بازگشت

اطلاعات لازم و كافي در حد مقدور پيرامون ماهيت و علل و نتايج حادثه


بديهي است كه هيچ حادثه اي، حتي ناچيزترين رويداد در عرصه زندگيِ فردي و اجتماعي، بدون شناخت علل نزديك و دور و جريانات همزمان كه ممكن است به نوعي با حادثه ارتباط داشته باشند، قابل فهم نيست، چه رسد به آن قسمت از وقايع بزرگ تاريخيِ جهاني [1] كه در سرنوشت مادي و معنوي همه انسان ها داراي تأثير عميق مي باشد. اين حقيقت كه داستان حسين عليه السلام از جهت جامع بودن بر تمامي ابعاد فداكاري در راه عالي ترين ارزش هاي انساني، منحصر به فرد است، بر هيچ كس پوشيده نيست. شما اين عبارت را با صراحت كامل در كتاب امام حسين و ايران تأليف يك محقق آلماني مي بينيد:

«كشته شدن حسين [مانند هر كشته شدن] يك فاجعه بود، اما فاجعه اي استثنايي، و بعد از چهارده قرن، يك مورخ بي طرف، آن فاجعه را به شكل يك كوه طولاني و مرتفع مي بيند كه فاجعه جنگ هاي ديگر در پشت آن پنهان است و به چشم نمي رسد. بزرگ ترين محتمل (يا علت) كه اين فاجعه را بزرگ كرد، اين بود كه براي حفظ جان صورت نگرفت و منظور مادّي هم در آن نبود و حتي حسين علاقه نداشت با اين فداكاري نام خود را باقي بگذارد، و ديگران نام او را حفظ كردند و باقي گذاشتند.» [2] .

در اين جا اين سؤال جدّي مطرح مي شود كه: با توجه به اهميت فوق العاده اي كه اين داستان، مخصوصاً از نظر علل و نتايج خود دارد، چه علتي باعث شده است كه اكثر محققان و تحليل گران تاريخ عمومي، اگرچه آن را مورد تحقيق قرار داده اند، ولي حقِّ اهميت و عظمت آن را به جاي نياورده اند؟ به نظر مي رسد، چهار علت مهم براي اهميت ندادن به اين حادثه بزرگ وجود دارد:

علت يكم - اهتمام به اين واقعه شگفت انگيز، احتياج به شناخت ابعاد و سطوح بسيار متنوع، مانند معرفت دين، اخلاق، حقوق، سياست - به معناي مديريت انسان در حركت به سوي عالي ترين هدف حيات و اصول پيشرو فرهنگ ها - دارد. لذا، كمتر كسي توانسته است كه اهميت واقعيِ اين حادثه را درك نمايد.

علت دوم - ممكن است فهم حادثه مورد تحليل، نيازمند پيگيري علل و عوامل دور و نزديك و نتايج و رويدادهاي همزمان باشد كه رابطه اي با حادثه داشته باشند و شخص تحليل گر نتواند از عهده جمع آوري و فهم دقيق آن ها برآيد.

علت سوم - در صورتي كه شناختِ همه جانبه حادثه موجب شود تا شخص محقّق از برخي معتقدات خود دست بردارد، قطعي است كه چنين محققي به شناخت همه جانبه حادثه علاقه اي نخواهد داشت.

با نظر به اين علل است كه مي بينيم اغلب نويسندگان و تاريخ نگاران، توفيق بررسي و تحليل و تحقيق عيني و موشكافانه اين حادثه شگفت انگيز و سازنده را پيدا نمي كنند.

ما در اين مورد سخني با آقاي كورت فريشلر آلماني نويسنده فاضل و محقّق كتاب «امام حسين و ايران» داريم. اين مرد محقق، با اين كه تتبّع، تحقيقات و استنباطهاي بسيار خوب و مفيدي از داستان امام حسين عليه السلام داشته است، اين داستان بسيار باعظمت را گسيخته از ريشه ها و عوامل قبلي مورد تحقيق و تتبع قرار داده است؛ به طوري كه اگر كسي اطلاعي از جريانات ماقبل سال 61 هجري نداشته باشد، گمان مي كند داستان شگفت انگيز نينوا در مقطعي از تاريخ اتفاق افتاده است كه هيچ حادثه اي پيش از آن وجود نداشته است!

هم چنين، در جايي ديگر از اين كتاب مي بينيم كه از زبان امام حسين عليه السلام به فرزدق مي گويد:

«سال ها من دست روي دست گذاشتم و درصدد برنيامدم كه با اساس ظلم مبارزه كنم و حق را اعلام نمايم، ولي بعد از مدتي سكوت، تصميم گرفتم كه قيام كنم.» [3] .

در صورتي كه آن چه در تاريخ مي بينيم، اين است:

«هنگامي كه امام حسن عليه السلام از دنيا رفت، شيعه در عراق حركتي كرد و آنان به امام حسين عليه السلام نوشتند كه بيعت معاويه را شكسته اند و با او (حسين عليه السلام) بيعت خواهند كرد. آن حضرت امتناع فرمود و تذكر داد كه ميان او و معاويه تا مدتي تعهد و پيماني بسته شده است و او نمي تواند آن تعهد را نقض كند تا آن مدت بگذرد و اگر معاويه هلاك شود، تصميم خواهد گرفت.»

