بازگشت

اهل بيت


اي كاش تاريخ به جاي آن كه كلمات را با حروف و ظاهر آن براي ما بخواند با معنايي كه در آن نازل شده مي خواند. اما افسوس، كه چنين نيست. تاريخ در يكي از صفحات خود، كلمه «اهل بيت» را نوشته است و اين دو كلمه را به حروفش- نه معني و مقصود از آن- تفسير نموده است. در اينجا مقصود از «بيت» «اه» آن، يك چهار ديواري براي سكونت زن و شوهري با چند كودك نيست. بلكه اشاره و رمزي پرمحتوي و پرمعني براي جامعه اي است كه از آن يك پيشتاز بزرگ ظهور كرد، و توانست آن جامعه را در چارچوب جديدي بسازد، و آن را به سوي كمالات با شكوه، شگفت انگيز و خارق العاده سوق دهد، و آن را دگرگون سازد. آري تفاوت بين انساني كه چون آهوان تشنه در جستجوي آب، از دشت و كويري به سراب كشيده مي شود با انساني كه يك عقل كامل بزرگ، او را در عالم هستي به آرماني بزرگ هدايت مي كند بيش از زمين تا آسمان است. اين همان انساني است كه سرچشمه ي حقيقت انساني خود را يافته است تا بتواند جامعه اي سالم بسازد و شعارهايش در حهان هستي تحقق يابد.

مگر آن مرد عظيم، محمد صلي الله عليه و آله و سلم نبود كه شوق جزيره را براي رهايي از سنگهاي خاراي داغ جاهليت فرو رفته در قير و كبريت سوزان، براي رفتن از آن كويرها و شن زارهاي گرم، به سوي چمن زارهاي سبز و خرم كه در هر دم، نسيم بامدادانش، شاخ و برگ درختانش را به سرور مي آورد، به انفجار كشيد. وحي آن چنان جزيره را يكپارچه ساخت كه همه را از آن عادات و خوي جاهلي- كه تخريب و گريز بود- نجات بخشيد و نظامي براي جزيره آورد كه آنان را از جنگ و خونريزي، غارت و دزدي، جهالت و بينوايي، ناتواني روحي، پستي و حقارت... پراكندگي، خفت و خواري و خرد شدن، از آن روح قبيله اي جاهلي، آن نابخردي ها، كه عامل تفرقه و عقب ماندگي و توحش بود و


در جانشان ريشه ها داشت آزاد ساخت.

بعد از گذشت هزاران سال، به جز آن مرد بزرگ: حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم چه كسي توانست اين تنور را كه آتش آن قير و كبريت بود شعله ور كند و تمام بتهايي كه انسان را از رسيدن به حقيقت بزرگش در عالم هستي به غل و زنجير كشيده بود در تنور آتش افكند آنان انسان هايي بودند بدون فرهنگ و كتاب. پيامبر بزرگ اسلام صلي الله عليه و آله و سلم، تمام حروف كتابي را كه آورد لحظه به لحظه براي آنان هجي كرد. هنر انسان جزيره آن بود كه در صحراهاي خشك و سوزان، و در كويرهاي رمل، چون حيواني جست و خيز كند. پيامبر به او آموخت راه چيست و چگونه بايد رفت. انسان جزيره بازيچه ي دسته بندي هاي قبيلگي و عشيره اي بود. پيامبر بزرگ صلي الله عليه و آله و سلم با كوشش و تلاش خود، جامعه اي موحد و مؤمن به حقيقت، به وجود آورد. انسان جزيره آرماني نداشت، پيامبر عظيم صلي الله عليه و آله و سلم آنان را با هدف و غايت درآميخت، به آنان فهماند كه شايسته يك امت يكپارچه، داشتن كاخي است واحد و مطمئن، با ساختاري محكم، و سنگهايي والا، و بامي بخشايشگر، و آن خانه ي امت بيدار است كه شوق و محبت، آن را يكپارچه مي سازد، و عقل، تمام اهل خانه را در منحصر دانستن سرنوشت مشترك، متفق مي نمايد.

