ام كلثوم و استشهاد أبيها أميرالمؤمنين
حدثنا الحسن بن محمد بن سعيد الهاشمي بالكوفة، قال: حدثنا فرات بن ابراهيم بن فرات الكوفي، قال: حدثني علي بن حامد الوراق، قال: حدثنا أبوالسري اسماعيل بن علي بن قدامة المروزي، قال: حدثنا أحمد بن علي بن ناصح، قال: حدثني جعفر بن محمد الأرمني، عن موسي بن سنان الجرجاني، عن أحمد بن علي المقري، عن أم كلثوم بنت علي عليه السلام، قالت: آخر عهد أبي الي أخوي عليهماالسلام أن قال: يا بني ان أنا مت فغسلاني ثم نشفاني بالبردة التي نشفتم بها رسول الله صلي الله عليه و آله و فاطمة عليهاالسلام، ثم حنطاني و سجياني علي سريري، ثم انتظرا حتي اذا ارتفع لكما مقدم السرير، فاحملا مؤخره، قالت: فخرجت أشيع جنازة أبي، حتي اذا كنا بظهر الغري ركن [1] المقدم فوضعنا المؤخر ثم برز الحسن عليه السلام بالبردة التي نشف بها رسول الله و فاطمة، فنشف بها أميرالمؤمنين عليه السلام، ثم أخذ المعول فضرب ضربة فانشق القبر عن ضريح، فاذا هو بساجة مكتوب عليها: بسم الله الرحمن الرحيم، هذا قبر ادخره نوح النبي لعلي وصي محمد قبل الطوفان بسبع مائة عام. قالت أم كلثوم: فانشق القبر فلا أدري أغار سيدي في الأرض أم أسري به الي السماء، اذ سمعت ناطقا لنا بالتعزية: أحسن الله لكم العزاء في سيدكم و حجة الله علي خلقه. [2] .
ابن طاوس، فرحة الغري، /35 - 34 - عنه: المجلسي، البحار، 216/42 رقم 17؛ البهبهاني، الدمعة الساكبة، 127/3؛ النقدي، زينب الكبري، /38 - 37
و دخل الناس علي الحسن فزعين لما حدث من أمر علي، فبيناهم عند علي و ابن ملجم مكتوف بين يديه، اذ نادته أم كلثوم بنت علي و هي تبكي: أبي! عدو الله لا بأس علي أبي، والله مخزيك. قال ابن ملجم: فعلي من تبكين؟ والله لقد اشتريته بألف و سممته بألف، و لو كانت هذه الضربة علي جميع أهل المصر ما بقي منهم أحد. [3] .
كحالة، أعلام النساء، 259/4
[راجع الجزء 10 ص 488 - 388. و قد تقدم ترجمة السيدة زينب عليهاالسلام ما يرجع الي أم كلثوم باحتمال أن أم كلثوم أيضا كنية للسيدة زينب سلام الله عليها، هناك أعدنا ما يرجع أم كلثوم في ترجمتها أيضا].
پاورقي
[1] [المصدر: رکز].
[2] و روايتي از ابنبابويه (ره) در اين باب به ما رسيده است که اظهر است در اين معني روايت کرده است به اسناد خود از امکلثوم، دختر حضرت أميرالمؤمنين عليهالسلام، که او گفت که آخر سخني که پدرم به برادرانم، حضرت امام حسن و امام حسين - صلوات الله عليهما -، گفت، اين بود که اي فرزندان! چون من از دنيا رحلت نمايم مرا غسل دهيد و جسد مرا خشک کنيد از برد يمني که رسول خدا و فاطمه - صلوات الله عليهما - را از آن خشک کرديد و مرا در تابوت گذاشته چيزي بر من بپوشانيد؛ پس نظر کنيد هرگاه پيش تابوت بلند شود عقب آن را برداريد. امکلثوم گويد که بيرون آمدم که تشييع جنازهي پدر خود کنم، چون به نجف اشرف رسيديم، طرف سر تابوت ميل به زمين کرد؛ پس عقب تابوت را بر زمين گذاشتند؛ پس حضرت امام حسن عليهالسلام کلنگي گرفتند و به ضرب اول که زدند شکافته شد قبر کندهاي و در آن جا تخته بود و بر آن نوشته بود دو سطر به خط سرياني که مضمونش اين بود: بسم الله الرحمن الرحيم، اين قبري است که کنده است و مقرر ساخته است نوح پيغمبر از جهت علي، وصي محمد (ص)، پيش از طوفان به هفتصد سال. امکلثوم گويد که چون قبر را درست کردند شکافته شد و ندانيم که آن حضرت زمين را شکافت و بيرون رفتند يا آن حضرت را به آسمان بردند. آن گاه شنيديم که هاتفي ما را تعزيه داد و گفت: خدا شما را صبر نيکو کرامت فرمايد در مصيبت سيد و بزرگ شما و حجت خداوند عالميان بر خلايق.
مجلسي، ترجمهي فرحة الغري، / 70 - 69
[3] و قال المفيد و الشيخ الطوسي في الأمالي: انه لما ضرب أميرالمؤمنين عليهالسلام احتمل فادخل داره فقعدت لبابة عند رأسه، و جلست أمکلثوم عند رجليه، ففتح عينيه فنظر اليها، فقال: الرفيق الأعلي خير مستقرا و أحسن مقيلا. فنادت أمکلثوم: وا أبتاه! ثم جاءت الي عبدالرحمان بن ملجم و قالت: يا عدو الله! قتلت أميرالمؤمنين عليهالسلام، قال: انما قتلت أباک، قالت: يا عدو الله! اني لأرجو أن لا يکون عليه بأس، قال: فأراک لها تبکين عليه؟! والله لقد ضربته ضربة لو قسمت بين أهل الکوفة لأهلکتهم.
يعني: هنگامي که ابنملجم ملعون ضربت بر فرق اميرالمؤمنين زد آن حضرت را به سوي خانه حمل دادند. لبابه بالاي سر آن حضرت نشست و امکلثوم نزديک قدمهاي آن حضرت جلوس داد، اين وقت ديدههاي حقبين خود را گشود و به جانب امکلثوم نظري نمود و فرمود: اکنون به سوي خداوند مهربان سفر ميکنم که بهتر مقام و نيکوتر منزلي است.
نالهي امکلثوم بلند شد به: وا ابتاه! سپس به نزد ابنملجم آمد و فرمود: اي دشمن خدا! کشتي اميرالمؤمنين را؟ آن ملعون گفت: من نکشتم اميرالمؤمنين را بلکه پدر تو را کشتم، آن مخدره فرمود: اميدوارم که بر پدرم از اين ضربت باکي نباشد، آن ملعون گفت: گويا نگرانم که بر پدرت ناله و گريه بنمايي براي اينکه ضربتي بر او زدم که اگر آن را بر همهي اهل کوفه قسمت کنند همه را هلاک خواهد کرد.
محلاتي، رياحين الشريعه، 246/3