بازگشت

حكاياتي چند در رابطه با بسم الله


نقل است كه لقمان حكيم موقعي رقعه اي يافت در آن نوشته بود بسم الله الرحمن الرحيم، پس به عنوان احترام او را برداشت و بخورد و خداوند بحرمت اين نام شريف او را حكمت آموخت و عطا فرمود:

آورده اند كه بشرحافي رقعه اي يافت كه در آن بسم الله الرحمن الرحيم نوشته بود پس سه درهم همراه داشت بوي خوش و عطر خريد و آن رقعه را به آن معطر نمود و گرامي و محفوظ داشت ندائي شنيد چنانچه نام ما را گرامي داشتي ما هم نام تو را بر زبانها به خوبي جاري ساختيم.

حكايتي نقل شده كه زن مؤمنه اي بود كه شوهرش مردي منافق مي بود آن زن در هر كاري مداومت به بسم الله الرحمن الرحيم داشت به شوهرش بر او غضب نمود خواست او را شرمنده و مورد سرزنش و عقوبت سازد پس روزي هميان زري به آن زن سپرد و گفت اين امانت نگاهدار تا زماني كه از تو مطالبه كنم زن هميان را گفت و بسمله گفت و بقچه اي آورد و با گفتن بسمله هميان را در آن گذاشت و دوخت و با گفتن بسمله در جائي مناسب پنهان كرد وقتي شوهر آن را دزديد و در دريا انداخت و به بازار رفت مشغول تجارت خويش شد مردي ماهي فروش ماهي بزرگي آورد و بر آن مرد تاجر فروخت آن مرد ماهي را به خانه آورد و به آن زن با ايمان سپرد تا غذائي بسازد و رفت زن با گفتن بسم الله شكم ماهي را شكافت و هميان دزد برده را در آن يافت بجاي خود برد و با بسم الله در آن مكان سپرد شبانه بي موقع شوهرش بسختي مطالبه ي هميان نمود زن با گفتن بسم الله بر سر هميان آمد و با بسمله آن را برداشت و نزد شوهر گذاشت، تا چشم شوهر به هميان افتاد و فورا به سجده افتاد و گفت


ايمان آوردم به پروردگار جهان.

و در اذكار وارده است هركس هر روزه ده مرتبه بگويد بسم الله الرحمن الرحيم لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم از گناهان پاك گردد و خدا او را از هفتاد نوع از بلا نگهدارد كه از جمله ي آنها خوره و پيسي و فلج است. و حكايتي در حكايات الصالحين است كه انس بن مالك گفت نزد پيغمبر صلي الله عليه و آله نشسته بودم مردي از بني غفار آمد و دو ركعت نماز تام الأجزاء بجاي آورد و چون خواست از مسجد بيرون رود پيغمبر صلي الله عليه و آله او را خواست و فرمود چه كردي گفت نماز خواندم حضرت فرمود نه نماز نخواندي. آن مرد ناراحت شد رفت نزد عمر و ابي بكر ندانستند چه بگويند، او را نزد اميرالمؤمنين علي عليه السلام فرستادند جريان را به آن حضرت عرضه داشت. حضرت فرمود آيا در موقع وضو گرفتن بسم الله گفتن؟ گفت نه؛ فرمود برگرد وضو تجديد كن و چون آب بر دست بريزي بگويد بسم الله الرحمن الرحيم و بازگرد خدمت رسول الله و دو ركعت نماز بخوان. آن مرد به دستور اميرالمؤمنين (ع) عمل كرد و چون از نماز فارغ شد پيغمبر صلي الله عليه و آله تبسمي كرد و فرمود الآن صليت (اكنون نماز خواندي) كه هيچ كاري تمام نگردد مگر با بسم الله الرحمن الرحيم.



بي نام تو اي خداي يكدم نزنم

كز دل بكند نام تو بيخ حزنم



هرگاه كه بر زبان برانم نامت

جان تازه شود ز شادي اندر بدنم.



و از رياض الجنان نقل است كه بزرگي گفته براي روا شدن حاجت دوازده هزار مرتبه بسم الله الرحمن الرحيم بگويد به اين ترتيب كه بعد از هر هزاري دو ركعت نماز بخواند و حاجتش را بخواند آن حاجت روا گردد


خاتمه: در سابق گذشت كه مذهب حق اينست كه بسم الله الرحمن الرحيم در هر سوره جز آن سوره است و اجماع شيعه و روايات بر آن قائم است و دليل اعتباري نيز بر آن هست از جمله شيخ ابوالفتوح رازي در تفسيرش فرموده كه بسم الله از چهار وجه خارج نيست. يا براي اول سوره نوشته اند يا براي آخر سوره يا براي فصل بين دو سوره يا آنجا كه فرود آمده نوشته اند و آنجا كه فرود نيامده ننوشتند اگر براي اول سوره است بايستي اول سوره ي توبه بنويسند و اگر براي آخر سوره است بايد آخر سوره ي انفال و آخر سوره ي ناس نوشته شود و اگر براي فصل بين دو سوره است بايستي آخر انفال باشد و در سوره ي نمل نباشد، پس باقي نماند مگر وجه چهارم كه آنجا كه نازل شده نوشته و آنجا كه نازل نشده ننوشتند.

متن: هذا كتاب من الله العزيز الحكيم

كلمه هذا اسم اشاره است به مشاراليه حاضر و اينجا اشاره بمضمون اين حديث است كه در علم خداوند حاضر و به يد قدرت در لوح سبزي نوشته شده و كتاب به معني مكتوب است و از جمله نعمتهاي خداوند متعال بر بندگان نعمت خواندن و نوشتن است در اول سوره كه بر پيغمبر اكرم (ص) نازل گرديد (سوره ي فلق) اول نعمتي كه بعد از خلقت و هستي انسان از خسيس و پست ترين حالات بيان فرمود كه خلق الأنسان من علق انساني را از خون بسته يا (كرمك) مخصوص آفريد نعمت قلم و نوشتن را نشانه كرم و بخشش خود معرفي فرمود اقرء و ربك الاكرم الذي علم بالقلم به وسيله قلم به آدمي آموخت آنچه را نمي دانست علمي كه مايه ي شرف آدمي است نياز به قلم و كتابت دارد حفظ و انتشار علم و بقاء آن مرهون


قلم و كتابت اگر كتاب و كتابت نبود اين همه علم و فضيلت در جامعه بشري وجود نداشت.



انيس كنج تنهائي كتاب است

فروغ صبح دانائي كتاب است



گهي اسرار قرآن بازگويد

گه از قول پيمبر راز گويد



حقايق قرآن مجيد وسيله كتاب و به عنوان كتاب حيات دين و دنيا وابسته به اين نعمت بزرگ الهي است. بس است در فضيلت اين نعمت بزرگ كه خداوند علم به قلم كه ابزار كتابت است قسم ياد فرموده ن و القلم و ما يسطرون. قسم به قلم و آنچه مي نويسند، شايسته است به چنين نعمتي قسم ياد كند در ضمن اگر وقتي شود در نظم اين چند جمله و پس و پيش و تكرار اين كلمات دقايق و فصاحت و بلاغت آن آشكار و فهميده مي شود اكنون اشاره ي اجمالي به آن مي نمائيم.

1 - قرائت را مقدم بر كتابت قرار داده و مكرر هم آورده زيرا زبان پيش از خط پيدا شده و قرائت هم از جهت زمان و هم از جهت رتبه مقدم بر كتابت است.