آيا جز، اين جوانمرد كه در حقيقت عزم و اراده و عمل تجلي يافته، فرد ديگري آگاه به عمق كارزاري كه فراتر از جنون است وجود داشت؟ با پايان گرفتن خلوتها و تنهايي هايش در غار حرا، آن كارزار محقق گرديد. او معجزه اي را تحقق بخشيد كه از عهده و توان هركس، و هر جامعه اي خارج است. حتي از توان دلاوراني كه حماسه هوميروس را برپا نمودند؟ من به جان خود سوگند ياد مي كنم اين كارزار، سخت ترين شگفت ترين و بزرگترين كارزاري است كه روي زمين رخ داده است. قهرمانش انساني حقيقي بوده است. او كمتر از ده سال، در آن شرايط، پيروزي را به دست آورد. او اجتماعي نو ساخت، وحدت و يكپارچگي، تمام سرزمين هاي دور و نزديك را در خود بلعيد و جايي براي شيطنت ها و ابليسي هاي ملعون، عادات زشت و تقليدهاي كوركورانه، قبيله هاي پراكنده، عشيره هاي گمشده در شبهاي تار، كه بزرگان آنان چون بت هاي


بي چشم و روح و زبان بود، باقي نگذاشت.

آري. اين حماسه به وسيله حق، شعله ور شده، و وجدان انساني را كه با بال خيال به پرواز درآمده بود به خود مشغول ساخت. با اسبان سفيد به حركت آمدند تا زمين را از عبوديت آغشته به غبار و سراب آزاد سازند. و تا آن فضايي بالا رود كه برق نورش درخشان است و كرانه هايش معراج و سير در ملكوت است. در آن هنگام تمام آسمانهاي هفتگانه، با همه ي وسعت، جاده و راه به سوي بهشت مي شود كه از كوثر- آن چشمه ي با سخاوت- آبياري مي گردد، چشمه اي كه در آينده انساني از آن بهره مي گيرد كه حق، صداقت و معرفت او را ساخته و رشد داده است. او به مثُل با كرامت، كه از ايمانش به خداي واحد بي مثال، نشأت گرفته، آراسته شده است. ايماني كه او را از هر عبوديتي رها مي سازد. از تمايلات زشت و سياه، پيراسته اش مي كند و او را به صداقت، طهارت، عفاف و تقوي آراسته مي گرداند. او را چنان مي سازد تا در دنيا انساني صادق و پاكباخته ي حق گردد تا پاداش او بهشتي از همين گونه باشد، بهشتي جاودانه، و براي ابد بهشت را در جان آزاد شده اش از دروغ، خيانت و تهمت... احساس كند.

در اين حماسه ي با شكوه، دلاوريها و جسارتهاي فراواني بود كه زمين را به بهشتها پيوند داد و چيزي از پاداش مدعوين براي بوسه زدن بر آن حقيقت روشن و آشكار كاسته نشد.

پاداش آن، تحقق آني و سريعي بود كه بر صفحه ي زمين انعكاس مي يافت. و اين گونه بود كه انعكاس با عظمت آنچه در آسمانها مي گذشت در يك كلمه- يعني «رسالت»- تجلي يافت. اثر كارساز «رسالت» آن بود كه انسانهاي پراكنده را متحد ساخت. انسانهايي كه در زير لگدهاي قبيله گري، عشيره گري، زمامداران خون آشام و بتهاي افسانه اي خسته و له شده بودند، او اكنون از جامعه اي بهره مند مي شود كه در راستاي وعده ي بزرگ «رسالت» تحقق يافته است. وعده اي كه ارزش را در وجود انسان غرس نمود. و بدينسان او را براي آن حيات با كرامت، در بهشتي كه در معراج و ملكوت آسمانها ديده شده آماده ساخت.


