بازگشت

ايثار و شهادت


از ويژگي هاي ستودني ياران حسين عليه السلام در روز عاشورا كه صفحه حماسه ي كربلا را بيش از هر چيز درخشان و سفيد كرده است، ايثارگري و اشتياق بيش از حد آنان به شهادت و لقاء الله است. انس به شهادت، از شاخه هاي عشق و محبت الهي به شمار مي آيد. عاشق واقعي حضرت ربوبي هستي اش را با تمام وجود فداي حق مي كند و شهداي كربلا اين چنين بودند.


ياران امام حسين عليه السلام، چه بني هاشم و چه غير بني هاشم، براي شهادت به رقابتي بزرگ دست زده بودند و هر چند از شهيد سيزده ساله ي اين حماسه، يعني قاسم بن الحسن ابراز شده كه شهادت، از عسل شيرين تر است؛ لكن منطق و مرام همه ي شهيدان كربلا چنين بود و حماسه ي عارفانه زير خيمه ي حسين عليه السلام در شب عاشورا و آن همه زيبايي و عشق را هيچ قلم و بياني توان تبيين ندارد.



گفت ياران كاي حياتت جان ما

دردهاي عشق تو درمان ما



كاش ما را صد هزاران جاي بدي

تا نثار جلوه ي جانان بدي



در به روي ما مبند اي شهريار!

خلوت از اغيار بايد، ني ز يار



(مولوي)

مطالب پيشين كه پيرامون حماسه آفرينان عاشورا ذكر شد، هر كدام گوشه اي از روح ايثار و شهادت طلبي و جان نثاري آنان را نشان مي دهد و اكنون به نمونه هاي كوتاهي از آن اشاره مي شود.

گر چه همه ي شهداي كربلا به ويژه هاشميان، در جان نثاري و شهادت خواهي سنگ تمام گذاشتند؛ اما در اين ميان، برخي براي ويژگي هاي خاصي كه دارند رشادت هاي فراواني از خود نشان دادند.

يكي از اين جان نثاران «حنظلة بن سعد تهامي» است كه با رشادت تمام، بدن خود را سپر وجود مبارك مي كند و تيرها و نيزه ها و شمشيرهايي را كه از هر سو، به قصد جان امام پرتاب مي شدند به جان مي خريد و در روايت آمده است:

وقف بين يدي الحسين يقيه السهام و الرماح و السيوف بوجهه و نحره؛ [1] .

پيش روي امام عليه السلام ايستاد، و با صورت و سينه ي خود از اصابت تير و نيزه و شمشير به امام جلوگيري كرد.


نمونه ديگر، «عمرو بن قرظة الانصاري» است كه نيزه هاي پرتاب شده به سوي امام را با دست مي گرفت و شمشيرها را با جان مي خريد و مانع زخمي شدن مولايش مي شد، و در پايان، از امام عليه السلام مي پرسد: آيا به عهدم وفا كردم؟! امام عليه السلام فرمود: «آري، تو در بهشت نيز در پيش روي من خواهي بود.» [2] .

نكته ي شگفت انگيز اين كه برادر وي در لشكر عمر سعد بود. تفاوت ره از كجا تا به كجا؟!

يكي ديگر از اين جانبازان «حبيب بن مظاهر» است كه با خنده به استقبال شهادت مي رفت، كه در اين مورد يزيد بن حصين به او مي گويد:

- اي سيد القراء! چه وقت خنده است؟

- چه وقت بهتر از حالا براي شادي و سرور؟ [3] .

از چهره هاي ديگر اين صحنه، «مسلم بن عوسجه» است كه وي در رديف اولين شهدا قرار گرفته است.

مسلم بن عوسجه پيرمرد شيفته ي حق، كه به همراه حبيب بن مظاهر مخفيانه به كربلا آمد و به حسين عليه السلام پيوست، از جمله وفاداراني است كه در شب عاشورا، آن گاه كه امام حسين عليه السلام اجازه ي انصراف صادر فرمودند، عرض كرد: اگر تو را رها كنيم به چه عذري از اداي حق سرباز زنيم؟ نه، هرگز به خدا سوگند! تو را رها كنيم به چه عذري از اداي حق سرباز زنيم؟ نه، هرگز به خدا سوگند! تو را رها نخواهم كرد تا اين كه نيزه هايم در سينه هاي دشمن شكسته شود و تا هنگامي كه شمشيرم خم نشده با آن ها مي ستيزم و هرگز تو را رها نمي كنم و اگر سلاحي نداشته باشم با سنگ، با آنان مبارزه خواهم كرد تا در ركاب تو جان دهم؛ لم أفارقك حتي... أموت معك. [4] .

آن گاه كه بر اثر ضربات دشمن، به زمين افتاد و هنوز نيمه جاني داشت امام عليه السلام به


همراه حبيب بن مظاهر به بالين وي آمدند. مسلم بن عوسجه در جمله اي كوتاه به حبيب بن مظاهر گفت: أوصيك بهذا؛ تو را به حمايت از (حسين بن علي عليه السلام) سفارش مي كنم.

و حبيب در جواب گفت: أفعل و رب العكبة؛ به خداي كعبه، سفارشت را عمل خواهم كرد. [5] .

اولين نشان افتخارآميز را حسين عليه السلام به گردن مسلم بن عوسجه آويخت و آن دعاي خيري بود كه امام عليه السلام در حق مسلم كرد كه گوياي عظمت روح و بزرگي شخصيت مسلم بن عوسجه است. رحمك الله يا مسلم! (فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر). [6] .

يكي ديگر از چهره هايي كه در اين ويژگي، درخشش خاصي دارد «عابس بن ابي شبيب» است كه در ديگر بخش ها به آن پرداخته ايم.

جوانان قبيله ي بني هاشم نهايت درجه ي فداكاري و ايثارگري را در راه حسين عليه السلام از خود نشان دادند، در اين ميان فرزند رشيدش «علي اكبر» عنوان پيشتازي در شهادت را در بين بني هاشم ربود. او كه آن قدر شيفته ي سفر به سوي خدا بود كه با اشاره، از پدر مي خواهد مانع اين سفر را برطرف سازد و امام عليه السلام او را به دسترسي زود هنگام به اين مقصد بشارت مي دهد؛ اما امام عليه السلام از اين مصيبت جانكاه، يعني شهادت وي بسيار متأثر شد و زينب عليهاالسلام براي تسلي در كنار او قرار گرفت.

آن چه عشق و علاقه ي علي اكبر عليه السلام را به جان نثاري در ركاب پدر نمايان مي سازد، جمله اي است كه در محضر پدر ابراز كرد و مضمون او عبارت بود از:

اذن لا نبالي بالموت؛ [7] .

حال كه بر حقيم از شهادت استقبال مي كنيم.



پاورقي

[1] بحارالأنوار، ج 45، ص 23.

[2] همان، ص 22.

[3] سفينة البحار، ج 1، ماده‏ي «حبيب بن مظاهر».

[4] مقرم، مقتل الحسين، ص 213.

[5] بحارالأنوار، ج 45، ص 20؛ مقرم، مقتل الحسين، ص 241.

[6] بحارالأنوار، ج 45، ص 20.

[7] نفس المهموم، ص 203. در کتاب معالم المدرستين (ج 3، ص 93) آمده است: اذا لا نبالي، نموت محققين.