و اعجاز و صميمانه ترين و شديدترين تكاپو و تلاش به وسيله محمد بن عبداللَّه خاتم الانبيا صلي الله عليه وآله، در تاريخ بشري به وجود آمد.

اين انقلاب به وسيله ديني كه براي بشريت به ارمغان آورد، فرهنگ اصالت ارزش هاي والاي انسانيت، و وحدت و برادري همه انسان ها را با يكديگر اعلان و قابل فهم و اجراي عملي آن را اثبات نمود. جاودانگي ديني كه اين انقلاب را به وجود آورد، مستند به دو علت اساسي است:

علت يكم - پيوستگي معتقدات و قوانين و احكام دين اسلام به حقايق ثابت و نيازهاي اصيل انساني در ارتباطهاي چهارگانه؛

ارتباط انسان با خويشتن

ارتباط انسان با خدا

ارتباط انسان با جهان هستي

ارتباط انسان با همنوع خود

تنها از راه اين پيوستگي است كه بشر مي تواند پاسخ اساسي ترين و جدي ترين سؤالات خود را كه عبارتند از: 1- من كيستم؟ 2- از كجا آمده ام؟ 3- در كجا هستم؟ 4- با كيستم؟ 5- براي چه آمده ام؟ 6- به كجا مي روم؟ تهيه نمايد.

علت دوم - نتايج بسيار عالي و سازنده اي كه بشريت آن ها را از جريان عملي اسلام مشاهده نموده است، مانند پيشرفت هاي علمي و صنعتي و جهان بيني هاي متنوّع و اخلاق و عرفان مثبت، كه به اعتراف محققانِ باانصاف شرق و غرب، اثر تكاملي شگرف در جهان به وجود آورده است.

امتياز بسيار مهم ديگر اين بود كه، اين دين جديد بار ديگر متن اصلي دين حضرت ابراهيم خليل عليه السلام را به جهان عرضه كرد. براي آشنايي مطالعه كنندگان محترم با نمونه هايي از تحقيقات متفكران شرقي و غربي در ارائه مدّعاي مذكور، فهرستي بسيار مختصر از منابع را در اين مقدمه متذكر مي شويم. بديهي است كه اگر مي خواستيم فهرستي تا اندازه اي كامل تر را درباره تحقيقات مزبور تقديم خوانندگان كنيم، قطعاً مي بايست گروهي از دانشمندان و متفكران مطلع و صميمي دست به كار جمع آوري منابع و مآخذ مي شدند تا بتوانند دايرةالمعارف بزرگي را در ده ها مجلّد به وجود بياورند. [6] .

اينك، فهرستي مختصر از منابع، براي ارائه نمونه اي از تحقيقات شرقي و غربي درباره نتايج به جريان افتادن اسلام به طور محدود:

1- فرهنگ اسلام در اروپا، دكتر زيگريد هونكه، ترجمه مرتضي رهباني.

2- تأثير اسلام در اروپا، مونتگمري وات، ترجمه يعقوب آژند.

3- علم و دين در حيات معقول، محمدتقي جعفري.

4- تاريخ علم، جورج سارتن، ترجمه احمد آرام.

5- تمدّن اسلام و عرب، گوستاولوبون، ترجمه فخر داعي.

6- تمدّن اسلامي، در دو مجلد، جورجي زيدان.

7- زندگي نامه علمي دانشمندان اسلامي، ترجمه آقايان: احمد آرام، احمد بيرشك، بهاءالدين خرمشاهي، كامران فاني و فاضل لاريجاني، زير نظر احمد بيرشك.

8- ابوالقاسم قرباني.

9- تاريخ طب در ايران پس از اسلام، دكتر محمود نجم آبادي.

10- علم در اسلام، احمد آرام.

11- علوم اسلامي و نقش آن در تحول علمي جهان، آلدوميلي، دكتر عبدالحليم نجار و دكتر محمد يوسف موسي.

12- تاريخ علوم، پي ير روسو، ترجمه حسن صفاري.

