بازگشت

پيشگفتار


بسم الله الرحمن الرحيم

پيشگفتار سخني كوتاه در علم امام عليه الصلوه و السلام و كيفيت آن و انگيزه نوشتن اين كتاب از مولف سيد اسمعيل هاشمي دانستني است كه مسائل علم امام و چگونگي آن از عمليات محضه نيست كه هركس به خيال خود چيزي گويد و راهي پويد بكله مسئله ايست اعتقادي و مذهبي كه از آيات و روايات و فرمايشان ائمه عليهم السلام و معصومين بزرگوار گرفته شده معتضد به حكم عقل و عدم امتناع آن عقلا چنانچه اين قاعده از فيلسوف اسلامي شيخ الرئيس ابوعلي سينا معروف است (كلما قرع سمعك من الغرائب فذره في بقعة الأمكان ما لم يذدك عنه قائم البرهان - هر سخني به گوشت خورد او را ممكن بدان تا زماني كه برهاني قاطع بر آن اقامه نشده - ازذاد يذود امام نهم حضرت امام محمد تقي عليه السلام با همين قاعده عقلي اجتجاج فرموده در مدينة المعاجز از عيون المعجزات نقل كرده كه عمر بن فرج رجحي گفت با امام محمد تقي عليه السلام در كنار دجله بودم به آن حضرت گفتم شيعيان شما ادعا مي كنند


كه شما مي داني اندازه و وزن هرآبي كه در دجله است اين عقيده صحيح است! حضرت فرمود آيا خداي متعال قدرت دارد چنين عملي را به بعوضه و پشه اي بدهد گفتم بلي قدرت دارد فرمود من گرامي ترم از پشه و از بسياري از مخلوقات اكنون كه مسلم شد كه مسئله امتناع عقلي ندارد گوئيم آيات و روايات چند دسته است كه ما براي كوتاهي سخن از استشهاد به يكايك آنها صرف نظر مي كنيم و خوانندگان را حواله به آيات و روايات در مضان خود مي دهيم - دسته اي از آيات و روايات علم غيب را منحصر به خدا مي داند و بس - دسته اي استثناء نموده مي گويند هر كه را خدا پسند و از رسول علم غيب به او ميدهد و امامان عليهم السلام فرمودند هر چه را پيغمبر صلي اله عليه و آله مي دانست ما امامان هم مي دانيم - درباره ي پيغبر صلي الله عليه و آله فرموده اند چنانچه در دعاي ندبه است و اودعدته علم ما كان يكون و الي خلقك القضاء و درباره ي امامان عليهم السلام چنانچه محدث خبير و بصير مرحوم حاج شيخ عباس قمي طاب ثراه در كتاب بيت الأحزان از بصائر الدرجات نقل فرموده كه حاصلش اين است حضرت صادق عليه السلام فرمود فاطمه ي زهراء سلام اله عليها باقي گذاشت بعد از خود مصحيفي را


كه قرآن نيست ولي سخناني است از خدا كه براي فاطمه فرستاده و آن مصحف با ملأ رسول اله و خط علي است - و نيز در كتاب مذكور حديثي از ابوبصير نقل فرموده كه گفت داخل شدم بر ابي عبداله جعفر بن محمد عليه السلام عرض كردم فدايت شوم مرا مسئله ايست اگر بخواهم بپرسم بيگانه اينجا نيست؟ حضرت پرده را عقب زد فرمود بپرس هر چه خواهي - گفتم شيعيان شما نقل مي كنند كه رسول خدا صلي اله عليه و له هزار در علم بروي علي گشود و تعليم كرد فرمود اي ابامحمد رسول خدا بر علي هزار در علم تعليم فرمود كه از هر دري هزار در گشوده مي شود ابوبصير مي گويد خدمت آن جناب عرض كردم بخدا قسم اين علم است حضرت ساعتي نظر مبارك را بر زمين دوخت پس سر برداشت و فرمود اي ابامحمد بلي اين علم است ولي منحصر به اين نيست اي ابامحمد جامعه نزد ما است گفتم جامعه چيست؟ فرمود صحيفه ايست كه طول آن هفت ذراع است بذراع رسول اله از زبان شريفش و به خط اميرالمؤمنين عليه السلام كه در او است هر حلال و حرام و هر چيزي كه محتاج اليه مردم باشد حتي ديه ي خراش در اعضاء


و پس از آن دست مبارك را بر من زد و فرمود آيا اجازه ميدهي يا ابامحمد، عرض كردم فدايت شوم همانا من از شمايم هر چه خواهي بنما ابوبصير گويد حضرت دست مرا گرفت و فشار داد و فرمود حتي ديه ي اين در جامعه است و در هنگام گفتن اين كلام گويا غضبناك بود!

