بازگشت

دوران رضاخان پهلوي و پسرش محمد رضاخان


از روزگاري كه رضاخان با توطئه انگليسها در ايران روي كار آمد گوئي با تصميم به نابودي اسلام از طرف اربابانش بكار پرداخت و روزگار اين امت را سياه ساخت و آنچه فساد از سلاطين گذشته و قاجاريه و غيره به بار آمده بود به تكميل آن پرداخت. بطور فهرست، تضعيف روحانيت و فاصله انداختن ميانه مردم و روحانيت. جدا ساختن فرهنگ از اسلام. بدبين كردن دانشجويان به روحانيت و ترويج فساد اخلاق و بي ديني. ترويج فحشاء و منكرات بصورت علني. شراب و قمار و اعتياد به هروئين و ساير مواد مخدر. نشر عقايد فاسده ي ضد دين. مبارزه با عباد و عمامه و حجاب


بانوان. افراد به حال مستي عربده زنان آزاد در كوچه و خيابان مي گشتند اما روحاني به جرم داشتن عمامه در زندان بسر مي برد. هر دسته و جمعيت يا فرد و افرادي بر خلاف اين مأموريت ها و دستورات تخلف مي نمود يا در زندان محبوس يا هدف گلوله و زير شكنجه جان سپردند. كشتار دسته جمعي چند هزار نفر در مسجد گوهرشاد و حرم امام هشتم علي بن موسي الرضا عليه السلام عالم عابد زاهد مجاهد زمان و ابوذر دوران مرحوم آية الله حاج شيخ محمد تقي بافقي يزدي طاب ثراه كه گرداننده ي حوزه علميه قم و ناظر و يار مددكار مرحوم آية الله حايري مؤسس حوزه علميه در قم بود و مؤكد و مؤثر در انتقال مرحوم آية الله از اراك به قم و رابطه ي تشرف خدمت ولي عصر عجل الله فرجه الشريف بود در سال حادثه در ساعت تحويل كه خاندان كثيف پهلوي به قم آمده بودند تا عملا وضع حجاب را در انظار موهون و مقدمات بي حجابي را فراهم كنند با يك اشاره و تلگراف آن خان قلدر از تهران به قم آمد و با آمادگي كه اگر مردم عكس العملي نشان دهند يكسره قم را به توپ ببندد و خراب كند و حوزه علميه را نابود كند و آن عالم و فقيه جليل نبيل را از حرم پاك حضرت معصومه سلام الله عليها زير لگدهاي آن غدار فرياد استغاثه ي يا صاحب الزمان سر مي داد.

خاطره اي كه اينجانب در اين حادثه دارم براي دوستان بنگارم. زماني كه به قم مشرف شديم با اخوان كرام مرحوم حجة الاسلام برادر بزرگ و بزرگوارم آقا سيد علي اكبر هاشمي و برادر ارجمند فاضل مكرم جناب حاج سيد طاها دام تأييده كه هم اكنون در بازار مورد اعتماد و مشغول تجارت و كار هستند و مرحوم برادر


كوچكترتان آقا حسين كه در اوان اشتغال به تحصيل در همان زمان فشار پهلوي براي لباس به مفاد و من يخرج من بيته مهاجرا الي الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره علي الله. در اثر حادثه اي متأثر و بدرود حيات گفت و به جنان شتافت.

يك سال بعد از دستگيري مرحوم آية الله مجاهد بافقي طاب ثراه يكي از دوستان كه همان اوان در مدرسه ي رضويه ي قم با من رفيق و آشنا گرديد سيد جليل عفيف با صداقت و صفا مرحوم سيد حسين چاووش ذاكر مصائب حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام و با خلوص بود. گفت يكشب قبل از آمدن پهلوي به قم و دستگيري و تبعيد مرحوم بافقي طاب ثراه در عالم رؤيا و خواب ديدم شخصي با پاي چكمه دار، گويا تعبير آن مرحوم اين بود (شمر) يا مانند شمر وارد حرم حضرت معصومه شد و جسد حضرت معصومه را از ضريح مطهر بيرون كشيد و برد. ناراحت از خواب بيدار شدم فرداي آن روز به مرحوم آميرزا علي رضا كه از روضه خوانهاي با فضل و مطلع قم و سالخورده و معمر بود رسيدم خواب را براي آن مرحوم نقل كردم (ظاهرا در زمان نقل براي حقير حيات داشت) مرحوم آخوند ملا عليرضا در فكر فرورفت و فرمود ايام عيد نوروز و تحويل است و هتك حرمتي از فاطمه ي معصومه سلام الله عليها مي شود. غروب همان روز در صحن مطهر بوديم كه پهلوي آمد و مرحوم آية الله بافقي را از حرم با آن وضع فجيع بيرون برد و تعبير خواب به اين نحو ظاهر گرديد. خاطره ديگر در اين رابطه خواب و مكاشفه ي مرحوم حاج سيد مرتضي ساعت ساز رحمة الله عليه بود. وي سيدي بود اهل تقوي و مروج دين و جلسات مذهبي و ذكر مسائل و اخلاق و نصايح و مواعظ


