بازگشت

تبعيض ستيزي و قوميت زدايي


قوميت گرايي و نژادپرستي ضد ارزش در اسلام شمرده شده است. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در رأس رسالت خويش اصل برابري و برادري را قرار داد و در تمام جنبه هاي اجتماعي و حكومتي آن را رعايت كرد؛ به طوري كه مؤذن ويژه ي خويش را يك سياه پوست به نام «بلال حبشي» قرار داد و بعضي از مسئوليت هاي خطير را به افرادي به ظاهر از پايين ترين طبقات اما با لياقت واگذار كرد و در خطبه ي حجة الوداع كه شامل نكات سازنده و حساسي است اين مسئله را با تعبير زير براي هميشه تثبيت كرد:

أيها الناس! ان ربكم واحد، و ان أباكم واحد و آدم من تراب، ان أكرمكم عندالله أتقيكم، و ليس لعربي علي عجمي فضل، الا بالتقوي؛ [1] .


اي مردم! همانا پروردگار شما يكي است و پدرتان نيز يكي و آدم از خاك. گرامي ترين شما نزد خداوند پرهيزگارترين شماست، عرب را بر عجم برتري نيست جز به تقوا.

در نهضت عاشورا نيز، اباعبدالله الحسين عليه السلام اصل تبعيض ستيزي و قوميت زدايي را يكي از اركان آن قرار داد و در عمل نيز آن را به اجرا گذاشت. وجود سربازان ترك، فارس، عرب، و سفيد و سياه و... در عرصه ي كربلا و در قاموس عاشورا، بيانگر اين معنا است كه نژاد و مليت در فرهنگ شهادت و مكتب حسين عليه السلام راه ندارد و اختلاف رنگ و قوميت، مانع دفاع از حريم حريت، ايمان و عقيده نخواهد شد. نمونه هاي زير شاهد اين ادعاست:

«جون» فردي سياه پوست از تبار بردگان و آزاد شده ي ابوذر بود كه پس از او، خدمتگزاري خاندان نبوت و امامت را ترك نكرد و هم چنان در خانه ي علي عليه السلام و در كنار حسن و حسين عليهم السلام به سر مي برد تا اين كه به همراه كاروان حسين به كربلا آمد.

علامه مجلسي قدس سره مي نويسد:

«روز عاشورا، وي به حضور امام عليه السلام آمد، اجازه خواست تا به ميدان برود، امام عليه السلام به وي فرمود:

أنت في اذن مني، فانما تبعتنا طلبا للعافية فلا تبتل بطريقنا؛

تو به جهت تأمين عافيت همراه ما بودي، اكنون آزاد هستي هر جا مي خواهي برو و عافيت خود را به خطر نينداز.

جون، وقتي اين سخن را شنيد، گفت: من به هنگام آسايش در كنار سفره ي شما باشم ولي هنگام سختي، شما را تنها بگذارم؟! آري من مي دانم بدنم بدبو است، جسمم شريف نيست، و رنگم سياه است، اما اجازه بفرما تا با رفتن به بهشت، بدنم خوشبو، جسمم شريف و رنگم سفيد شود. به خدا سوگند! از شما جدا نخواهم شد تا خونم با


خون شما مخلوط شود. [2] .

با كسب اجازه از امام عليه السلام پا به معركه گذاشت و رجزي شگفت انگيز خواند:



كيف يري الكفار ضرب الأسود

بالسيف ضربا، عن بني محمد



أذب عنهم، باللسان واليد

أرجو به الجنة يوم المورد [3] .



كفار چه بينند مر اين ضربه ي اسود

كو تيغ زند بهر عزيزان محمد صلي الله عليه و آله



راند به زبان دشمن و بر خيل عدو نازد

فردوس برين فردا اميد از او دارد



جون، بر خلاف برخي مبارزان كه در رجز خواني به اصل خود اشاره مي كنند، فقط به دفاع از خاندان محمد صلي الله عليه و آله و اميد به بهشت (لقاء الله) توجه دارد.