ابوبصير گويد گفتم بخدا قسم اين علم است فرمود آري اين علم است ولي منحصر به اين نيست پس از آن فرمود نزد ما است جفر و چه ميداني كه جفر چيست عرض كردم فدايت شوم جفر چيست؟ فرمود ظرفي است از پوست بزغاله كه علم نبيين اوصياء و گذشتگان از بني اسرائيل در او محفوظ است گفتم همانا اين علم است پس اندكي سكوت نمود و فرمود نزد ما است مصحف فاطمه و چه مي دانند مردم كه چيست مصحف فاطمه عرض كردم يابن رسول الله مصحف فاطمه چيست فرمود سه برابر اين قرآن شما است بخدا قسم يك حرف هم از قرآن در آن نيست عرض كردم بخدا قسم همين است علم فرمود آري اين علم است ولي اي نرا اراده نداشتم در نزد ما است علم آنچه بوده و گذشته و علم آنچه خواهد بود تا قيامت تا آخر حديث


ولي در مقابل اين گونه اخبار اخبار ديگري است كه ظاهر آن نفي علم غيب مي كند از آنها كافي به اسنادش از سدير حديثي نقل مي كند كه مفادش اينست سدير مي گويد من و جمعي از اصحاب نشسته بوديم كه حضرت صادق عليه السلام بيرون آمد غضبناك و فرمود واعجبا از كساني كه گمان مي كنند ما علم غيب مي دانيم و كسي غيب را نمي داند مگر خداوند عز و جل و چگونه ما غيب مي دانيم و حال آن كه جاريه ي كه مقصر بود و مي خواستم او را تأديب نمايم از من فرار كرد و در خانه مخفي گشت و من ندانستم كه در كدام اطاق پنهان شده مع ذلك نسبت علم غيب به ما مي دهند سدير مي گويد كه حضرت اين فرمايش را فرمود و برخاست و به منزل تشريف برد پس من و ابوبصير و ميسر داخل منزل آن حضرت شديم و عرض كرديم فدايت شويم ما شنيديم كه در امر جاريه است و چه فرمودي و نفي علم غيب از خود فرمودي ولي اين فرمايش ما را پريشان نموده چون مي دانيم شما علم بسياري داريد و شما امام و حجت خدا مي باشيد و هر چه بفرمائيد صدق است پس ما نسبت علم غيب بشما نميدهيم كه اوقات شما تلخ شود وي مي گوئيم كه شما علم كثيري داريد پس آن كه مي فرمائي ندانستم جاريه ام كجا است


بر ما ناگوار است پس اگر صلاح بدانيد حل اين عقده بفرمائيد پس حضرت فرمود اي سدير آيا قرآن نخوانده اي آيا نديده اي آن آيه را كه خداوند عز و جل مي فرمايد قال الذي عنده علم من الكتاب انا اتيك به قبل ان يرتد اليك طرفك عرض كردم چرا قرائت كرده ام فرمود آيا مي داني آن شخص كه بود و چقدر از علم كتاب داشت كه داراي همچو قدرتي بود عرض كردم بفرمائيد تا بدانم فرمود آن علمي كه از كتاب نزد او بود به انداز يك قطره كه از درياي اخضر برداري پس آيا چه اندازه است نيست اين قطره به آن دريا عرض كردم پير است بسيار كم و اندك است پس فرمود اي سدير آيا اين آيه خوانده اي قل كفي بالله شهيد بيني و بينكم و من عنده علم الكتاب عرض كردم بلي قربانت گردم پس حضرت فرمود آيا كسي كه نزد او تمام علم آن كتاب باشد افهم و اعلم است يا كسي كه علم ببعض آن كتاب داشته باشد اعلم و افهم است پس حضرت اشاره فرمود به سينه مبارك خود و فرمود علم الكتاب والله كله عندنا علم الكتاب و الله كله عندنا كه حضرت دو مرتبه قسم ياد فرمود كه بخدا قسم علم كتاب تمامش نزد ما است اين ماحصل آن حديث شريف بود و سدير كه از خواص