2 - هر نوشتني لااقل ده قرائت لازم دارد يكي از نويسنده كه مطلبي را كه قبلا آموخته و دانسته تا بنويسد و ديگر آن كه در حال نوشتن از نظر مي گذراند هر چند بر زبان نياورد

3 - غير از نويسنده ديگران هم از كتابت بهره مي برند و دانا مي شوند و شايد به همين جهت دو نام از كتاب آسماني و معجزه ي جاوداني پيغمبر آخر الزمان حضرت محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله به نام كتاب و قرآن مشهور است گرچه نام هاي ديگري هم دارد.

ذلك الكتاب لا ريب فيه. تلك ايات الكتاب المبين. انا انزلنا اليك الكتاب


و نظائر آن انا انزلنا اليك قرانا عربيا - ق و القران المجيد باري از نعمتهاي بسيار پرارزش الهي بر بندگان خواندن و نوشتن و نوشتن و خواندن است، اف باد بر آنان كه كفران و ناسپاسي اين نعمت بزرگ نموده و با قلمها و نوشته هاي مسموم خود افرادي را به تباهي و گمراهي كشند و آوخ بر آن جماعتي كه بخواندن اين لاطائلات و مزخرفات شرف و انسانيت خود را از دست دهند و در دين مقدس اسلام خواندن و نوشتن و نگهداري اين گونه كتابها به عنوان (كتب ضلال) تحريم شده مگر براي اهلش كه قدرت رد ابطال آن دارند و براي اين جهت نگهدارند. باري در اين لوحه ي آسماني نوشته بود؛ هذا كتاب من الله العزيز الحكيم.

سه نام از اسماء الحسني در اين جمله بيان شده الله، عزيز، حكيم، امتياز الله بر ساير نامهاي خداوند از جهاتي است كه اجمالا اشاره مي شود.

1 - مشهورترين نامهاي خدا است حتي مشركين خدا را به اين نام مي شناختند. و لئن سئلتهم من خلق السموات و الارض ليقولن الله. اگر از اين مشركين بپرسي چه كسي آسمانها و زمين را آفريده هر آينه گويند الله آفريده.

2 - بالاترين نامها است در قرآن

3 - بالاترين نامها در دعا است

4 - مقدم بر اسماء ديگر و موصوف واقع شده

5 - كلمه ي اخلاص به اين نام اختصاص يافته 6 - كلمه ي شهادة به اين نام مخصوص گرديده

7 - علم است براي ذات مقدس پروردگار و مختص است به معبود بحق در غير خدا گفته نشود نه بطور حقيقت نه مجاز


قال تعالي: هل تعلم له سميا. آيا احدي را به اين نام مي شناسي و يا مثل و شبيهي براي او مي داني.

8 - اين نام شريف هم دلالت بر ذات باري تعالي دارد هم بر تمام صفات و باقي اسماء الله هر كدام دلالت بر صفتي و جهتي دارند قادر بر قدرت و عالم بر علم و خالق بر خلقت و رحمن بر رحمت جهاني و رحيم بر رحمت خاصه كه دلالت دارند بر وصف وجودي خارجي و قدوس كه دلالت دارد بر وصف سلبي يعني پاكي از هر نقص و عيب و باقي كه اسم است براي ذات با نسبت و اضافه يعني بقاء كه نسبتي است بين وجود و ازمنه يعني استمرار وجود در زمانها و ابدي كه مستمر از تمام ازمنه است پس كلمه ي باقي اعم است از ابدي و ازلي كه وجودش مقارن با تمام زمانهاي گذشته است چه زمانهاي تحقيقي يا فرضي و تقديري.

9 - موصوف و هيچگاه صفت واقع نشود 10 - تمام اسماء الحسني به اين اسم معرفي مي شوند از اين جهت گفته شده كه اسم اعظم كلمه ي الله است.

در كتاب عدة الداعي ابن فهد حلي است قدس سره كه فرموده كه اين قريب است جدا چون در اين باب زياد وارد شده و نيز كفعمي گفته كه در كتاب در المنتظم في السر الأعظم شيخ محمد بن طلحة بن محمد بن الحسين ديدم كه اين اسم مقدس دلالت بر تمام اسماء الحسني دارد كه نود و نه است زيرا در علم حروف چون اين اسم مقدس را قسمت كني هر قسمتي سي و سه عدد مي شود سپس سي و سه را در حروف الله ضرب مي كني كه بعد از حذف مكرر است سه تا است ا ل ه حاصل ضرب نود و نه مي شود كه عدد اسماء الحسني است و نيز در بلدالأمين كفعمي است كه گويد ديدم در كتاب مشارق الأنوار و حقايق


الأسرار شيخ رجب بن محمد بن رجب حافظ كه اين اسم مقدس الله چهار حرف است (ا، ل، ا، ه) چون به تمام موجودات واقف شوي مي بيني كه از چهار جهت مربوط به او است منه و به و اليه و عنه (از آن او و به سبب او و به سوي او و از او است) چون الف را برداري لله مي شود و لله كلشيئي هر چيزي براي خداست اگر (ل) را برداري و الف را بگذاري اله مي شود و هو اله كلشيئي او است اله هر چيزي اگر الف را از اله برداري له مي شود و له كلشيئي مر او راست هر چيزي و (ل) را از له برداري (ه) هو مي ماند و هو وحده لا شريك له او است يكتائي كه شريك ندارد و هو لفظ يوصل الي ينبوع العزة و لفظ هو مركب من حرفين الهاء و الواو فهو حرف واحد يدل علي الواحد الحق و الهاء اول المخارج و الوا و اخرها هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بكلشيئي عليم.

در خواص اسماء الحسني است كه گفتن الله در ظهر و عصر و ثلث آخر شب شصت و شش مرتبه بدون يا بمطلوب مي رساند و نيز هر كه هر روز هزار مرتبه يا الله گويد صاحب يقين گردد.

العزيز عزيز از نود و نه اسم از اسماء الحسني است يعني توانا و قادر. در مجمع چنين گفته كه عزيز توانائي است كه مغلوب نمي شود و به قول كسي است كه چيزي بر او ممتنع نيست.

العزيز القادر الذي لا يغلب و قيل هو القادر الذي لا يمتنع عليه شيئي اراد فعله. شهيد در قواعدش فرموده به نقل از شيخ علي بن يوسف بن عبدالجليل در كتابش


منتهي المسئول در شرح فصول:

العزيز هو الخطير الذي يقل وجود مثله و تشتد الحاجة اليه و يصعب الوصول اليه فليس العزيز المطلق الا هو تعالي.

عزيز بزرگي است كه وجود مانندش كمياب باشد و سخت احتياج و نياز به او باشد و رسيدن به آن دشوار پس عزيز مطلق به جز خداي متعالي نباشد (كه مثل و مانند ندارد و همه ي موجودات شديدا نيازمند به او هستند و دست عقل و وهم از رسيدن بكنه ذاتش محال است.