13- تاريخ و فلسفه علم، لوييس ويليام هنري هال، ترجمه عبدالحسين آذرنگ.

14- منابع تاريخ علوم اسلامي، 3 مجلد، سيدحسين نصر.

15- علم در تاريخ، جان برنال، ترجمه آقايان: محمد حيدري ملايري، محسن ثلاثي، اسدپور پيرانفر و كامران فاني.

16- مقدمه اي بر تاريخ علم، ج 1، از هومر تا خيام و ج 2 از ابن عزراء تا راجر بيكن، جورج سارتن، ترجمه غلامحسين صدري افشار.

17- تاريخ نجوم اسلامي، كولو آلفونسونللينو، ترجمه احمد آرام.

18- تاريخ منطق، آ.ماكوولسكي، ترجمه فريدون شايان.

19- زمينه تاريخ شيمي، هنري لايستر، ترجمه و نگارش حسين بابايي.

20- متفكران اسلام، بارون كارادوو - ترجمه احمد آرام، 4 مجلد.

21- انتقال علوم يوناني به عالم اسلامي، دليسي اوليري، ترجمه احمد آرام.

22- فيلسوف ري (محمد بن زكرياي رازي)، - زير نظر دكتر مهدي محقق.

23- فلسفه از آغاز تاريخ، ج 4-3 و 6-5، محمد رشاد.

24- اعلام الفلسفة العربية، كمال يازجي و انطون غطاش كرم.

25- دراسات في تاريخ العربية الاسلامية، عبده الشمالي.

26- تاريخ الحكماء، علي بن يوسف قفطي.

27- منتخباتي از آثار حكماي الهي ايران، سيد جلال الدين آشتياني، هانري كوربن، 4 مجلد.

28- تاريخ فلسفه در اسلام، م.م. شريف، 2 مجلد.

29- نزهةالارواح و روضةالافراح (تاريخ الحكماء)، شمس الدين محمد بن محمود شهزوري، ترجمه مقصود علي تبريزي.

30- تاريخ دانشگاه هاي بزرگ اسلامي، استاد عبدالرحيم غنيمة.

31- تاريخ تمدن، ويل دورانت، عصر ايمان، بخش اول.

32- تاريخ العالم، جان هامرتون، ج 5.

33- دراسات و بحوث في التاريخ والاسلام، جعفر مرتضي العاملي.

34- تاريخ تمدن، تحليلي از تاريخ جهان از آغاز تا عصر حاضر، آرنولد توين بي، ترجمه يعقوب آژند.

35- تاريخ البيمارستانات في الاسلام، دكتر احمد عيسي بك.

36- الثقافة الاسلامية والحياة المعاصرة، محمد خلف اللَّه.

37- خدمات متقابل اسلام و ايران، شهيد استاد مرتضي مطهري.

38- المجتمع الاسلامي، علامه محمدتقي مدرسي.

39- اسلام، افكار و انديشه ها، كنت هنري دوكاستري، ترجمه به عربي احمد فتحي زغلول پاشا، ترجمه به فارسي توسط سيد محمد فاطمي قمي.

40- الفكرالاسلامي، علامه سيد محمد تقي مدرّسي.

41- سهم اسلام در تمدن جهان، دكتر صاحب الزماني.

42- الاسلام يقودالحياة، شهيد سيد محمدباقر صدر.

43- مقدمه ابن خلدون.

44- الوثائق السياسية، دكتر محمد حميداللَّه.

45- حاضر العالم الاسلامي، لوتروب استودار، ترجمه عجاج نويهض، 2 مجلد.

46- كارنامه اسلام، دكتر زرين كوب.

47- الاسلام والحضارة العربية، محمد كرد علي.

48- الحضارة الاسلامية في القرن الرابع الهجري او عصر النهضة في الاسلام، استاد آدام متز، ترجمه محمد عبدالهادي ابوريده، ترجمه به فارسي عليرضا ذكاوتي قراگزلو.

49- تاريخ سياسي اسلام، حسن بنا، 3 مجلد.

