بازگشت

آغازين سخن


سخني با مركز مطالعات و تحقيقات علمي در بيروت:

صميمانه ترين و گرم ترين درودها و تقديرها- باكمال احترام و فروتني- پيشكش شما تلاشگران كه در راه نشر فرهنگ و روشنفكري گام برمي داريد.

به نظر من هدف شما از تأسيس اين مركز همين بوده است. آري، هدفي كه در خدمت آرمانهاي بزرگ جامعه ي انساني نباشد ارزش ندارد. و اگر قلم صادقانه در خدمت آن آرمان بزرگ و ايمان نويسنده نباشد چه ارزشي دارد؟

مؤسسه پژوهشي شما در فراخواني عمومي از جمله من، خواسته بود تا تحقيقي نو درباره امام حسين عليه السلام بنويسم، همانند مطالعات موفّقي كه پيش از اين درباره ي امام علي، حضرت زهرا و اخيرا امام حسن عليهم السلام نوشته ام.

با خود گفتم: كدام يك از اين چهار تن بزرگوار بودند اگر شاخه اي از يك آرمان سترگ نمي بودند؟ آرماني كه رنگ خود را به آنان داده (و از آنان رنگ گرفته است). اين است ديدگاه نويسنده اي كه قلم را به دست گرفته تا درباره ي آنان قلم مي زند.

اگر نويسنده اي ژرفاي آرماني را كه اين بزرگواران به سوي آن گام نهادند، به خوبي درك نكرده باشد نيم تواند درباره ي آنان سخني استوار بگويد. آرمانهاي بزرگ در زندگي، چون شعاع نوري است كه وجدان، روح، فكر، و بالاخره رفتار انساني ما از آن روشنايي و درحشش مي گيرد.

آن آرمان بس گرانمايه وجود امام علي عليه السلام را لبريز كرده بود. همان هدف والا حضرت صديقه ي زهرا عليهاالسلام را به مسجد فرستاد. همان نقطه ي نوراني، سبب شد امام حسن عليه السلام سلاخ خود را دونيم كرد تا خون مسلمانان نريزد، و جمع آنان نپراكند، و آن آرمان پايدار بماند. و بالاخره امام حسين عليه السلام آن را با خود از مكه به كربلاء بياورد. و زيبنده ي آن آرمان جز شهادت و ريخته شدن خون گلويش نبود.


آري، يك آرمان بود، كه با هر يك از اين بزرگواران، رنگ و جلوه اي داشت: با امام علي عليه السلام به رنگ اسبهاي كارزار و دژهاي نفوذ ناپذير تجلي مي كرد. به همراه دخت گرامي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، مادر حسن و حسين عليهم السلام، بسان گلي معطر- گلي سوزان در آتش كين- درآمد. با امام حسن عليه السلام چون دسته ي شكسته ي شمشير- كه در ميدان نبرد از كار افتاده- نمودار شد. و سرانجام هنگامي كه آن آرمان در ضمير سومين اختر آرام گرفت، به صورت انفجار رگهايي درآمد كه زير فشار ظلم، به نهايت خود رسيده بود.

جاي بسي سپاس از مركز پژوهشي شماست. فراخوان شما، چنان مرا به وجد آورده كه فوران شوق را، همواره از خوان عظيمي كه امام حسين عليه السلام گسترده است احساس مي كنم. خواني سرخ گونه، كه در بزرگترين ظرف اين سفره، حتي يك قطره از خون آن امام معصوم نيست، بلكه تمام ظرفها مملو از عظمت و شكوه و سربلندي است. اين خوان حسيني، جانهايي را كه از پوشيدن لباس خواري و ذلت ننگ دارند حيات مي بخشد، آري سربلندي و عزت، نتيجه و ثمره ي همان آرمان بزرگي است كه امام حسين عليه السلام در ميدان كرامت و بزرگواري همچون لباس مطهري به تن داشت و او بود كه ارزش انسان بودن را، اثبات كرد...

امام... قلمي كه اكنون مي خواهد تمام حروف كلماتي را كه درباره ي جنبه هاي مختلف آن آرمان است، جستجو كند، تار و پار وجود خود را در حقيقت با تپشهاي مباهله، با امام حسين عليه السلام مي بافد.

سليمان كتاني