اين همان جامعه ي نمونه است كه رسالت آن را محقق ساخت و آن را بسان خانه اي با كرامت بنا نهاد، تا در آن فرود آيد و با او به همراه ارزش دائمي كه در نهاد انسان است جاودانه به حيات ادامه دهد.

رسالت در حالي كه ذاتا از حقيقت خود دفاع مي كند، در همان حال از انسان نيز دفاع مي كند. و به همين لحاظ است كه آن بيت، «بيت رسالت» است. و اما «افراد بيت» يعني آن اعضاء مخصوص با آن ذات و جوهر پاك و استوار خود براي پاسداري از رسالت و تعهد به آن انتخاب گرديدند تا رسالت همچنان فعال و پر تحرّك باقي بماند، و برنامه ي آن كه همانا گسترش و عموميت بخشيدن به رشد و كمال در جهان است تحقق يابد. انساني كه تمرين و ممارست- محكم شده- و جاي قدمهاي گذشته را به فراموشي سپرده- تا در فرداها از بازگشت به جاهليت نجات يابد.

و بدينگونه بود كه اين حماسه، به خاطر تثبيت دلاوريهايش بر روي زمين انجام گرفت... اما «بيتي» كه در معني خود خفته است «بيت» «بيت»اي است كه آن را رسالت ساخته است، و آن شخصيتي كه هم اكنون در آن «بيت» فرود مي آيد همانا امام علي عليه السلام است. ورود او به آن «بيت» به خاطر آن نيست كه خويشاوند است و رگهاي خون او به آن «بيت» پيوند خورده است بلكه به خاطر آن است كه «رسالت» با او پيوند خورده است و او از رسالت و در محضر آن دلاور بزرگ، آن «رسول كريم صلي الله عليه و آله و سلم» شكوفه كرده است. دلاوري كه از رسالت، حماسه اي به وجود آورده كه تار و پود آن را در ميان مبارزه در برگرفت. معركه اي كه زمين را به باغهاي بهشت درآميخت و انسان زميني را از لوث پستي ها پاك كرد.

تفسير تاريخ از «اهل بيت» شباهت كاملي به تفسير آن از نظام قبيلگي در دوران جاهليت دارد. كه روابطي چون نسب و خون، بر آن حاكم بود در حالي كه پيامبر عظيم صلي الله عليه و آله و سلم جامعه را موحد و يكپارچه نموده و از اينگونه عوامل پاك و رها ساخت، و معيار را بر اساس «تقوي» قرار داد، و «بيت» را رمز آن خانه ي كبير، آن خانه ي يكدست و مؤمن، و آن خانه ي تازه گذارد.


هدف و مقصود از وصيت پيامبر عليه السلام «اهل بيت»ي بوده است، كه ميراث نبوت متعلق به آنان است. اين ميراث جز رسالت آميخته به يك كارزار حقيقي- كه چشمان زمين مانند آن را نديده است- نيست.

امام حسن و امام حسين عليه السلام- تمام اميد آينده «بيت»اند، اميدي كه از وجدان مملو از شوق و آرزو سر برآورده است، آن دو از صلب اين وجدان هستند، كه عظمت رسالت را در جان خود، احساس نموده است. آن دو مجذوب برق نگاه پيامبرند. پدر آن دو، نان خشك جوين مي خورد و بر بوريا مي نشيند. و مادرش، چون شمعي مقدس، در برابر ديدگان همسرش، در محراب عبادت، ذوب مي گردد. و آن دو كودكاني هستند كه در صحن مسجد بازي مي كنند، كه جز از كوثر محض، آبي نمي نوشند، تا ميراث رسالت، يعني وصايت و امامت را، تحقق بحشند، و وعده ي جاودان بودن «رسالت» را محقق سازند... رسالتي كه براي بقايش همچنان درگير كارزار است تا اسلام كره ي خاك، در محضر پروردگار مهربان و بخشنده اش به حيات خود ادامه دهد.