اي برتر از قياس و خيال و گمان و وهم

و از هر چه گفته اند و نوشتند و خوانده ايم



فرصت تمام گشت و به آخر رسيد عمر

ما همچنان در اول وصف تو مانده ايم



داي بلندي و پستي توئي

ندانم چه اي هر چه هستي توئي



عزيز هر جا درباره ي خدا بيان شده نوعا با اسمي از اسماء الحسني ذكر شده مانند حكيم، عليم، حميد، و انك انت العزيز الحكيم (بقره آية 129) و همانا توئي عزيز و حكيم و ان الله عزيز حكيم (بقره آيه 209) همانا خدا عزيز و حكيم است العزيز الحميد (ابراهيم آيه 1) خدا عزيز و حميد است و هو العزيز العليم (نمل آيه 78) و اوست عزيز و دانا العزيز الغفور (ملك آيه 2) او عزيز و آمرزنده است و امثال اين آيات شايد براي اشاره و فهماندن اين مطلب است كه خداي تعالي در عين غلبه و قدرت و توانائي كارهايش بر وفق حكمت و مصلحت و مهر و محبت است نه غلبه از روي ظلم و ستم نبايد از غلبه او بترسيد و بهراسيد ترس از نافرماني شما


و استحقاق شما است كيفر و عذاب الهي را از اين جهت گاهي در مقام تهديد و انتقام آمده است: والله عزيز ذوانتقام (آل عمراه آيه 4) و در بعضي آيات است ان الله لقوي عزيز خداوند توانا و غالب است، كسي او را زبون نتواند كرد و لينصرن الله من ينصره ان الله لقوي عزيز

متن؛ الحكيم

از جمله جاهائي كه العزيز با نام ديگر از اسماء حسني درباره خدا آمده همين حديث شريف لوح است. من الله العزيز الحكيم. حكيم نيز از اسماء الحسني است. مرحوم حكيم و فيلسوف الهي در شرح اسماء الحسني فرموده معناي حكيم به فارسي راست گفتار و درست كردار است و فرمايد حكمت علم به حقيقت اشياء مي باشد چنانچه در واقع است و علم بر دو قسم است، علم حضوري و حصولي. و به اعتباري فعلي و انفعالي و علم خدا به آنچه آفريد و نظام جهاني هستي بطور شايسته به دست قدرت و اراده و حكمت او است. علم حضوري و فاعل بالعنايه است كه اشرف و اعلاي مرتبه ي علم است و حكمت در لغت به معني علم و دانش است و از اين باب است يؤتي الحكمة من يشاء و در حكمت عملي و علم اخلاق نيز گفته شود. و در سوره ي بني اسرائيل بعد از آياتي چند در توحيد عبادتي و احسان به والدين وصله ي رحم و غيره فرمايد:

ذلك مما علم ربك من الحكمة بالجمله تمام اقوال و افعال خدا داراي حكمت و اتقان و احكام و حسن تدبير و از گفتار و فعل قبيح منزه و مبرا است تعالي عن ذلك علوا كبيرا. اگر اين اسم شريف را بنويسند و به آب بشويند و آن را آب را به زراعتي بياشند با بركت و پاكيزه و اين كلمه ي شريفه


97 بار در قرآن مجيد تكرار شده فقط در پنج جا صفت قرآن و در يكجا صفت امر آمده و باقي صفت خداوند سبحان است و خلاصه ي معاني آن محكم كار و حكمت كردار و كسي كه كار را از روي تشخيص صحيح و مصلحت انجام دهد و كسي كه كار را محكم و استوار انجام دهد و مانع از فساد را گويند و به همه ي معاني حكيم واقعي خداوند است و بس

متن؛ لمحمد نبيه و نوره و سفيره و حجابه و دليله نزل به الروح الأمين من عند رب العالمين.

پنج صفت از اوصاف حضرت محمد صلي الله عليه و آله در اين جمله بيان شده.

1 - نبي؛ كه در تعريف آن گفته اند: هو الأنسان المخبر عن الله بغير واسطة احد من البشر. بني انساني است كه از خدا خبر دهد بدون واسطه اي از جنس بشر. به اين تعريف اوصياء و علماء و مبلغين خارج شدند چرا كه آنها به توسط بشر كه منتهي به پيغمبر مي شود خبر مي دهند مشتق از نبأ به معني خبر يا از نبوه به معني رفعت و اين معني در همه حالات با آن حضرت بوده است و محققين گفته اند آن بزرگوار پيش از بعثت به شريعت خويش عمل مي نمود و پيرو شريعت ديگري نبود و حديث معروف كنت نبيا و ادم بين الماء و الطين شاهد اين مدعي است. و براي نبوت چند مرتبه است: اول مرتبه نبوت خالي از رسالت دوم مرتبه ي رسالت خالي از مقام اولوالعزمي سوم مرتبه ي اولوالعزم و آن پيغمبري است كه داراي شريعت مشتقل و شريعت او ناسخ شريعت قبل باشد. چهارم مرتبه ي خاتميت و مقام امامت مطلقه هم فضيلت ديگري است كه جمع و جدائي او از مقام نبوت هر دو ممكن است


چنانچه درباره حضرت ابراهيم فرمود: و جعلناهم ائمة يهدون بامرنا و پيغمبر بزرگوار آخرالزمان محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله جامع همه ي مراتب بود.

صفت دوم (و نوره) كه آن حضرت سراپا نور بود و در تعريف نور گفته اند هو الظاهر لذاته و المظهر لغيره نور چيزي است كه خود ظاهر و آشكار و ظاهر كننده ي غير نيز باشد و از اسماء حسني خداوند متعال است كه خود ظاهر و ظاهر كننده ي ماهيات است به افاضه ي وجود و هستي

يا من هو اختفي لفرط نوره. الظاهر الباطن في ظهوره. الغيرك من الظهور ما ليس لك. اي كسي كه از نهايت ظهور و نوارنيتت پنهان گشته و در عين ظهورت پنهاني. آيا براي غير تو از ظهور و آشكاري چيزي است كه براي غير تو نيست و هر نوري از پرتو نور اوست كه: الله نور السموات و الارض آسمان و زمين تجلي گاه انوار الهي است و مصداق اتم و اكمل آنها وجود پيغمبر خاتم است كه هم نور حسي داشت و هم نور معنوي اما در عالم حس و شهود در زيارت جامعه است خلقكم الله انوارا فجعلكم بعرشه محدقين در عرش و فرش و آسمان و زمين جلوه گر شد. اشهد انك كنت نورا في الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره گواهي دهم كه تو نوري بود در صلب پدران بزرگوار و ارحام مادران پاك در سيماي آباء آن بزرگوار ظاهر بود تا در پيشاني و جبهه ي حضرت عبدالمطلب آشكار گرديد و از آن منتقل به حضرت عبدالله نوري در پيشانيش ظاهر بود و از آن به حضرت آمنه ي بنت وهب كه كاهن بديدن آن انوار خبردار مي شدند و خبر مي دادند از آن حضرت تا در زمان


ولادت، آمنه فرمايد والله چون پسرم به زمين رسيد دست ها را بر زمين گذاشت و سر بسوي آسمان بلند كرد و به اطراف نظر كرد پس از او نوري ساطع شد و همه چيز را روشن كرد و به سبب آن نور قصرهاي شام را ديدم و از ميان آن نور صدائي شنيدم كه گوينده اي مي گفت زائيدي بهترين مردم را پس او را «محمد» نام بگذار و نيز در شب ولادت آن حضرت نوري از طرف حجاز ظاهر شد و در عالم منتشر گرديد و پركه زد تا به مشرق رسيد. و شيخ احمد بن ابيطالب در كتاب احتجاج روايت كرده از حضرت موسي بن جعفر عليه السلام كه چون حضرت رسول صلي الله عليه و آله از مادر متولد شد دست چپ را بر زمين گذاشت و دست راست را به سوي آسمان بلند كرد و لبهاي خود را به توحيد به حركت آورد و از دهان مباركش نوري ساطع شد كه اهل مكه قصرهاي بصري و اطراف آن را كه از شام است ديدند و قصرهاي سرخ يمن و نواحي آن را و قصرهاي سفيد استخر فارس و حوالي آن را ديدند و در شب ولادت آن حضرت دنيا روشن شد تا آن كه جن و انس و شياطين ترسيدند و گفتند در زمين امر غريبي حادث شده و بسياري از موارد ديگر كه نور حسي از آن بزرگوار آشكار و پديدار گشت و در حديث معروف كساء از فاطمه ي زهرا سلام الله عليها روايت است كه فرمود:

فصرت انظر اليه فاذا وجهه يتلألؤ نورا كانه البدر في ليلة تمامه و كماله بدر ماه شب چهارده را گويند كه حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود چون نظر كردم ديدم صورت پدرم مانند ماه شب چهارده روشني مي داد اما نورانيت معنوي آن چه از معارف و اخلاق و عرفان و فلسفه و احكام و حلال و حرام و دستورات سازنده ي فردي و اجتماعي و عبادي و سياسي همه سرار نور است. از قرآن مجيد


و اخبار و آثار ائمه اطهار هر چه رسيده از آن بزرگوار است قد جائكم من الله نور و كتاب مبين و در زيارت جامعه ي كبيره است كلامكم نور و وصيتكم التقوي. براي اشاره بهمين اندازه اكتفا مي شود وگرنه آب دريا را تا آخر نتوان كشيد.

و سفيره؛ صفت سوم مقام سفارت و رسالت است كه مرحله ي دوم از نبوت است و آن حضرت در چهل سالگي مبعوث گرديد و از كوه حرا مركز وحي شروع فرمود با مراحل ديگر كه اولوالعزمي و خاتميت و امامت است.

انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا و داعيا الي الله باذنه و سراجا منيرا.

ما تو را اي پيامبر فرستاديم كه شاهد بر خلق و مژده بخش و بيم دهنده و چراغ جهان افروز و دعوت كننده ي به سوي خدا باشي.

و حجابه؛ صفت چهارم پرده دار و واسطه ي ميان خالق و مخلوق و تبليغ رسالت و احكام و شفاعت در انجام و انجاح حوائج و آمرزش و مغفرت در دنيا و آخرت. و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاءوك فاتستغفروا الله و استغفرلهم الرسول لوجد والله توابا رحيما

اگر اين مؤمنين و گروندگان به تو زماني كه ظلم به خويش گردند و گناهي را مرتكب شدند از راه پشيماني بيايند نزد تو و از خدا طلب آمرزش كنند و رسول خدا هم براي آنان آمرزش از خدا بخواهد البته مي يابند كه خدا بسيار توبه پذير و مهربان است در ديوان منسوب به اميرالمؤمنين عليه السلام است كه فرمود:



اذا ضاقت بك الاحوال يوما

فثق بالواحد الفرد العلي






توسل بالنبي لكل خطب

يهون اذا توسل بالنبي



اگر روزگار احوار تو را به تنگي و سختي رسانيد اعتماد و وثوق اطمينان به خداي يكتاي بلند مرتبه داشته باش و توسل به پيغمبر صلي الله عليه و آله بجوي كه هر مشكي آسان مي گردد اگر توسل به پيغمبر در آن پيدا شود.

متن؛ و دليله. صفت پنجم مقام رهبري و راهنمائي آن حضرت است چنانچه در دعاي صباح وارد است اللهم صلي علي الدليل اليك في الليل الأكيل. خدايا درود فرست بر دليل بسوي خودت (پيامبر (ص)) در شب تيره و تار و ظلماني زماني كه ظلمت كفر و شرك و ظلم و ستم و جهل و ناداني و هزاران گناه و معصيت و بت پرستي و آفتاب و ستاره و ماه و آتش پرستي جهان بشريت را تاريك ساخته بود مردم را به سوي تو راهنمائي كرد و با شعار توحيد لا اله الا الله همه ي اوهام و افكار پوچ را به كنار زد و مردم را متوجه به تو ساخت، مردمي كه فاقد هرگونه فضيلت انساني بودند و فرزندان خود را مي كشتند و زنده بگور مي كردند و هر فحشاء و منكري را مرتكب بودند با برنامه هاي منظم و متعالي آنها را مؤدب نمود. براي نمونه يك آيه از سوره ي مباركه انعام (آيه 150)

ترجمه: بگو اي پيغمبر بيائيد تا آنچه خدا بر شما حرام كرده به راستي بيان كنم، در مرتبه ي اول آن كه به هيچ وجه شرك به خدا نياوريد نه در عقيده و نه در عمل، و ديگر اين كه درباره ي پدر و مادر احسان و نيكي كنيد. و ديگر آن كه اولا خود را از ترس فقر و تهي دستي نكشيد، ما شما و آنها را روزي مي دهيم و ديگر آن كه به كارهاي زشت آشكار و پنهان نزديك نشوند، نه اعمال زشت را مرتكب شويد و نه صفات زشت


مانند كبر و حسد و بخل و جبن و بي عفتي را به خود راه دهيد و آدم كشي نكنند مگ بحق در مورد قصاص يا رحم و ارتداد و غيره كه شرعا واجب با جائز شده اين است آنچه خدا شما را به آن سفارش كرده باشد كه در مصلحت اين احكام عقل خود را بكار بريد و فكر كنيد تا سعادت يابيد و هرگز به مال يتيم نزديك نشويد مگر بطريقي كه بهتر باشد از حفظ و نگهداري و مصرف كردن به صلاح يتيم تا زماني كه به حد رشد و كمال رسد و پيمانه و ترازو را و وزن را به راستي تمام دهيد و كم نگهداريد و زياد بگيريد، ما هيچكس را جز به قدر توانائي تكليف نمي كنيم و ديگر آن كه هرگاه سخن گوئيد عدالت را رعايت كنيد و حق گوئيد اگر چه درباره ي خويشاوندانتان باشد، و به عهد خدا وفا كنيد و مطيع خدا باشيد اينست سفارش خدا بشما باشد كه هوشمند و پذيرا شويد. و اين است راه من كه راست و مستقيم است كه شما را بسر منزل مقصود و سعادت مي رساند پس پيرو آن باشيد و از راههاي پراكنده كه سبب تفرقه و پريشاني است بپرهيزيد و پيرو آنها نباشيد كه شما را از راه حق بازمي دارد و گمراه مي كند، اينست سفارش خدا به شما باشد كه پرهيزكار شويد و از اين نمونه آيات و همه آيات قرآن دليل و راه نما بحق و سعادت است علاوه بر اين كه وجود شريف پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم خود آيتي بزرگ و راهنما بسوي خدا بود

متن؛ نزل به الروح الامين من عند رب العالمين.

فرود آورد آن را روح الأمين (جبرئيل) از جانب پروردگار جهان روح الأمين لقب جبرئيل است كه از عظماي ملائكه و واسطه ي در افاضه ي علوم و وحي است و گاهي به صورت بشري مانند دحيه ي كلبي وارد بر پيغمبر صلي الله عليه و آله مي شد چنانچه درباره ي دعاي ابي ذر غفاري دارد كه روزي بر پيغمبر اكرم گذشت از دور


آن حضرت را ديد كه با شخصي مشغول گفتگو است رعايت ادب كرد كه شايد صحبتي خصوصي دارند و بدون سلام رد شد جبرئيل عرض كرد يا رسول الله اگر ابوذر سلام مي كرد جواب او را مي داديم و ابوذر دعائي دارد كه در آسمانها معروف است. بعدا از او سئوال فرما سپس در برخورد بعد پيغمبر (ص) خبر داد ابي ذر را كه آن شخص جبرئيل بود و از دعا جويا شد گفت يا رسول الله، من دعائي براي خود انتخاب كرده مي خوانم و آن اينست.

