بازگشت

عهدي بزرگ و وفايي جاودانه


اي حسين، اي فرزند شريف ترين انسان، اي معشوق جان هاي شيفته حق و حقيقت و اي اميد حيات پاكان اولاد آدم، داستان خونين تو در دشت سوزان نينوا، قرن ها پيش از آن كه چشم به اين دنيا باز كنيم، به وقوع پيوسته است. و چنين بود كه ما و گروهي از كاروانيان گذرگاه حيات پرمعنا، به حكم جريان منظّم زندگي در جويبار زمان، از ديدار جمال زيباي ربّاني تو و ياران بي نظيرت محروم گشتيم.

ياران باوفايي كه با شكوفايي درخشان ترين سعادت و فضيلت انساني در دل، چهره برافروختند و با بال و پري كه از اعماق جانشان روييده بود، در چند لحظه از تنگناي عالم خاك، به اوج عالم پاك به پرواز درآمدند. افسوس كه ما از تقديم جان مان در آن طَبَق اخلاص - كه در آن روز خونبار، جان هفتاد و دو تن انسان كامل را به پيشگاه الهي عرضه كرد - محروم مانديم.

با اين حال، سپاس بيكران خدايي را كه از آن گروه هاي نابخرد نبوديم كه نشستند و عهدها بستند و تو را براي اقامه حكومت حق و عدالت، به سرزمين خود، عراق دعوت نمودند و در آن هنگام كه گام برسرزمين آنان نهادي، آن نابخردان ضد انسانيت عهدها را شكسته و به انكار صدها نامه اي كه شخصيت خود را در گرو آن گذاشته بودند، برخاستند و آن گاه با شمشيرهاي برّان خود، برتو و ياران تو تاختند و در آن روز، پيش از آن كه خورشيدِ سپهر لاجوردين از ديدگاه زمين نشينان ناپديد گردد، خورشيد عالم افروزِ وجود تو را از ديدگان مردم دنيا پوشاندند. غافل از آن كه، اگر جمال ابديّت نماي تو از ديدگاه فضاي عالم طبيعت غروب كند، در دلِ پاكان فرزندان آدم، طلوعي جاودانه خواهد داشت. [طلوعي بس درخشنده تر].

اينك، ما دلباختگانِ وجودِ نازنينت، عهدنامه اي با قلم عقل و وجدان نوشته و با خون دل امضا نموده، به پيشگاه مقدّست تقديم مي داريم كه: تا جان در بدن داريم، دل به عشق تو سپاريم و در راه دفاع از آرمان الهيِ تو كه رسالت عظماي انسانيت است، از هيچ تلاشي دريغ نورزيم. باشد كه علي الصّباح ابديت، به شوق ديدار تو، اي چهره ات تجلّي گاه حق و حقيقت، سر از خاك برآوريم و در شعاع جاذبيّت روح بزرگ تو، گام به سرنوشت نهايي خود برداريم.

محمّدتقي جعفري

21 / 3 / 1373