اصحاب بود قلبش آرام شد و فهميد آن كه حضرت فرمود نمي دانم جاريه كجا است تقيه بوده پس معلوم شد امامان عليهم السلام از دو طايفه تقيه مي كردند يكي از مخالفين و ديگر از دوستان ضعيف العقل و حقايق را بر دوستان آشكار مي فرمودند لذا گاهي مي فرمودند ان شئنا علمنا يا اذا شاء و علموا با اين كه در همين اخبار اشاره ايست به عموم علم زيرا كه اختيار دانستن و ندانستن با خود آنها عليهم السلام واگذار شده و عصمت آنها هم مانع از هر گونه فساديست كه بغير اهلش ياد دهند يا بيجا بكار برند و هر جا و هر مقدار و به هركس صلاح دانستند اظهار مي دارند مانند كسي كه خزينه يا گنجي پر از جواهر در بسته در اختيار او باشد و كليدش بدست او و مي داند در آن واحد كه در آن خزينه چيست و هر وقت مصلحت ديد در را باز و از آن جواهر استفاده و به ديگران نيز افاضه مي فرمايد در خاتمه مسئله اي را كه مرحوم خلد مقام فردوس و ساده جرثومه علم و تقوي و زهد صاحب مكاشفات آية الله آقا سيد زين العابدين ابرقوئي طاب ثراه در كتاب ولاية المتقين در اين باب فرموده مي نگارم اگر كسي زياده بر اين بخواهد به ان كتاب مراجعه نمايد در صفحه 42 مي فرمايد در اين مسئله علم امام عليه السلام تقريبا پنجاه سال قبل


بين دو نفر از علماء اصفهان مباحثه شد كه نه اسم آن دو نفر عالم را مي برم و نه حرفهاي آنها را اما خودداري از نام آنها بخ جهت شبهه ي غيبت و اما ننوشتن بحث آنها به جهت مشوب نشدن اذهان در خاتمه بحث آن عالم بزرگ گفت من بواسطه ي دسته اي از اخبار كه اذا شاء ان يعلم علم اعتقاد دارم كه هر وقت بخواهند بدانند و اراده كنند خدا به آنها اعلام مي دارد آن عالم كوچكتر جواب داد همين اندازه در اثبات مطلب كافي است به اين بيان كه امام عليه السلام يك مرتبه اراده فرمود كه هر چه دانستني است بداند و دانست از ملك و ملكوت و آسمان و زمين و حال و آينده زيرا كه بعد از آن كه خداوند جل و علا اختيار علم و دانائي را بدست امام قرار داد كه هر وقت هر چه اراده نمائي و بخواهي علم آن را به تو عطا مي نمايم و منع هم ننموده كه همه چيز را يك مرتبه مخواه و نگفته كه تدريجا و كم كم طب نما و نهي هم نفرموده از علوم سموات و از گذشته و آينده آيا عاقل صرف نظر از دانستن مي كند يا اين كه علم خود كمالي است براي انسان سپس عالم كوچك به آن عالم بزرگ گفت ايها العالم از شما سئوالي دارم كه حضرتعالي اصلا قابل هستيد و معتقد كه امام داراي عظمت يا


العياذ بالله انكار داريد پس اگر معتقديد كه امام عاقلست و اختيار تحصيل علم بدست خودش مي باشد و محبوبترين اشياء نزد خدا علم و معرفتست چگونه مي شود كه عاقل علم را نخواهد كه همه چيز را بداند پس امام به يك آن خواسته تمام اشياء را كما و كيفا بداند و دانست زيرا كه مقتضاي عقل عاقل چنين است و الا العياذ بالله امام عاقل نبوده و ما در امان عاقل صحبت مي كنيم و بالجمله آن عالم بزرگ منفعلا كه مبهوت و بظاهرش ملزم شد و براي كوتاهي سخن تا همين حد كافي است و مبادا توهم شود كه در فرمايش امام تناقضي لازم مي آيد مي دانم و نمي دانم آنجا كه فرموده اند مي دانم بحسب افاضه غيب الغيوب و تعليم علام الغيوب است و آنجا كه نفي علم نموده بحسب اسباب و قواعد ظاهري است و مأمور هم نبوده اند بعلم غيب و امامت عمل كنند مگر جائي كه حفظ دين موقوف بر آن بوده [1] و براي نمونه يكي از احاديث جالب كه هم جنبه ي اعتقادي و اخلاقي و تاريخي دارد و حقايقي از آن كشف مي شود با شرح ساده و مختصري نگاشتم تا براي خود تذكر و براي برادران و اهل ايمان تبحري باشد و چون پاك نويس آن را فرزند گرامي و ارجمندم جناب حاج سيد مجتبي هاشمي


تحمل و قبول زحمت نمودند براي قدرداني از زحمات ايشان عينا همان خط را دستور كليشه و عكسبرداري دادم تا از من و ايشان بيادگار در روزگار بماند.

والسلام علينا و علي عباد الله الصالحين و رحمة الله و بركاته و انا العبد الحقير الذليل المفتاق الي ربي الله الواحد الجليل السيد اسمعيل هاشمي لقبا و الموسوي نسبا و الأصفهاني مسكنا و في جوار اجدادي المعصومين عليهم السلام مدفنا انشاء الله



پاورقي

[1] با شناساندن مقامشان مقتضي بوده مانند ساير قدرت يا و آنها عليهم‏السلام ظروف و دعا مشيت الهيه بوده‏اند و ما يشآئون الا ان شاء الله.