اللهم اني اسئلك الأيمان بك و التصديق بنبيك و العافية من جميع البلاء و الشكر علي العافيه و الغني عن شرار الناس.

نويسنده اين اوراق گويد سفر اول مكه معظمه در بازگشت، در نجف اشرف محضر مرحوم آية الله فقيد سعيد آقا سيد جمال الدين گلپايگاني طاب ثراه مشرف شديم، در موقع خداحافظي حقير را موظف نمودند به دعاي مستمر درباره ي ايشان و چون تعهد اخلاقي دادم كه فراموش نكنم همين دعاي ابي ذر را كه آن فقيه فقيد سعيد مداومت در قنوت نماز داشت انتخاب نمودم و در قنوت تاكنون استمرار بر آن داشته و دارم و بركاتي از آن نصيب شده كه خود دانم و انشاء الله تا آخرين لحظات توفيق آن را از خداي متعال خواهانم.

از آدابي كه در نامه نگاري از اين كتاب الهي و لوح آسماني مي توان استفاده نمود چند چيز است.

1 - ابتداء نامه به نام خدا و كلمه ي بسم الله

2 - معرفي از فرستنده و گيرنده ي نامه

3 - گيرنده ي نامه را به بهترين به بهترين صفات و القاب كه لايق است نام بردن و توصيف كردن

4 - نامه در ضمن هدف اصلي مشتمل بر معارف و مواعظ مناسب باشد

5 - اگر برنده ي نامه شخصي مخصوص است او را به طرف معرفي كند


و براي نمونه نامه اي اين كه حضرت امام حسن عسكري عليه السلام براي ابن بابويه فرستادند و مشتمل بر فوائدي است در اينجا درج مي كنم: كتب عليه السلام الي الشيخ الجليل علي بن الحسين بن بابويه القمي بقم قدس سره. بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين و العاقبة لمتقين و الجنة للموحدين و النار للملحدين و لا عدوان الا علي الظالمين و لا اله الا الله احسن الخالقين و الصلوة علي خير خلقه محمد و اله الطاهرين اما بعد اوصيك يا شيخي و معتمدي و فقيهي ابا الحسن علي بن الحسين القمي وفقك الله لمرضاته و جعل من صلبك اولادا صالحين برحمته بتقوي الله و اقام الصلوة و ايتاء الزكوة فانه لا تقبل الصلوة من مانع الزكوة و اوصيك بمغفرة الذنب و كظم الغيظ وصلة الرحم و مواساة الأخوان و السعي في حوائجهم في العسر و اليسر و الحلم عند الجهل و التفقه في الدين و التثبت للأمور و التعاهد للقران و حسن الخلق و الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر. قال الله تعالي لا خير في كثير من نجويهم الا من امر بصدقة او معروف او اصلاح بين الناس و اجتناب الفواحش كلها و عليك بصلوة الليل فان النبي صلي الله عليه و اله اوصي عليا عليه السلام فقال يا علي عليه بصلوة الليل، عليك بصلوة الليل، عليك بصلوة الليل و من


استخف بصلوة الليل فليس منا، فاعمل بوصيتي و أمر جميع شيعتي بما امرتك به حتي يعملوا عليه و عليك بالصبر و انتظار الفرج افن النبي صلي الله عليه و اله قال افضل الأعمال امتي انتظار الفرج و لا تزال شيعتنا في حزن حتي يظهر ولدي الذي بشر به النبي صلي الله عليه و اله انه يملأ الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا فاصبر يا شيخي و معتمدي اباالحسن و أمر جميع شيعتي بالصبر فان الأرض لله يورثها من يشاء و العاقبة للمتقين و السلام عليك و علي جميع شيعتنا و رحمة الله و بركاته و حسبنا الله و نعم الوكيل نعم المولي و نعم النصير.

بعد از حمد و صلوه نوشتند، سفارش مي كنم تو را اي شيخ و مورد اعتماد و فقيه من اي اباالحسن علي بن الحسين قمي خدا تو را توفيق دهد به آنچه موجب خوشنودي او است و از صلب تو فرزندان صالحي بوجود آورد و برحمتش وصيت كنم بتقوي الله و به اقامه نماز و دادن زكوة كه نماز از مانع الزكوه قبول نيست و سفارش كنم تو را به گذشت از تقصير و فروبردن خشم و صله ي رحم و برابري ما برادران و كوشش در انجام حوائج آنها در سختي و راحتي و بردباري در برابر ناداني و دانائي و فهم در دين و استوار داشتن كارها و هم عهد بودن با قرآن و خوش خلقي و امر به معروف و نهي از منكر خدا فرموده در قرآن چيزي در بسياري از رازهاي ايشان نيست مگر آن كه امر كند به صدقه يا نيكي يا اصلاح بين مردم و سفارش كنم تو را به دوري جستن از تمام زشتيها و بر تو با به نماز شب


كه پيغمبر صلي الله عليه و آله علي عليه السلام را سفارش به نماز شب فرمود و سه نوبت فرمود يا علي بر تو باد به نماز شب و كسي كه سبك شمارد نماز شب را از ما نيست. عمل كن به وصيت من و امر كن تمام شيعيان مرا به آنچه تو را به آن امر كردم و بر تو باد به صبر و انتظار فرج كه پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود افضل اعمال امت من انتظار فرج است و هميشه شيعيان ما در اندوهند تا فرزندم كه پيغمبر صلي الله عليه و آله مژده داد كه ظاهر شود و زمين را پر از عدل و داد كند همچنان كه پر شده از ظلم و جور پس صبر كن اي شيخ و معتمد من و امر كن جميع شيعيان مرا به صبر كه زمين از آن خداست به هركس كه خواست ميراث مي دهد و عاقبت خويش براي متقين است و سلام بر تو و بر همه ي شيعيان ما و رحمت و بركات خدا باد. و در اين نامه چند مورد حضرت امر به صبر فرموده و اخبار و حكايات در فوائد صبر بسيار است و در شعر منسوب به اميرالمؤمنين عليه السلام است.



اني وجدت و في الأيام تجرية

للصبر عاقبة محمودة الأثر



و قد من جد في امر بطالبه

فاستصحب الصبر الا فاز بالظفر



صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند

بر اثر صبر نوبت ظفر آيد



بگذرد اين روزگار تلخ تر از زهر

بار دگر روزگار چون شكر آيد



متن؛ عظم يا محمد اسمآئي و اشكر نعمآئي و لا تجحد آلآئي؛ اي محمد (ص) بزرگ دار اسماء مرا و شكرگزار باش نعمتهاي مرا و انكار مكن الطاف پنهاني مرا. اسماء از سمو به معناي رفعت و بلندي و تضفير آن سمي است كه از سمو مشتق است زيرا: الجمع و التضغير يردن الأشياء الي اصولها و اسماء ملفوظه و مكتوبه بسيار است قد ادعو الله او ادعوا الرحمن فله الاسماء الحسني:


بگو اگر الله را بخوانيد يا رحمن را براي خدا نامهاي نيكو است و خواندن همه صحيح است و اين اسماء از سه قسم بيرون نيست اول اسم ذات مانند الله كه علم است براي ذات واجب كه مستجمع تمام صفات است چنانچه گذشت مشتق از اله به معناي عبد (معبود) اشاره به مقام معبوديت و پرستش ذات اقدس حق كه هيچكس و هيچ چيز استحقاق چنين مقامي ندارد و تمام ممكنات سر تعظيم و عبوديت به پيشگاه او فرود آورند و همه ي ممكنات در وجود و بقاء و افاضه ي فيض نيازمند به او هستند و پناه به او مي برند و از اين جهت بعضي الله را از اله الفصل الي الله به معناي فزع گرفته.