پس از رويارويي قهرمانانه با دشمن زبون و پست، در آستانه ي شهادت قرار گرفت. امام عليه السلام بر بالين اين غلام سياه حاضر شد و فرمود:

اللهم! بيض وجهه، و طيب ريحه، واحشره مع الأبرار؛ [4] .

پروردگارا! رنگ چهره اش را سفيد گردان، و بوي بدنش را خوشبو ساز و او را همراه نيكان محشور فرما.

نكته ي آموزنده در اين حركت عاطفي اين است كه بين فرزند دلبندش و غلام سياهش فرقي نمي گذارد، بر بالين هر دو حاضر مي شود و سخن مي گويد: اين ويژگي بيانگر زدودن نژادپرستي و حاكميت برابري، در نهضت عاشوراست.


امام باقر عليه السلام مي فرمايد: وقتي مردم براي دفن شهدا به قتلگاه آمدند پس از ده روز بدن «جون» را پيدا كردند كه بوي مشك از آن برمي خاست. [5] .

يكي ديگر از زيبايي هاي نهضت عاشورا، حضور عناصر پاك و صالح، از زبان هاي مختلف است كه اين به مفهوم اين است كه در فرهنگ عاشورا و شهادت، مرزبندي هاي تبعيض آميز وجود ندارد و كشته ي راه خدا، شهيد است خواه عرب باشد، خواه عجم.

دو تن از شهيدان كربلا به نام هاي «اسلم» و «نصر» هستند كه اسلم از ديار ترك و نصر از ديار فارس است: اسلم در خدمت امام حسين عليه السلام بود و همچون جون از آن حضرت جدا نشد تا در ركاب امام عليه السلام به شهادت رسيد، [6] در بعضي منابع از او به «غلام ترك» ياد شده است. [7] .

در توصيف وي نوشته اند: وي مردي دلير، سواري بي نظير، دلاوري شيرگير و داراي خروش سواران ايراني، بوده است. [8] .

درباره ي او نوشته شده است: كان قارئا للقرأن؛ وي، تلاوت كننده (و انيس) قرآن بوده است.

شهيد پارسي مي نويسد: يكي از كساني كه در اردوگاه امام عليه السلام حضور داشت، فردي به نام «نصر» فرزند «ابونيزر» شاهزاده ي ايراني بود كه زير سايه ي علي عليه السلام مي زيست و در آن خانواده ي پاك و پاكيزه پرورش يافته است.

آن شهيد بزرگوار، در جريان حركت امام حسين عليه السلام از مدينه به مكه و از آن جا به كربلا در كنار امام حسين عليه السلام بود و هنگام دفاع در حمله نخستين به شهادت رسيد. به


هنگام جان دادن آن شهيد متواضع، در حالي كه رمقي نداشت، امام عليه السلام را بر بالين خود ديد، امام عليه السلام او را در آغوش گرفت و صورت بر صورتش نهاد. نصر در آن حال لبخندي زد و گفت: كيست مانند من، كه پسر پيامبر صلي الله عليه و آله گونه به گونه اش گذارد! [9] برخي از ارباب مقاتل وي را از فرزندان نجاشي دانسته اند. [10] .

اين عمل امام عليه السلام نيز نمونه اي كامل از نفي قوميت و نيز زدودن برتري عرب بر عجم و ترك و بالعكس است.


پاورقي

[1] بحارالأنوار، ج 73، ص 350.

[2] همان، ج 45، ص 22.

[3] همان، ص 23.

[4] همان، ص 227.

[5] همان.

[6] سيد رضا صدر، پيشواي شهيدان، ص 354.

[7] بحارالأنوار، ج 45، ص 30.

[8] سيد رضا صدر، پيشواي شهيدان، ص 354.

[9] همان.

[10] العيون العبري، ص 112.