بازگشت

خوارزم


و در اين سال شصت و يكم مملكت خوارزم به دست لشكر اسلام مفتوح شد و اول دخول عساكر اسلاميه به اين خطه در سال هفتم خلافت عثمان بن عفان مقارن سنه احدي و ثلثين هجري اتفاق افتاد اما كاري از پيش نرفت و اين مملكت مفتوح نگرديد و مسلمين كوس رحيل زده مراجعت كردند.

تفصيل اين اجمال آن كه عبدالله بن عامر بن كريز بعد از آن كه بر هرات مستولي شد ماهويه بن آذرمهر كه مرزبان مرو بود كس به نزد وي فرستاد و امان طلبيد و بر مبلغ دو هزار درهم نقد صلح كرد، و اهل مرو ملتزم شدند كه هر ساله سيصد هزار درهم به بيت المال برسانند و بعد از فتح هرات صلحا و فتح مرو سلما عبدالله بن عامر احنف بن قيس را با لشكري عظيم به جانب طخارستان فرستاد و تا جرجان و طالقان و فارياب را فتح كرد و متوجه بلخ گرديد و با مردم بلخ مصالحه نمود كه چهارصد هزار درهم نقد بدهند و هر ساله مبلغ صد هزار درم و مقداري معين از غله تسليم مسلمانان كنند. آن گاه از بلخ بر سر خوارزم سوق عسكر كرد و مدتي به محاصره ي خوارزم مشغول بود اما فتح ميسر نمي شد و كار بر مردم تنگ گرديد و عيش ايشان منغص گشت.

احنف بن قيس چون حال بدين منوال ديد با اعيان لشكر خويش به مشاوره نشست.

حصين بن المنذر كه يكي از امرا بود گفت عمرو بن معديكرب شعري


گفته است كه تكليف چنين وقتي را از مضمون آن مي توان دانست و آن بيت اين است.



اذالم تستطع امرا فدعه

و جاوزه الي ما تستطيع



يعني چون كاري را نتواني پيش برد و آن را بگذار و كاري كه مي تواني پيش برد پيش بگير، و سرداران ديگر نيز رأي حصين بن المنذر را پسنديدند و از دور خوارزم برخاستند و راه بلخ پيش گفتند و در اين سال كه سي و يكم هجرت بود فتح خوارزم رخ ننمود و تا سي سال ديگر از بلاد كفر و ديار حرب به قلم مي آمد، در اين سال كه سنه ي شصت و يك هجري بود و يزيد به جاي معاويه خلافت مي نمود پسر عم ظاهري خود سلم بن زياد برادر عبيدالله را چنان كه اشارت شد به ايالت خراسان و سيستان برقرار ساخت و پيش از ايالت سلم برادرش عباد بن زياد در سيستان مشغول محاربه بود. عبيدالله بن زياد از بصره كه مستقر حكمراني اوست مكتوب به عباد بن زياد نوشت كه يزيد قلمرو و سرحد تو را به برادرت سلم داده بايد ولايت را به گماشتگان سلم تسليم كني. عباد حسب المقرر مراجعت كرد و سلم بن زياد قبل از حركت خود برادرش يزيد بن زياد را به سيستان و حارث بن معاويه ي حارثي را به خراسان فرستاد و خود با شش هزار سوار گزيده از وجوه عرب بعد از ايشان به مملكت خراسان درآمد و قبل از ايالت سلم بن زياد در حدود ممالك شرقيه رسم امراي اسلام به خراسان آن بود كه در تابستان از آب آمويه مي گذشتند و با ملوك خراسان جنگ مي كردند و چون زمستان مي رسيد مرو شاهيجان را قشلاق مي ساختند و مدت سورت سرماي اين فصل را در آن لحظه به سر مي بردند و امرا و ملوك خراسان در مملكت خوارزم جمع مي شدند و در باب مرافعه مسلمين با يكديگر عهد مي بستند و با ايشان جنگ


درمي پيوستند اما چون سلم بن زياد با لشكر جرار به خراسان آمد اين رسم برانداخت و در حال متوجه آن جا شد كه ملوك و امراي خراسان با هم اجتماع كرده بودند و مشاوره و معاهده مي نمودند و در ميان ايشان محاربات عظيم واقع شد. وقتي كه فصل زمستان دررسيد امرا و ملوك خراسان گمان كردند كه لشكر اسلام در ركاب سلم به رسم معتاد به مرو خواهند بازگرديد اما لشكر سلم اصلا از جاي خود حركت نكرد و در عين سورت زمستان به حرب اشتغال ورزيد و مهلب بن ابي صفره را با شش هزار كس تعيين كرد كه در اين زمستان دست از اهل خراسان برندارد و تا بالكليه خاطر از جانب ايشان مطمئن نسازد بازنگردد پس مهلب امراي خراسان را در حوالي خوارزم محاصره كرد و كار بر ايشان چنان تنگ گرفت كه ايشان از روي عجز تمام طلب صلح نمودند و مهلب به مبلغ بيست و پنج هزار دينار با ايشان عقد مصالحه بست. ملوك و امراي خراسان چون اين مبلغ را زر نقد تسليم نمي توانستند كرد شرط نمودند كه در وجه مال المصالحه متاع و ضياع بدهند و چون صلح برقرار شد مهلب هر چيز را به نصف بها از ايشان گرفت و مخصوصا نوشته اند اين بيست و پنج هزار دينار درست پنجاه هزار دينار براي خراساني ها تمام شد و از اين جهت مهلب بن ابي صفره در نزد سلم بن زياد كمال عزت و تقرب را به هم رسانيد. پس سلم بن زياد از كالا و امتعه ي ملوك خراسان و مرزبانان آن سامان آن چه پسنديد و به نظر او خوش آمد براي خود نگاه داشت و باقي را براي يزيد بن معاوية ابن ابي سفيان روانه ساخت و بعد از اين وقايع لشكر اسلام به سمت سمرقند در حركت آمد و زن سلم بن زياد كه دختر عبدالله بن عثمان بن ابي العاص ثقفي بود در اين يورش با شوي خويش همراه مي بود و در ركاب سلم از آب آمويه عبور كرد و او اول عربيه اي


است كه از جيحون بگذشت و چون به سغد سمرقند رسيدند سلم را از اين زن پسري به وجود آمد كه نام او را سغدي نهادند.