اي همه هستي ز تو پيدا شده

خاك ضعيف از تو توانا شده



سايه نشين علمت كائنات

ما به تو قايم چو تو قائم به ذات



هستي تو صورت پيوند نه

تو به كس و كس به تو مانند نه



آنچه تغير نپذيرد توئي

آن كه نمرده است و نميرد توئي



دوم كلمه ي هو كه اشاره ي به مقام غيب الغيوبي حق دارد و محال است عقل و وهم به آن برسد.

كلما ميزتموه باوهامكم في ادق معانيه فهو مخلوق مثلكم مردود اليكم.

هر چه در وهم گنجد گر چه در باريكترين و دقيق ترين معاني آن باشد مخلوق و آفريده اي است مانند شما نه آفريننده سوم كلمه ي حق كه دلالت بر وجوب وجود دارد و فرض عدم بر او محال است.

قسم دوم؛ اسماء صفات ذات كه دلالت دارد بر صفت كمال يا به سلب نقصي مانند حي و علي و قديم و سبوح و قدوس كه صفات ذاتي غير ذات اضافه اش نامند يا عليم و قدير كه صفات ذات اضافه اش گويند.

قسم سوم؛ صفات افعال است مانند خالق و رازق و غيره.


تقسيم ديگر صفات ذات را صفات كمال و صفات سلبيه را صفات جلال و صفات فعليه را صفات جمال خوانند

تعظيم اسماء ملفوطي به آنست كه در موقع نامبرداري آنها متوجه عظمت باري تعالي و بزرگي صفات باشد و حتي الأمكان مقيد باشد با طهارت اين اسامي شريفه بر زبان جاري سازد.



هزار مرتبه شستن دهان به آب و گلاب

هنوز نام تو بردن كمال بي ادبي است



و در اسماء مكتوبه بدون طهارت جايز نيست مس اسماء و صفات خاصه و از تعظيم و احترام اسماء الله است كه بدون ضرورت پيوسته قسم نخورد به آن اسماء مقدسه. لا تجعلوا الله عرضة لايمانكم. خداي را در معرض قسمهاي خود قرار ندهيد ويل للبايع و الشاري من قول لا والله و بلي والله. واي بر فروشنده و خريداري كه در موقع معامله همي قسم بخورند و لا والله و بلي والله بگوئيد به خدا چنين نيست و به خدا چنين است.

و چون اسم دلالت بر ذات و صفت مسمي دارد اسماء تكوينيه الهي كه وجود و صفاتشان دلالت بر وجود و صفات خداي متعال وجود مقدس معصومين عليهم السلام كه مظهر اتم و اكمل صفات باري تعالي هستند اسماء الحسني و كلمات تامه الهي هستند و فرمودند نحن والله الاسماء الحسن و نحن الكلمات. مائيم اسماء الحسني و مائيم كلماتي كه خدا فرموده اگر دريا مداد شود براي نوشتن فضائل و كمالات ما هر آينه دريا تمام شود و فضائل ما به آخر نرسد و از اين جهت مرحوم علامه ي مجلسي جمله ي يا محمد عظم اسمآئي را در اين حديث شريف به ائمه معصومين تفسير نموده گر چه تعميم آن نيز بي وجه نيست.

واشكر نعمائي و لا تجحد الآئي. شكر تصور و در نظر گرفتن نعمت و اظهار آن است در مقابل كفر كه


به معني پنهان كردن و ستر نعمت و ناديده گرفتن آنست، گفته اند كه شكر، قلب شده و اصل آن كشر بوده به معني كشف و آشكار نمودن بنابراين حقيقت شكر هميشه بياد منعم بودن است و آن بر سه قسم است.

1 - شكر قلب كه تصور كردن و در نظر گرفتن نعمت است.

2 - شكر زبان كه ثناء و حمد منعم است.

3 - شكر ساير اعضاء و جوارح و آن بكار بردن آنها است در راهي كه خدا خواسته كه در تعريف آن گفته اند: صرف العبد جميع ما انعمه الله فيما خلق لاجله. به كار بردن بنده است آنچه را كه خدا به او داده است در آن راهي كه براي آن آفريده شده. اعملوا ال داود شكرا و قليل من عبادي الشكور بعضي شكرا را تميز گرفته اند يعني هر طاعت و عبادت و عملي انجام مي دهد بشكرانه ي نعمت الهي باشد. و بعضي گفته اند كه شكرا مفعول اعملوا است و اعملوا فرمود نه اشكروا براي تنبيه بر سه قسم شكر كه بيان گرديد.

نعماء جمع نعمت است و آلاء جمع الي يا الا است و هر دو شامل همه نعمتهاي ظاهره و باطنه مي شود و ممكن است از قبيل فقير و مسكين باشد كه اذ افترقا اجتمعا و اذ اجتمعا افترقا هر كدام به تنهائي ذكر شود همه ي نعمتهاي ظاهر و باطن مراد است چون هر دو با هم ذكر شود. مراد از نعماء نعمتهاي باطنه و مقصود از آلاء نعمتهاي ظاهر مراد است. در هر حال هيچ وقت هيچ گونه نعمت پروردگار را نبايد از نظر برد و كفران نمود.

متن؛ اني انا الله لا اله الا انا قاصم الجبارين و مديل المظلومين و ديان الدين همانا منم معبود بحق كه جز من خدائي نيست. درهم شكننده ي جباران و به دولت رساننده ي ستمديدگان و مستضعفان و جزا دهنده ي روز جزا.


اگر تاريخ گذشتگان و طاغوتيان و ستمكاران را به ديده ي عبرت بنگريم خواهيم دانست كه خداي قهار چگونه آنها را درهم شكست.



آب را ديدي كه با طوفان چه كرد

باد را ديدي كه با عادان چه كرد



جمله ي ذرات زمين و آسمان

لشكر حقند گاه امتحان



سوره ي فجر (آيه 6) الم تركيف فعل ربك بعاد - ارم ذات العماد - التي لم يخلق مثلها في البلاد - و ثمود الذين جابوا الصخر بالواد - و فرعون ذي الاوتاد - الذين طغوا في البلاد - فاكثروا فيها الفساد - فصب عليهم ربك سوط عذاب - ان ربك لبالمرصاد

در اين چند آيه سه دسته از ستمگران را خاطرنشان فرموده و ديگران هم نيز بهمين منوال بدان.

اول قوم عاد كه قوم هود هستند و الي عاد اخاهم هودا كه بعد از هلاك شدن قوم نوح چه عظمت و قدرتي يافتند و قوم عاد قبيله اي بودند كه بنام جدشان ناميده شدند و دو عاد بودند عاد اولي كه فرموده انه اهلك عادا الأولي عاد بن عوص بن ارم بن سام بن نوح و ارم كه جد عاد بود عاد اولي است

برخي گفتند كه ارم صفت عاد است كه همان عاد اولي است كه اين قوم هم به نام عاد و هم بنام ارم خوانده شدند و بعضي ديگر گفتند ارم نام مملكت و بلاد آنها است اگر مراد قبيله باشد معناي ذات العماد بزرگي جسد و جثه آنها است و بلندي قامت و طول عمر كه نهصد سال عمر مي كردند و از سيصد سال كمتر نداشتند.