50- معالم القربة في احكام الحسبة، ابن اخوه دمشقي.

51- الفكر الاسلامي والتطور، فتحي عثمان.

52- فلسفه سياسي اسلام، ابوالفضل عزتي.

53- مباني مناسبات در مديريت اسلامي، سيد محمود سياهپوش.

54- سيره عمر بن عبدالعزيز، مالك بن انس.

55- انديشه هاي سياسي اسلام معاصر، حميد عنايت، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي.

56- الاسلام و منطق القوة، سيد محمدحسين فضل اللَّه.

داستان بروز انقلاب اسلامي امام حسين عليه السلام و استمرار آن، به وسيله مورخانِ مورد وثوق، به رشته تحرير درآمده است و جويندگان كوشا و بااخلاص درباره فهم آن داستان، مي توانند اطلاعات لازم و كافي به دست بياورند. مهم ترين موضوعي كه يك محقّقِ ژرف نگر را در شناخت چگونگي بروز اين انقلاب ديني و هويت آن به خود جلب مي كند، ويژگي بي سابقه آن است كه عبارت است از: نبودن هيچ گونه زمينه فرهنگي، نظامي، حقوقي، اخلاقي و اقتصادي و مذهبي كه براي چنين انقلابي لازم بود. اهميت اين موضوع، موقعي روشن مي شود كه در زمينه هاي قبليِ نهضت ها و انقلاب ها دقت شود. در اين صورت است كه خواهيم ديد، همه آن ها، زمينه ها يا عواملي كامل براي به وجود آمدن داشته اند. محمد اقبال لاهوري در اين مورد عباراتي دارد كه بايد آن ها را با دقت درنظر گرفت:

«وحدت اصلي بشر، قرآن مي گويد: (پروردگاري كه همه شما را از يك تن آفريده است) [سوره نساء، آيه 1] ولي تصور زندگي به صورت يك وحدت كلي و سازمان دار، كاري است كه به كندي صورت مي گيرد و نموّ آن وابسته به اين است كه ملتي وارد اصل حوادث جهاني شود. دين اسلام با گسترش سريع خود، به صورت يك امپراتوري بزرگ، پيام برابري را براي نوع بشر آورده بود. [بايد معلوم شود كه اگر در خود ايدئولوژي اسلامي پيام برابري نبود، تبليغ برابري حتي به وسيله بزرگ ترين و نيرومندترين امپراتوري قابل تصور امكان پذير نبود.] ولي روم مسيحي به آن درجه نرسيد كه بتواند بشريت را به عنوان يك سازواره فهم كند. فلينت به حق گفته است: هيچ نويسنده مسيحي - و البته پيش از آن - هيچ نويسنده ديگر را نمي توان در امپراتوري روم پيدا كرد كه به بيش از اصول كلي و مجرد از وحدت بشري رسيده باشد.» [7] .

سپس اقبال لاهوري از يكي از مورخان تمدّن چنين نقل مي كند:

«چنان مي نمود كه تمدّن بزرگي كه براي ساخته شدن آن چهارهزار سال وقت صرف شده بود، در شرف تجزيه و تلاشي است، و نوع بشر در معرض خطر بازگشت به دوره جاهليت و بربريّت قرار داشت... نويسنده با بيان اين مطلب مي گويد كه: جهان محتاج فرهنگي تازه بود كه جاي قدرت استبدادي را بگيرد و وحدت تازه اي بياورد كه جانشين وحدت مبتني بر پيوند خوني شود. وي مي گويد: اين مايه تعجب است كه چنين فرهنگي در آن زمان كه نهايت نيازمندي به آن وجود داشت، از جزيرةالعرب برخاسته است.» [8] .

اين تعجب موقعي برطرف مي گردد كه انسان متوجه شود كه براي به وجود آمدن يك وحدت واقعي (نه تخيليِ محض و احساساتيِ خالص و اضطراري جبري) عاملي ماوراي طبيعي از فوق تفكرات و دريافت هاي بشري لازم است، و سنت الهي براي به كار انداختن چنين عاملي كه تمدن واقعي را مي تواند پي ريزي كند، جاي مشخصي را تعيين نفرموده است.

