بازگشت

اخباره مشاركة زينب أخاها في نوائب عاشوراء


[1] (و قد روي) بعض الأجلاء أن هذه المحبة من زينب كانت للحسين عليه السلام من أيام طفولتها، حتي أنها كانت لا تستقر الا في جنبه عليه السلام، و أن فاطمة أخبرت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بذلك فبكي صلي الله عليه و آله و سلم و أخبر فاطمة بمصائبها، و اشتراكها في النائبات.

النقدي، زينب الكبري، /95

ثم ان أكثر الناس محبة للامام الحسين عليه السلام و أكبرهم مودة و علقة به بعد جده و أبيه و أمه و أخيه، هي أخته الوفية، السيدة زينب عليهماالسلام، فانه لم يأت أحد بمثل ما أتت به عليهاالسلام بعدهم في محبته و مودته، حتي كتبوا عنها في ذلك الشي ء الكثير العجيب.

منها: أن السيدة زينب عليهاالسلام منذ ولادتها و في طول أيام رضاعها، كانت و بصورة محسوسة في المهد ساكنة هادئة مادام كان أخوها الامام الحسين عليه السلام عندها، أو بمنظر منها و مسمع، فاذا غاب شخصه عن عينها، و حجب صوته عن سمعها، صرخت و بكت،


فاذا رأته أو سمعت صوته سكنت و قرت، و فرحت و سرت، و كان ذلك ملحوظا منها و مشهودا، حتي أن أمها فاطمة الزهراء عليهاالسلام قصت ذلك علي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و حكت له شدة العلاقة بين هذه الاخت و أخيها.

و منها: أنها عليهاالسلام لما صارت في سن تستطيع أن تقف بين يدي ربها للصلاة، و تتمكن من أن تدعو و تقنت، و تصلي لربها، كانت لا تقيم للصلاة بعد اتمام الأذان، الا بعد النظر الي وجه أخيها الامام الحسين عليه السلام، فاذا نظرت اليه، و تروت من ظمأ لقياه، و تقوت بجمال محياه، قامت للصلاة، و أقبلت بقلبها علي المناجاة مع ربها و الصلاة بين يديه.

الجزائري، الخصائص الزينبية، /240 - 239

روي أن زينب كانت شديدة المحبة بالنسبة الي الحسين من صغرها، بحيث لا تستقر الا في حجر الحسين عليه السلام، فحكت فاطمة عليهاالسلام ذلك الي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، فبكي النبي صلي الله عليه و آله و سلم و أخبرنا بمصائبها و اشتراكهما في ذلك [2] . [3] .

الصادق، زينب وليدة النبوة و الامامة، /16



پاورقي

[1] و نيز در اين کتاب مسطور است که جناب زينب خاتون سلام الله عليها در ايام کودکي با برادرش امام حسين عليه‏السلام چنانش انس و محبت بود که جز در آغوش و دامان آن حضرت سکون و آرام نمي‏گرفت و به هر هنگام که در خدمت امام حسين عليه‏السلام بود، يکسره ديده بر ديدارش داشت و ديدار از ديدارش فرو نگذاشت و ساعتي از حضور مبارکش دوري نتوانست و اگر دور مي‏شد، مي‏گريست.

و اين حال به آن مقام پيوست که روزي حضرت فاطمه زهرا در خدمت رسول خدا عرض کرد: «اي پدر! شگفت محبتي بيرون از نهايت که در ميان زينب و حسين ظاهر است؛ چنان که بي‏ديدار حسين شکيب نياورد. اگر ساعتي بوي حسين را نشنود، جانش بيرون شود.»

چون رسول خداي صلي الله عليه و آله اين سخن را بشنيد، آه دردناک برکشيد و اشک ديده بر چهره روان گرداند، و فرمود: «اي روشني چشم! اين دخترک من زينب، به هزار گونه رنج و تعب دچار و به انواع مصائب و بلايا گرفتار خواهد شد.»

چنان که ان شاء الله تعالي در اين کتاب در موارد خود مسطور خواهد شد.

سپهر، ناسخ التواريخ حضرت زينب کبري عليهاالسلام، 48 - 47/1

روايت کرده است که زينب را محبت زيادي به حسين عليه‏السلام بود که به جز دامان آن حضرت قرار نمي‏گرفت و چون به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اين را رسانيدند، گريست و از شرکت آن دو در مصائب خبر داد، و الله العالم.

القائني، الکبريت الأحمر، /377 - 376.

[2] أعيان النساء، ص 188، عن شجرة الطوبي، ج 2، ص 152.

[3] و درباره‏ي کثرت علاقه‏ي او به برادرش حضرت سيدالشهدا، حاجي شيخ محمد علي کاظمي قدس سره در کتاب سرور المؤمنين گويد: «جناب زينب سلام الله عليها در ايام کودکي با برادرش امام حسين عليه‏السلام چنان انس و محبت داشت که جز در آغوش دامان آن حضرت سکون و آرام نمي‏گرفت، و به هر هنگام که در خدمت امام حسين عليه‏السلام بودي، يکسره ديده بر ديدارش داشتي و ديده از ديدارش فرو نگذاشتي، و ساعتي از حضور مبارکش دوري نتوانستي، و اگر دور شدي بگريستي، و اين حال بدان مقام پيوست که روزي حضرت فاطمه عرض کرد: «يا ابتاه! مرا تعجب گرفته است از محبتي که بيرون از نهايت است در ميان زينب و حسين و اين دختر چنان است که بي‏ديدار حسين عليه‏السلام شکيبايي ندارد و اگر ساعتي بوي حسين را نشنود، جانش بيرون شود.»

چون رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اين سخن بشنيد، آه دردناک از سينه برکشيد و اشک ديده بر چهره روان ساخت و فرمود: «اي روشني چشم من! اين دختر با حسين سفر کربلا خواهد کرد و به هزار گونه رنج و تعب گرفتار خواهد شد.»

و در کتاب ترجمه زينب کبري صفحه 89 گويد: در زناشويي، حضرت زينب با عبدالله جعفر قيد کرده بود که: «من به برادرم علاقه‏مندم و بايد همه روزه مرا اجازه فرمايي تا حسينم را زيارت کنم.»

در تمام مدت زندگاني کمتر مي‏شد روزي بگذرد که زينب حسين را نبيند و بر اين منوال بود تا سر مقدس حسين مدفون شد و زينب از هجران مفارقت برادر بدرود جهان گفت.

محلاتي، رياحين الشريعة، 41/3.