بازگشت

عبور دادگاه مصيبت زدگان از كنار قتلگاه!


از آغاز حركت قافله ي امام حسين عليه السلام از مدينه به كربلا بر خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله بي شك بسيار سخت گذشت؛ ولي ملازمت و درك محضر حجت روي زمين، حسين بن علي عليهماالسلام همه ي اين سختي ها و زجرها را تسكين مي داد. مصايب غير قابل تحمل از روز عاشورا در حين شهادت ياران امام، آغاز و پس از شهادت آنان به اوج خود رسيد و آن چه بيانگر عظمت مصايب وارد شده بر حرم نشينان حسيني است، اين كه پس از گذشت قرن ها، شنيدن مصايب روز عاشورا انسان را منقلب و متأثر مي كند تا چه رسد بر نظاره گران اين مصايب.

دشمن سعي داشت هر چه بيشتر دل اهل حرم را بسوزاند. يكي از كارهايي كه براي رسيدن به اين هدف انجام داد عبور دادن مصيبت زدگان حسيني عليه السلام از كنار


قتلگاه بود؛ آن جا كه گل هاي معطر فاطمه عليهاالسلام آغشته به خون و با اعضاي پاره پاره به ويژه حسين بن علي عليهماالسلام روي زمين افتاده بودند.

عمر سعد تا ظهر روز يازدهم در كربلا و پس از نماز بر كشته هاي سپاه خود، عازم كوفه گرديد، در حالي كه پيكرهاي شهدا روي خاك گرم كربلا افتاده بود. آن عنصر بي رحم، دستور داد بانوان حرم را، كه بيست نفر بودند و كودكان و در رأس آنان امام سجاد عليه السلام را سوار بر شتر بدون حجاز و محمل به كوفه روانه سازند و غل جامعه به گردن امام سجاد نهادند و آن ها را از قتلگاه عبور دادند وقتي كه نگاه بانوان بر بدن هاي پاره پاره و بي سر شهيدان افتاد، داغشان تازه تر شد. سيلي به صورت زدند و خود را از پشت شتر به زمين افكندند و كنار بدن هاي پاره پاره آمدند و از گريه و ناله محشري به پا شد.

حميد بن مسلم مي گويد: به خدا سوگند! زينب دختر علي عليه السلام را فراموش نمي كنم كه در كنار بدن هاي پاره پاره ناله و گريه مي كرد و با صداي جانسوز و قلب غمبار فرياد مي زد:

وا محمدا! صلي عليك ملائكة السماء هذا حسين مرمل بالدماء مقطع الأعضاء و بناتك سبايا؛

فرياد اي محمد صلي الله عليه و آله! درود فرشتگان آسمان بر تو باد؛ اين حسين توست كه در خون غوطه ور است، اعضايش، قطعه قطعه شده و اين دختران توست كه اسير شده اند.

آه سوزناك زينب عليهاالسلام در اين هنگام به حدي بود كه راوي مي گويد:

فأبكت و الله! كل عدو و صديق؛

سوگند به خدا! دوست و دشمن را از گريه و گفتار خود به گريه آورد. [1] .

حضرت سكينه وقتي كه جسد بابا را شناخت با اشعاري با پدر درد دل كرد و آن گاه


جدش رسول الله صلي الله عليه و آله را صدا زد و گفت:



أيا جدنا! قومي من القبر و انظري

حبيبك متلول الجبين مرمل [2] .



اي جد بزرگوار! از قبر برخيز و به حبيب خود بنگر كه چهره اش مجروح و به خون آغشته شده است.

فاجتمعت عدة من الأعراب حتي جروها عنه؛ سرانجام جمعي از اعراب (به دستور عمر سعد) سكينه را كشان كشان از بدن پدر جدا ساختند.

در بعضي مقاتل آمده است كه زينب عليهاالسلام خم شد و بدن پاره پاره ي برادر را در آغوش گرفت و دهانش را روي حلقوم بريده ي برادر نهاد و در حالي كه مي بوسيد مي گفت:

أخي؛ لو خرت بين الرحيل و المقام عندك، لا خترك المقام عندك و لو أن السباع تأكل من لحمي؛

برادرم، اگر مرا بين سكونت در كنار تو (در كربلا) و رفتن به سوي مدينه، مخير مي نمودند، سكونت همراه تو را بر مي گزيدم، گر چه درندگان بيابان گوشت بدنم را بخورند. [3] .

از منظره هاي جانسوز كربلا، لحظه ي وداع اهل بيت عليهم السلام با بدن هاي پاره پاره است. اهل حرم در كنار همسفراني، چون حسين عليه السلام و ساير شهيدان بني هاشم و غير بني هاشم پا به سرزمين كربلا گذاشتند و اكنون به صورت اسير به سوي كوفه مي روند و پيكرهاي همسفران خود را روي خاك گرم كربلا مي گذارند و مي گذرند. آن ها دل از كربلا نمي كندند و نمي خواستند از همسفران جدا شوند؛ ولي دشمن آن ها را مجبور به حركت مي نمايد و چاره اي جز جدايي نيست. يكي از ظالمان سنگدل به نام«زجر بن قيس» تازيانه به دست كنار قتلگاه آمد و بر سر اهل بيت عليهم السلام فرياد كشيد كه زود سوار بر


شترها شويد و به سوي كوفه حركت كنيد؛ ولي اهل بيت عليهم السلام از كنار پيكرها، بلند نمي شدند.

فأخذ يضربهن بالسوط و اجتمع عليهن الناس حتي أركبوهن علي الجمال؛ [4] .

پس (زجر بن قيس) با تازيانه آن ها را در حالي كه در محاصره ي دشمن بودند، مي زد تا سوار بر شترها كرد.


پاورقي

[1] بحارالأنوار، ج 45، ص 59.

[2] کبريت احمر، ص 119، 118 و 376.

[3] معالي السبطين، ج 2، ص 55.

[4] مقرم، مقتل الحسين، ص 309.