بازگشت

كليه ي وقايعي كه در سال شصت و يكم هجري در افريقا واقع شده (افريقيه)


پوشيده نباشد كه علماي جغرافي عرب پيش از اين ها مصر را جزو افريقيه نمي دانستند و آن را همه جا به عنواني جداگانه ذكر مي كردند و از طرابلس غرب به آن طرف را افريقيه يا مغرب مي ناميدند و ما نيز چون اخبار آن اوان را مي نويسيم به همان سياق افريقيه را در تحت عنواني علي حده و مصر را در ذيل عنواني ديگر مي نگاريم. بنابراين گوييم:

در اين سال شصت و يكم حكم راني و ايالت افريقيه به مسلمة بن مخلد انصاري تعلق داشت و معاوية بن ابي سفيان اين ايالت را به او مفوض نمود و او غلام خود ابوالمهاجر را نيابت خويش داد و امر غزاة و خراج به دست ابوالمهاجر متمشي مي گرديد و ببايد دانست كه در سال پنجاه هجري معاوية بن ابي سفيان، عقبة بن نافع فهري را به فتح افريقيه مأمور كرد. او بيزاسن را كه تونس حاليه باشد مسخر نمود و بسياري از عيسويان را بكشت و هشتاد هزار اسير به مصر فرستاد و شهر قيروان را در همان سال بنا كرد و مورخين يونان ابتداي بنا اين شهر را در روز بيست و هشتم ماه ژانويه سال شش صد و هفتاد ملادي ضبط كرده اند و اين هما سال پنجاه هجري مي باشد و شهر قيروان بعد از پنج سال تمام شد. مغاربه


مي گويند: معاوية بن ابي سفيان در سال پنجاه از هجرت معاوية بن حديج سكوني را كه در مصر و مغرب حكم راني داشت فقط از مغرب معزول ساخت و آن جا را به عقبة بن نافع فهري داد و عقبه از عهد عمرو بن العاص برقه و زويله را فتح كرده بود و مجاهدات و فتوح وي در آن حدود اشتهار داشت و در برقه و زويله مي نشست. در سال پنجاه هجري كه به جاي معاوية بن حديج حكم ران افريقيه شد با ده هزار نفر مسلم مجاهد وارد اين مملكت گرديد و مسلمين بربر هم به او ملحق گرديدند و اردويي عظيم و استعدادي خطير به هم رسانيد. لاجرم بر اهالي افريقيه شمشير كشيد و جنگ ها كرد و شهر قيروان را به قصد ساخلو بودن بنياد نهاد و جامعي در آن جا ايجاد نمود و ديگران نيز مسجدها ساختند و قيروان در مغرب زمين جاي اقامت اردو و معسكر لشكر اسلام شد. همان طور كه كوفه در سمت مشرق اين حالت را داشت. و از اين وقت كار مسلمين در مغرب پايدار گرديد و عقبه تا سال پنجاه و پنج كه قيروان تمام شد در آن مملكت بود آن گاه معاويه او را معزول و مسلمة بن مخلد انصاري را منصوب ساخت و مسلمه ابوالمهاجر را به جاي خود بر افريقيه گماشت و به قيروان فرستاد، و او تا اين سال كه شصت و يكم هجري بود در اين مملكت حكومت مي نمود، و در سال شصت و دوم ديگر باره عقبة بن نافع از جانب يزيد به حكم راني افريقيه رفت.

مورخين مشرق اين واقعه را طور ديگر نوشته اند ولي چون اهل مغرب به اخبار و احوال اقليم خود داناترند ترتيب ايشان را نگاشتيم و مقصود اين است كه معين كنيم در سال شصت و يك حكم ران افريقيه كه بوده، و فريقين هر دو ابوالمهاجر را نوشته اند كه به نيابت مسلمة بن مخلد انصاري حكومت مي نموده است.


