بازگشت

اسب تازي بر بدن يگانه ي معصوم


پس از كشته شدن امام حسين عليه السلام عمر سعد خطاب به سپاه خود اعلام كرد:

من ينتدب للحسين فيواطي الخيل ظهره و صدره؛

كيست كه داوطلب شود تا بر پشت و سينه ي حسين عليه السلام اسب بتازد؟!

ده نفر داوطلب شدند كه اسامي آنان در مقاتل ذكر و اين ننگ ابدي بر آنان و فرزندانشان نيز ثبت شده است كه فرزندان آنان را «بنوالسرج» مي خواندند؛ يعني فرزندان آنان كه بر بدن حسين عليه السلام اسب تاختند. آن ده نفر سوار بر اسب هاي خود شدند و بر بدن امام حسين عليه السلام تاختند به گونه اي كه استخوان هاي سينه و پشت آن امام معصوم عليه السلام را درهم شكستند. اينان وقتي بر عبيدالله بن زياد وارد شدند خودشان را اين چنين معرفي كردند:



نحن رضصنا الصدر بعد الظهر

بكل يعبوب شديد الأسر



ما كساني هستيم كه با تاختن اسبان چالاك خود، سينه و پشت حسين عليه السلام را پايمال سم اسبان كرديم و كوبيديم.

و نهايت حمله ي چنايتكارانه ي خودشان را اين چنين وصف كردند:

حتي طحنا حناجر صدره؛

تا آن كه مانند آسياب، استخوان هاي سينه اش را نرم كرديم.

ابوعمر زاهد مي گويد: پس از بررسي حال آن ده نفر دريافتيم كه همگي آنان


زنازاده بودند. [1] .

امام باقر عليه السلام درباره ي اين فاجعه جانگداز مي فرمايد: و لقد أوطئوه الخيل بعد ذلك؛

و بعد از كشتن، سوار بر اسب ها شده و پيكر آن حضرت را زير سم ستوران خرد و پايكوب كردند.

نيز خود اباعبدالله عليه السلام در آن اشعار معروف پيرامون مصايب وارده بر خويش مي فرمايد:



و أنا السبط الذي من غير جرم قتلوني

و بجرد الخيل بعد القتل عمدا سحقوني؛ [2] .



و من سبط پيامبري هستم كه بدون گناه مرا كشتند و بعد از كشتن از روي عمد بدنم را پايمال سم ستوران قرار دادند و كوبيدند.


پاورقي

[1] ترجمه‏ي لهوف، ص 135.

[2] کبريت احمر، ص 134.