بازگشت

رازداري


از جمله سفارش هاي اخلاقي و سياسي مكتب اسلام، رازداري است، به ويژه اسرار سياسي نظام اسلامي، از اين رو در روايات معصومين عليهم السلام به كتمان سر و اسرار پيشوايان و اهل بيت عليهم السلام سفارش اكيد شده است؛ از جمله در روايتي از امام صادق وارد شده است كه

من أذاع علينا شيئا من أمرنا فهو كمن قتلنا عمدا و لم يقتلنا خطأ؛ [1] .

كسي كه چيزي از امر ما را (در مورد خطر) فاش سازد، او همانند كسي است كه از روي عمد، نه از روي خطا ما را كشته است.

نيز از آن حضرت عليه السلام وارد شده است كه


نفس المهموم لظلمنا تسبيح، و همه لنا عادة، و كتمان سرنا جهاد في سبيل الله. ثم قال أبوعبدالله عليه السلام: يحب أن يكتب هذا الحديث بماء بالذهب؛ [2] .

آن كس كه در مصايب و ظلم وارد شده بر ما محزون شود نفسش ثواب تسبيح و ذكر خدا را دارد و آن كه (در راه احياي امر ما) اسرار و رازهاي ما را مخفي و مستور سازد ثواب جهاد في سبيل الله را مي برد. آن گاه امام عليه السلام فرمود: شايسته است اين حديث با طلا نوشته شود.

در اهميت رازداري امر اهل بيت عليهم السلام همين بس كه در بخش پاياني اين كلام، امام عليه السلام مي فرمايد: به جاست اين حديث با طلا نوشته شود!

در نهضت عاشوراي حسيني ياران امام عليه السلام همگي در حفظ اسرار قيام، كوشا بودند و در اين راه جان دادند اما لب به افشاي اسرار نگشودند.

«قيس» نامه رسان مبارزي است كه در شكل گيري جريان عاشورا نقش مهمي بر عهده داشت. قيس نامه اي را كه امام عليه السلام به مردم كوفه نوشته و در آن تاريخ حركت به سوي كوفه و ساير دستور العمل هاي ايشان به مردم، درج شده بود براي مردم مي برد كه در قادسيه به دست مأموران ابن زياد دستگير شد كه بلافاصله، براي حفظ اسرار، نامه را پاره كرد....

در بازجويي از وي سؤال شد: تو كيستي؟ گفت: مردي از شيعيان علي و فرزندانش عليه السلام، ابن زياد پرسيد: چرا نامه را پاره كردي؟ گفت: براي اين كه تو از مطالب آن آگاه نشوي.

پرسيد: نامه از چه كسي براي چه كسي بود؟ گفت: از امام حسين عليه السلام براي مردم كوفه.

ابن زياد خشمناك شد و گفت: تو را رها نمي كنيم تا اسامي آنها را بگويي و بر فراز


منبر رفته و بر علي عليه السلام و فرزندانش دشنام دهي و گرنه تو را شكنجه و قطعه قطعه خواهم كرد.

قيس گفت: اسامي را نمي دانم، اما دشنام مي دهم پس بر منبر مي رود و بعد از حمد و ثناي الهي شروع مي كند به لعن و دشنام ابن زياد و بني اميه و سلام و صلوات بر محمد و آل محمد، بعد اضافه مي كند كه اي مردم! من پيك حسين هستم، به دعوتش پاسخ دهيد. در اين زمان ابن زياد دستور مي دهد وي را از منبر پايين بكشند سپس او را از بالاي دارالاماره به پايين پرتاب كنند و بدين سان وي را به شهادت رساندند. [3] .

ملاحظه مي شود كه قيس براي جلوگيري از فاش شدن اسامي ياران امام حسين عليه السلام و اظهار محبت به خاندان علي عليه السلام خود را اين گونه به زحمت انداخت و جانش را از دست داد. آن گاه كه خبر شهادت قيس را براي امام حسين عليه السلام آوردند، چشم امام عليه السلام پر از اشك شد و نتوانست از گريه خودداري كند و اين آيه را خواند: (فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر)؛ [4] بعضي پيمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشيدند) و بعضي ديگر در انتظارند.

از سخنان امام و عكس العمل آن حضرت عليه السلام برمي آيد كه اين شخصيت سخت مورد عنايت و علاقه ي امام عليه السلام بوده و در ضمن، عظمت و عمق فاجعه نيز آشكار مي شود.

گفتني است نظير اين داستان درباره ي يكي ديگر از دلاوران اسلام به نام: «عبدالله بن يقطر» نيز وارد شده است [5] و محتمل است هر دو در مأموريت هاي جداگانه دچار چنين سرنوشتي شدند.



پاورقي

[1] اصول کافي، ج 2، ص 371.

[2] سفينة البحار، ج 2، ماده‏ي «کتم»، ص 469.

[3] بحارالأنوار، ج 44، ص 370.

[4] احزاب (33) آيه‏ي 23.

[5] سوگنامه آل محمد صلي الله عليه و آله، ص 202.