ملاحظه مي شود كه امام حسين عليه السلام در برابر ظلم، دست روي دست نگذاشت و با امكان مبارزه با ظلم، سكوت نفرمود. با نظر به دلايل بسيار قوي كه وجود دارد، امام حسين عليه السلام هرگز از اصل «اِحْدَي الْحُسْنَيِيْن» [4] روي گردان نشده بود (كشته شدن در راه خدا براي او حل شده بود). لذا، نقل قول زير، صحيح به نظر نمي رسد:

«ابوهره ازدي، امام حسين عليه السلام را در راه كوفه ديد و از آن حضرت پرسيد اي پسر پيامبر خدا، چرا از حرم خدا و حرم جدّت بيرون آمدي؟ فرمود: يا اباهره، بني اميّه مالم را گرفتند، صبر كردم. اهانتم كردند، صبر نمودم، و خواستند خونم را بريزند، خود را نجات دادم. و سوگند به خدا گروهي ستمگر مرا مي كشند و خداوند آنان را در ذلّت و پستي و شمشير برّانِ فراگير غوطه ور مي سازد و بر آنان كسي را مسلط مي سازد كه آنان را ذليل كند، ذليل تر از قوم سبا...» [5] .

برفرض صحّت، اوّلاً؛ صبر آن حضرت در برابر مصيبت هاي شخصي بود، مانند صبر امام حسن مجتبي عليه السلام، نه دست روي دست گذاشتن در مقابل ظلم بر همه جوامع اسلامي. ثانياً؛ با تعهدي كه امام عليه السلام با معاويه بسته بود، تحمل در برابر تعدّي ها و تجاوزها به حقوق شخصي امام حسين عليه السلام مجوّز قيام مسلحانه در مقابل معاويه نبود. [مخفي نماند كه امام حسين عليه السلام بنابه نقل از لهوف، جمله فوق را به ابوهره فرموده است نه فرزدق].

علت چهارم - اين علت كه شايد با اهميت ترين علت باشد، اين است كه شخص متفكر و محقق، در رويارويي با اين حادثه - همان طور كه در گذشته اشاره نموديم - با حقايقي مانند ايمان، عشق، احساس مسؤوليت بزرگ درباره انسان ها و اعتقاد جزمي به خدا و ابديت روبه رو است، كه يكي از طرفين حادثه (امام حسين عليه السلام و ياران او) آن ها را در حد اعلي داشتند. در صورتي كه طرف ديگر (يزيد و يزيديان) منطقي جز خودخواهي و خودكامگي و ظلم و تجاوز نمي فهميدند. شخص محقق، هر اندازه هم كه بخواهد در مقابل اين دو منطق (حقِّ محض و باطلِ محض) بي طرفي و تماشاگريِ بي تأثّر را انتخاب كند، امكان ناپذير به نظر مي رسد. همين تأثير شديد داستان نينواست كه در طول تاريخ، موجب حركت جدي فردي و اجتماعي مردم به سوي هدف هاي تكاملي شده است. آري، يك دقت خوب لازم است تا تأثير ملموس و ناملموس حركت حسيني را در عرصه ارزش هاي انساني درك و دريافت كنيم. در اين حادثه تقابل انسانيت با ضدّ انسانيت، مرد محقق، دو بُعد بي نهايت عظمت و كمال و بي نهايت پستي و سقوط را چنان آشكار و با خطوط و اَشكال نمايان خواهد ديد كه توانايي سكوت و تماشاگريِ بي طرف را از دست خواهد داد، زيرا محال است يك محقق و متفكر خردمند كه واقعاً با انسان و انسانيت آشنايي نزديك دارد، در شعاع جاذبيت فوق طبيعي امام حسين عليه السلام قرار نگيرد. همه مي دانيم كه قرار گرفتن در جاذبيت چنين شخصيت الهيِ بزرگ همان، و اجتناب از حيوان منشي ها، مقام پرستي، سلطه گري، شهرت خواهي و خودخواهي ها همان. چه اندكند افرادي كه براي قرارگرفتن در شعاع جاذبيت فوق طبيعي امام حسين عليه السلام، از امور مزبور اجتناب نمايند.

آري، چنين است قانون سقوط انسان به رذالت هاي ضد ارزش. مَثَل اينان، مَثَل آن موش است كه در زير خاك ها و ديوارها با دست هاي كوچكش مشغول كندن و سوراخ كردن است. اگر يكي از آن سوراخ ها فضاي روشني را نشان بدهد، آن حيوان ظلمت پرست از روشنايي فرار مي كند و دنبال كار خود را در كاوش در تاريكي ها مي گيرد!


پاورقي

[1] منظور ما از جهاني بودن داستان حسين‏ عليه السلام اين است که حقايق و واقعياتي که در سلسله علل و نتايج و ارزش‏هاي اين حادثه ديده مي‏شود، اختصاصي به يک سرزمين، نژاد يا فرهنگ خاصي ندارد، زيرا اين حادثه، حادثه‏اي انساني است که روشن‏ترين عرصه روياروييِ دو گروه متضاد در برابر يکديگرمي‏باشد: 1- گروه حمايتگران حقِ محض. 2- گروه حمايتگران باطلِ محض.

[2] امام حسين و ايران، کورت فريشلر.

[3] همان مأخذ.

[4] معناي اصل «احدي الحسنيين» عبارت است از: يا «زندگي با کرامت و شرف و عزّت» و يا «مرگ با افتخار و سربلندي در راه وصول به هدف اعلاي حيات».

[5] لهوف، سيد بن طاووس، ص 62.