و اگر مراد مملكت و بلاد باشد ذات العماد عمارات عاليه و قصرهاي محكم از طلا و نقره و جواهرات و باغات


و مزارع و ميوه جات و استحكام آنها است كه قبل از آنها از زمان آدم و نوح و بعد از آنها تا زمان ما مانند آن ايجاد نشده و كيفيت عذاب و هلاكت آنها در آياتي ديگر بيان شده است.

فاما عاد فاستكبروا في الارض بغير الحق فقالوا من اشد مناقوة اولم يروا ان الله الذي خلقهم هو اشد منهم قوة و كانوا باياتنا يجحدون فارسلنا عليهم ريحا صرصرا في ايام نحسات لنذيقهم عذاب الخزي في الحيوة الدنيا و لعذاب الاخرة اخزي و هم لا ينصرون سوره ي فصلت (آيه 15 و 16) و اما عاد فاهلكوا بريح صرصر عامة سخرها عليهم سبع ليال و ثمانية ايام حسوما فتري القوم فيها صرعي كانهم اعجاز نخل خاوية فهل تري لهم من باقيه سوره ي الحاقه (آيه 6 تا 8)

اما عاد پس به ناحق در روي زمين تكبر جستند و گفتند كيست از ما قوي و نيرومندتر آيا نديدند خدائي كه آفريد آنها را قدرتش از آنان شديدتر است و آنها آيات ما را انكار مي نمودند پس ما فرستاديم بر ايشان باد تندي را در روزهاي نحس تا بچشانيم آنان را عذاب رسوائي در دنيا و عذاب آخرت رسوا كننده تر است و آنها ياري نشوند.

و اما عاد، پس هلاك شدند به سبب باد تندي و سخت كه بر آنها مسلط نمود هفت شب و هشت روز و مانند نخل خرما كه از بيخ و بن بركنده شود بر روي زمين درافتادند.

دسته دوم، قوم ثمود: گفته اند ثمود فرزند عاد بود كه بعد از هلاكت قوم عاد اولاد و نوه هاي زيادي پيدا كرد و حضرت صالح عليه السلام هم از آنها بود به دليل آيه 73 سوره ي اعراف و الي ثمود اخاهم صالحا


كه از لحاظ هم قبيله بودن برادر بودند.

و اين قوم را بنام جد خود نهادند بعد از آنكه صالح (ع) مبعوث بر آنها شد و به اعجاز ناقه اي را با بچه اش از دل سنگ بيرون آورد و به اندازه اي شير مي داد كه قوم را كفايت مي كرد و آنها خانه هاي محكمي در دل سنگ مي تراشيدند حضرت صالح به آنها فرمود اين ناقة الله است آيتي است براي شما با او بد رفتاري نكنيد كه عذاب دردناك بر شما مي رسد، از روي تمسخر گفتند اگر راست مي گوئي بياور آن عذابي را كه به ما وعيد مي دهي پس رجفه و صيحه و صاعقه آنها را فراگفت و هلاك كرد، ابتداء صيحه و صداي رعد به حدي بود كه لرزه به اندام آنها انداخت و برقي زد و آنها را سوزاند سوره ي فصلت و سوره ي هود تفصيل آن را بيان فرموده.

دسته ي سوم فرعون و فرعونيان: كلمه ي فرعون عنوان و بقي بود براي سلاطين سابق مصر و فراعنه زياد بودند و سه فرعون از آنها مشهورند.

1 - فرعون ابراهيم عليه السلام كه نامش سنان بود

2 - فرعون يوسف عليه السلام كه نامش ريان بن وليد بود

3 - فرعون موسي عليه السلام كه نامش وليد بن مصعب بود و فاصله ي مابين فرعون يوسف و فرعون موسي زماني كه حضرت موسي مبعوث به رسالت بر آن گرديد چهارصد سال طول كشيد و همان فرعون موسي بود كه در دريا با لشكرش غرق و هلاك شدند و سرحش در سور و آيات قرآني تكرر بيان شده است، در ندبه حضرت سجاد امام زين العابدين عليه السلام است: انظر الي الامم الماضيه و القرون الفانيه و الملوك العاتيه كيف انتسفتهم الايام فافناهم الحمام فامتحت من الدنيا اثارهم.


بنگر به امتهاي گذشته و مردم قرنهاي فاني گشته و سلاطين سركش چگونه حوادث ايام ريشه ي وجودشان را از بيخ بركند.



هان ايدل عبرت بين از ديده نظر كن

ايوان مدائن را آئينه عبرت دان



يك ره زره دجله منزل به مدائن كن

وز ديده دوم دجله بر خاك مدائن ران



از آتش حسرت بين، بريان جگر دجله

خود آب شنيدستي كاتش كندش بريان



هر كه به زبان اشك آئينه ايوان را

تا آن كه به گوش دل پاسخ شنوي ز ايوان



دندانه ي هر قصري پندي دهدت نونو

پند بن دندانه بشنو ز بن دندان



گويد كه تو از خاكي ما خاك توايم اكنون

گامي دو سه بر ما نه اشكي دو سه هم بفشان



از نوحه ي جغد الحق مائيم به درد سر

از ديده گلابي كن درد سر ما بنشان



آري چه عجب داري كاندر چمن گيتي

جغد است پي بلبل نوحه است پي الحان



اينست همان درگه كاوراد شهان بودي

حاجب ملك بابل هند و شه تركستان



اينست همان ايوان كز نقش رخ مردم

خاك در او بودي ايوان نگارستان



از اسب پياده شو بر نطع زمين رخ نه

زير پي پيلش بين شه مات شده نعمان



مست است زمين زيرا خورده است بجاي مي

در كاس سر هرمز خون دل نوشروان



كسري و ترنج زر پرويز و به زرين

بر باد شده يكسر بر خاك شده يكسان



پرويز بهر بزمي زرين تره گستردي

كردي ز بساط در زرين تره را بستان






گوئي كه كجا رفتند اين تاجوران يك يك

ز ايشان شكم خاكست آبستن جاويدان



پرويز كنون گم شد زان گمشده كمتر گو

زرين تره كه برخوان رو كم تركوا برخوان



خون دل شيرين است آن مي كه دهد درمان

ز آب و گل پرويز است آن خم كه نهد دهقان



از خون دل طفلان سرخاب رخ آميزد

اين زال سپيد ابرو وين مام سيه پستان




و مديل المظلومين. منم خدائي كه به دولت رساننده ي مظلومين و غلبه دهنده ي آنانم بر ظالمين دولة به فتح دال و ضم دال يكمنعمي دارد و بعضي گفته اند. دولة به فتح دال در مال و به ضم در جاه و شوكت و غلبه ي در جنگ است و بعضي گفته اند دولت به فتح، مال و جاه است كه بدست آيد و دولت به ضم مصدر است. در هر حال خداي متعال وعده داده مال و جاه و آقائي و رياست و سلطنت روي زمين را به مظلومين و مستضعفين برساند.

و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون. سوره انبياء (آيه 104) و نريدان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين و نمكن لهم في الارض و نري فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا يحذرون سوره ي قصص (آيه 4 و 5).