دلايل اين وحدت اصليِ بشر، علاوه بر آيات زير:

يا اَيُّهَاالنَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَة [9] .

«اي مردم تقوا بورزيد براي آن خدايي كه شما را از يك نفس آفريده است.»

وَ هُوَالَّذي أنْشَاَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَة [10] .

«و آن خداوندي است كه شما را از يك نفس آفريده است.»

هم چنين، «آيه 32، سوره مائده» وحدت همه انسان ها را در فوق همه كميت ها و كيفيت هاي حيات طبيعي و شؤون آن آورده است.

براي اثبات اين كه وحدت اصلي بشر در متن اصليِ منبعِ اساسيِ دين اسلام با كمال صراحت و قاطعانه مطرح شده است، مبحث تساوي هاي دوازده گانه و اتحادهاي سه گانه را ذكر مي كنيم.

پيش از بيان «تساوي ها و اتحادها»، يك نكته لازم را متذكر مي شويم:

«نداي تساوي و اتحاد از اسلام براي بشريت، اين قدر اهميت دارد كه اگر اين دين براي اصالت الهي و جاودانگي و فراگيري براي همه جوامع بشري، دليلي جز اين نداشت، اين نداي آسماني (تساوي و اتحاد) براي ادّعاهاي مزبور كفايت مي كرد.»


پاورقي

[1] ممکن است اين توهّم پيش بيايد که مورخ هراندازه هم بخواهد، بدون تأثر از عقايد و اصول پيش‏ساخته خود، وقايع را ثبت نمايد، باز نمي‏تواند از پذيرفته‏شده‏هاي قبليِ خود به‏کلي چشم‏پوشي کند. و اين همان قضيه است که در توضيح عامل سوم از عوامل سه گانه «شناخت و داوري صحيح درباره هر حادثه بزرگ‏تاريخ که به انگيزگي ارزش‏ها به وجود آمده است» بيان شد. پاسخ اين توهّم همان‏گونه که در توضيح عامل سوم متذکر شده‏ايم، اين است که اگر شخص مورخ، ايمان خود را به يک فرد [يا به هر موضوعي]، در عينيّت يا شکل و صورت و عوامل آن حادثه دخالت بدهد غلط است؛ زيرا حادثه‏اي که در عرصه هستي نمودار شده است، عينيت و شکل و صورت و عوامل طبيعي خاص خود را دارد که بايد با کمال امانت در تاريخ ثبت شود، ولي اين محافظت منافاتي با تحليل‏ها و تفسيرها و توضيحات و علت‏يابي‏هاي عميق ندارد و براي برخورداري از حوادث تاريخي مخصوصاً حادثه کربلا، فعاليت‏هاي مزبور ضرورت کامل دارد.

[2] در ميان شيعيان، مردم ايران زمين، هم از نظر کميّت و هم از نظر کيفيّت، سهم بسيار با اهميتي در شور و عشق به خاندان عصمت داشته و موقعيتي بسيار جدي در رابطه با مکتب اهل بيت‏عليهم السلام دارند. البته اين به آن معنا نيست که تشيع و عشق و علاقه به دودمان پيامبر صلي الله عليه وآله منحصر به آنان باشد.

[3] الامام علي - صوت العدالة الانسانية، جورج جرداق، ج 1، ص 364.

[4] همان مأخذ.

[5] نفس المهموم، ص 135.

[6] مطالعه‏کنندگان ارجمند مي‏توانند اين مقدمه را پس از مطالعه و بررسي چند بحث از اين کتاب، مورد توجه و دقت قرار بدهند.

[7] احياي فکر ديني در اسلام، محمد اقبال لاهوري، ترجمه احمد آرام، صص 161 و 162.

[8] همان، صص 168 و 169.

[9] سوره نساء، آيه 1.

[10] سوره انعام، آيه 98.