و كسب وي ساعت سازي و مورد اعتماد بود بنابر نقل يكي از اعلام گفته بود بعد از تبعيد مرحوم حاج شيخ محمد تقي خيلي مضطرب و ناراحت بودم كه عاقبت كار اين عالم متقي و زاهد مجاهد و مبارز به كجا مي انجامد تا نزديك آزاد شدن ايشان بود كه بشارت آزادي را در مكاشفه ديدم. شبي حضرت صاحب الأمر عجل الله فرجه را سوار بر اسب ديدم در صحن عمه ي بزرگوارش حضرت معصومه برابر حرم مطهر به اين عبارت سلام فرمود السلام عليك ايتها العمة المظلومة، لعن الله من كسر حصنك و هتك حرمتك كه لعن صريح بر آن هتك كننده حرمت ضريح فرمود و سواره نيزه اي در دست داشت جولان مي داد و اين رجز را مي خواند



باز آمدم موسي صفت تا خود يد و بيضا كنم

فرعون و قومش را كنون من غرق در دريا كنم



روز بعد مژده ي آزادي مرحوم آية الله بافقي رسيد. بالجمله هر كه با او مخالفت نمود يا در زندان، يا كشته مي شد. كسي كه رو در رو با پهلوي ايستاد تا به شهادت رسيد، فقيه مجاهد بزرگوار آگاه و بيدار، مرحوم حاج سيد حسن مدرس طاب ثراه بود تا عاقبت به وضع فجيعي بي رحمانه اين عالم مجاهد و آگاه را شهيد نمود در رحلت و وفات مرحوم آية الله حائري مؤسس حوزه ي علميه قم آن مرجع بزرگوار را حتي براي يك نوبت نگذاشت جلسه فاتحه اي برگزار شود. دوران پسرش محمد رضا كه از طرف امريكا مأموريت داشت جنايات پدرش را پيگيري و به سر حد كمال برساند. كشتارهاي دسته جمعي و فردي او صفحات تاريخ را سياه كرد از پانزده خرداد و قبل و بعد آن و حمله به منزل آيت الله شيرازي و


مسجد گوهرشاد مانند پدرش و اين همه علماء و اتقياء و هفتاد و دو تن ياران رهبر بزرگوار آية الله خميني و مرحوم شهيد مطهري و چهار نفر شهداي محراب آية الله مدني، آية الله دستغيب و آية الله صدوقي و آية الله اشرفي كه اينجانب با هر چهار شهيد كم و بيش سابقه دوستي و رفاقت داشتم و از علم و تقواي هر كدام مطلع و آشنا بودم.

آيا اين بزرگواران مصداق فيقتلون و يحرقون و اولئك اوليائي حقا نيستند و به بركت شهادت اينان و عموم شهدائي كه در جبهه ها در راه دفاع از حريم اسلام شهيد شدند بسياري از فتنه ها و گمراهيها برچيده نشد؟ آيا با اين خون ها زنجير اسارت اين ملت از مداخله ي اجانب در شئون ملت مسلمان گسيخته نگرديد؟ آيا بسياري از شهيدان عزيز ما كه سرهاي آنها از تن جدا و براي اشقياء به اهداء بردند مصداق اين فرمايشات نشد.؟

آمنا بالله و لرسوله، صدق الله العلي العظيم و نحن علي ذلك من الشاهدين و الشاكرين و الحمدلله رب العالمين ربنا فانصرنا علي القوم الكافرين وانصر جيوش المسلمين و عساكر الموحدين و انصر زعيمنا و قائدنا الاقدام و بلغه آماله من نشر الأسلام و انواره في اقطار الارض و اضمحلال الكفر و الفسق و الظلم في الطول و العرض بظهور


المهدي المنتظر مولانا صاحب الزمان و مظهر الأيمان و معلن احكام القرآن صلوات الله عليه و علي آبائه المعصومين و العن اعدائهم اجمعين الي يوم الدين.

وقع الفراغ من كتابة هذه الاوراق في السحر من ليلة الجمعة الحاد يعشر من شهر جمادي الأولي ايام رحلة جدتنا فاطمة الزهراء صلوات الله عليها و علي ابيها و بعلها و بنيها في سنة ثلاث و اربعمائه بعد الألف من الهجرة النبويه و الحمدلله اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا


بسمه تعالي

با حمد و ثناي خداي يكتاي بي همتا و درود بر حضرت محمد مصطفي و اهل بيت و آله طه. فرزندي به مادر گراميش صلوات الله عليها عرض ادب مي كند و يكي از ذخائر علمي، اقتصادي، اخلاقي تاريخي وي را كه از مبداء اعلي به پدر بزرگوارش خاتم انبياء اهداء و او به دختر يگانه اش فاطمه ي زهرا اعطاء فرمود با شرح و ويژگي خاصي در اختيار دوستان و اهل ولاء مي گذارد تا با پيوند ولايت به خاندان و فرزندان خاصش عليهم الصلوة و السلام خود را از دوري حق بيمه كنند و سعادتمند گردند. اين خدمت ناچيز از اين فرزند ناچيز به اميد آن است كه اين مادر بزرگوار مرا از محبت مادري نراند و از درگاه خويش مطرود نسازد و از فتن و محن اين روزگار سالم و با انجام وظيفه برهاند زيرا:



جز صبر از هجوم بلا نيست چاره اي

غير از رضا به سر قضا نيست چاره اي



خواهي اگر نجات ز امواج حادثات

جز التجا به آل عبا نيست چاره اي



و انا الفقير الي الله الغني و عبده الضعيف الذليل الحاج سيد اسماعيل الموسوي نسبا و الهاشمي لقبا