و حقا نوشتيم در زبور كتاب داود و بعد از آن كه در ذكر (تورية) نوشته بوديم كه همانا زمين را به ارث مي برند بندگان صالح من و ممكن است مراد از زبور جميع كتب آسماني باشد و ذكر لوح محفوظ يعني بعد از آن كه در لوح نوشتيم در كتب مرسله ي بر انبياء هم ثبت نموديم و اين مژده ايست از گسترش دين پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم و تحقق كامل آن به ظهور حضرت مهدي عليه السلام است. و ما اراده كنيم كه منت گذاريم بر آنان كه ضعيف شمرده شدند در زمين به آن كه آنان را پيشوايان مردم قرار دهيم كه مردم بدون قهر و غلبه و ظلم و عدوان پيرو آنها باشند كه معناي امامت همين است به خلاف ملك و سلطنت كه قهر و غلبه و ظلم در آن محتويست و آن مستضعفين را وارث روي زمين گردانيم و بنمايانيم به فرعون و هامان و لشكريانشان كه ظالم و ستمكار بودند از مستضعفين بني اسرائيل آنچه را كه مي ترسيدند


مضمون اين آيه در بني اسرائيل و پيروان حضرت موسي عليه السلام تحقق و تأويلش درباره ي حضرت مهدي صاحب الزمان عليه السلام كه شباهت با گذشته دارد و نمودي از آن در انقلاب اسلامي ايران كه انشاء اله مقدمه ظهور حضرت مهدي است به رهبري امام خميني ظاهر شد چنانچه قبلا اشاره شد.

متن؛ و ديان الدين ديان از اسماء الحسني به معناي جزا دهنده و دين هم به معني جزاء است يعني جزاء دهنده بندگان به اعمال و كردارشان اگر اطاعت است ثواب و اگر معصيت است عقاب الناس مجزيون باعمالهم ان خيرا فخيرا و ان شرا فشرا مردم جزاء داده شوند به اعمالشان خير است جزا هم خير است و اگر عمل شر است جزا هم شر است در مثل است كما تدين تدان همچنان كه جزا مي دهي جزا داده شوي كما يدين الفتي يوما يدان به - من يزرع الثوم لا يقلعه ريحانا. از مكافات عمل غافل مشو، گندم از گندم برويد جو ز جو. و اين مثال از كلام خداوند متعال است چنان چه در مجمع البحرين است در زمان داود پيغمبر با زني به اكراه رابطه ي نامشروع يافته بود و آن زن قدرت بر دفع نداشت روزي به قلبش خطور كرد و به زبانش جاري شد كه اي مردم هر دفعه اي كه تو نزد من آيي مرد بيگانه اي هم با زن تو هم بستر است از قضاء روزي به منزل آمد مردي را با همسر خود يافت، او را گرفته نزد داود آورد و داستان را به عرض او رسانيد. وحي شد به او بگو: كما تدين تدان متن؛ اني انا الله لا اله الا انا فمن رجا غير فضلي اوخاف غير عدلي عذبته عذابا لا اعذبه احدا من العالمين فاياي فاعبدو علي فتوكل.

نيست خدائي جز من و به جز من شايسته ي پرستشي نيست، هر كس غير فضل مرا اميدوار باشد و از غير عدالت


من بترسد (كيفر و مجازات مرا ظلم شمارد) او را عذابي كنم كه هيچ يك از جهانيان را چنين عذابي نكرده باشم، پس تنها مرا پرستش كن و تنها بر من توكل نما.

تكرار اين كلمات براي تفاوت مرحله ي توحيد است. در سابق بيان توحيد افعالي و قدرت و عنايت خداي تعالي را بيان نمود و در اين جمله توحيد عبادتي و توجه بنده را به معبود بحق دربر دارد فمن رجا غير فضلي پس كسي كه اميدوار به غير فضل و بخشش من باشد يا از غير عدل من بترسد او را چنين عذاب كنم بنده ي مؤمن هم بايد صفت اميد به خدا داشته باشد و هم بيم از عذاب الهي به مقتضاي عدالتش كه اگر اين دو صفت با هم موازنه كنند هيچ كدام بر ديگري برتري ندارد، آري تنها راه نجات براي بنده همان اميدواري به رحمت پروردگار است. چون عبادات بنده هر چند در سطح اعلا باشد در موز عظمت مقام پروردگار نيست.

الهي ما عبدناك حق عبادتك و ما عرفناك حق معرفتك. جائي كه اشرف كائنات و سر حلقه عارفان و عابدان و مقربان چنين عرضه بدارد كه ما حق عبادت و معرفت تو را اداء نكرديم عبادت و معارف ديگران پيداست



بنده همان به كه ز تقصير خويش

عذر بدرگاه خدا آورد



ورنه سزاوار خداونديش

كس نتواند كه بجا آورد



ولي در بخش رجاء و خوف بعضي گفته اند كه نازلترين مرتبه ي غايات عبادات خوف و ترس است. فتلك عبادة العبيد و مرتبه ي رجاء و اميد به فضل خدا بالاتر از است فتلك عبادة التجار. عبادت از راه اميد به فضل الهي همي از محبت و دوستي و ارادت است و موجب شوق و ازدياد علاقه به محبوب است. و عبادت ناشي از خوف چنين حالتي ندارد و بسا موجب سوء ظن به مولا و معبود گردد و


ولكن مقتضاي عدل خدا آنست كه بنده با استحقاقش جزا دهد و بنده ي مقصر بالاستحقاق عذاب يابد و بايد هر دو صفت را نگهدارد يحذر الاخره و يرجوا رحمة ربه. از آخرت و كيفر اعمال و اخلاق خود به عدل الهي مي ترسد و اميد به فضل و بخشش و عطاي خدا نيز دارد لازمه ي صفت رجاء و اميد كوشش در عبادت و اطاعت و لازمه ي خوف پرهيز از معصيت و گناه است و همين معناي تقوي است. رزقنا الله تعالي فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربه احدا هركس اميد لقاء الله دارد بايد عمل صالح انجام دهد و احدي را در عبادت پروردگارش شريك نگرداند.

نه آسمان نه زمين نه خورشيد و نه ماه و نه ستاره و نه آتش و نه بت نه شاه و نه گدا و هوس و هوا فقط خود را خالص لله كند تا سعادت يابد فاياي فاعبدو علي فتوكل پس مرا عبادت كن و بر من توكل نما و بس.

يكي از مراتب توحيد كه بنده بايد تحصيل كند توحيد عبادتي است يعني عبادت و طاعت را مخصوص خداي يكتا داند و بجا آورد و غير او را لايق پرستش نداند، زيرا پس از اعتقاد به توحيد ذاتي و صفاتي و افعالي خدا و اين كه هر فيض و بخشش و عطائي از جانب خداي متعال است عقل حكم كند كه جز ذات بي زوال او احدي قابل پرستش نيست براي اين كه واجب الوجود او است و غير او ممكن و او غني و بي نياز مطلق و ممكن سراپا محتاج است علاوه بر اين انسان كه خدا او را اشرف مخلوقات خود قرار داده و هرچه هست براي او آفريده و فايده اش به او برمي گردد چگونه پرستش كند بتي را كه بدست خود از چوب يا سنگ يا فلزي تراشيده و آتش و آفتاب و ماه و ستاره كه براي انتفاع او آفريده شده و ساير موجوداتي كه در امكان و احتياج مانند او هستند. زهي جهل و ناداني و بدبختي.