مورخين فرنگ مي نويسند: چون شهر قيروان تمام شد مسلمة بن مخلد كه از جانب معاويه حكم ران مصر بود و بلاد مفتوحه اي در افريقيه را جزو و ضميمه ي قلمرو او كرده بودند عقبه را از حكم راني افريقيه عزل و غلام خود ابوالمهاجر را به جاي او نصب نمود، و ابوالمهاجر شهر ديگر بساخت و سكنه ي قيروان را كوچانيده در آن شهر جاي داد. بعد از فوت معاويه در ماه رجب سال شصتم هجري مطابق هفتم آوريل شش صد و هشتاد ميلادي عقبة بن نافع از جانب يزيد مجددا به حكم راني افريقيه برقرار شد و ابوالمهاجر را مغلول و محبوس نمود و در سال شصت و يك هجري عساكر عقبه با قشون قسطنطين معروف به پوكونات در حوالي شهر مليك يا مليش واقع در مملكت نوميدي كه الجزاير باشد جنگ سختي كردند و آن قسمت افريقيه تماما از متصرفات امپراتور قسطنطين بود. لشكر عقبه بدون اين كه شهر الجزاير را مفتوح سازد به طرف زاب رفت كه ايالات بسكره و قسطنطنيه ي الجزاير را مسخر نمايد و بعد از تسخير آن ايالات به سمت طنجه راند. ژولين نامي كه اعراب او را الياس مي گويند و كوتوال قلعه ي طنجه بود تمكين نمود. هدايا داد و قبول خراج كرد و به عقبه گفت: طرف مغرب طنجه مردماني وحشي هستند كه ديانت و قانوني ندارند. عقبه از كوه اطلس عبور نمود و خلقي ديد جنگي و مسلح، پايتخت آن ها را كه خود ناروران و اعراب سوس مي گفتند بگرفت و غنايم زياد به دست آورد و مخصوصا از نسوان آن ها كه در نهايت صباحت بودند و در افريقيه به حسن و جمال نظير نداشتند اسير بسيار به گرفت و به مصر و شام فرستاد. گويند در بازار شام يا مصر يكي از آن زن ها را به هزار دينار طلا كه معادل هزار و چهارصد تومان باشد ابتياع كردند. خلاصه بعد از اين فتوحات عقبة بن نافع كنار دريا آمده اسب خود را در


ميان آب راند و شمشير خويش را از نيام بيرون آورد و سر به آسمان كرده گفت: خدايا اگر اين سد سديد در ميانه نبود، دين پيغمبر تو را به آن طرف آب برده رواج مي دادم.

مورخين فرنگ و نويسنده هاي يهود مي نويسند: در اين سال شصت و يك هجري سفاين اعراب به سواحل اسپانيا رفته شكست فاحش خوردند و در ذيل اسپانيا آن واقعه مسطور مي شود.

خلاصه عقبة بن نافع بعد از فتح و غلبه از همان راهي كه رفته بود مراجعت نموده به قيروان آمد، و متصرفات او كلا در خط اياب و ذهاب مي بود و همه جا اهالي را كه ديانت نصاري داشتند به دين اسلام داخل مي كرد. اما در سواحل و در داخله ي افريقيه هنوز قلاع و بلاد بسياري، عساكر امپراتور در تحت تصرف داشتند و اگر چه عساكر اسلام و عقبه را بر آن ها استيلا و تسلطي حاصل نشده بود ليكن خوفي شديد و هراسي عظيم داشتند. عقبه بعد از ورود به قيروان از فرط غرور عساكر خود را متفرق ساخت و به سمت مصر معاودت داد و زياده از پنج هزار نفر با خود نگاه داشت. قشون امپراتور كه در قلاع و حصون حصينه بودند خواستند حمله به قيروان برند و تاختي بر سر عساكر اسلام آورند اما سرداري قابل و سركرده پر دل نداشتند. لهذا به يكي از رؤساي طوايف بومي كه كتزيناس نام داشت متوسل شدند. بعضي اسم اين رئيس را كوسيله و برخي كوسشيلا نوشته اند ولي به موجب ضبط مورخين يوناني و رومي موسوم به همان كتزيناس بوده و بنابر مسطورات مصنفين عرب و يونان و روم كتزيناس ابتدا در دين اسلام داخل شد اما توقعي كه از مسلمين در اين تغيير دين داشت به عمل نيامد و مأيوس شد، لهذا به راه ارتداد رفته مجددا نصراني گرديد و درخواست قشون امپراتور را قبول


كرده رياست و سرداري آن ها را متقبل گرديد و با صد هزار نفر لشكر يوناني و رومي و بربري به طرف قيروان حركت كرد. عقبه آن وقت دانست كه مترق ساختن قشون كاري خبط بوده محض چاره جويي و مشاوره ابوالمهاجر غلام مسلمة بن مخلد را از حبس بيرون آورده سانحه را به او باز نمود، بلكه او را مرخص كرد تا از قيروان بيرون رفته به بلاد اسلامي شتابد و كمكي براي اهالي قيروان آورد. ابوالمهاجر گفت من با خداي خود عهد كرده بودم در جايي كه تو باشي نمانم و زندگاني ننمايم ولي عهد نكرده بودم كه با تو در يك جا نميرم. امروز وجود يك نفر مرد شمشير زن براي تو بهتر از صد هزار نفر است در روز ديگر. آيا در چنين روزي تو را چگونه تنها گذارم؟ هرگز نخواهم رفت و البته با تو خواهم ماند تا به اتفاق به سعادت شهادت فايز گرديم، بالجمله فريقين تلاقي كردند، عقبه و ابوالمهاجر غلاف شمشيرهاي خود را شكستند و ساير مسلمين هم تقليد آن ها نمودند و به جهاد پرداختند و تمام لشكر عقبه كه پنج هزار نفر بودند كشته شدند و عقبه و ابوالمهاجر نيز مقتول گشتند و قشون امپراتور وارد قيروان گرديد و آن جا را به حيطه ي تصرف درآورد اما بعد از چند وقت مسلمين باز افريقيه را فتح كرده تلافي مافات نمودند.