بازگشت

اينك شرحي از ماجرا


پس از آن كه يزيد در محراب نشست و اسراي آل رسول در مسجد حاضر شدند، يزيد دستور داد تا خطيبي جهت تجليل از آل ابي سفيان مديحه سرايي كند، و به نكوهش اهل بيت عليهم السلام بپردازد. پس از آن كه خطيب، با بيان دروغين خويش، پرده دري را به نهايت رسانيد؛ امام سجاد عليه السلام سكوت را درهم شكست و با خشم فرياد زد:

ويلك أيها الخاطب! اشتريت رضا المخلوق بسخط الخالق...؛

واي بر تو، اي خطيب خود فروخته! تو رضاي خلق را به خشم خدا فروختي و خود را در آتش افكندي.


آن گاه خطاب به يزيد فرمود: اي يزيد! اجازه بده تا از اين چوب ها بالا بروم و سخناني خداپسندانه بگويم تا حاضران از اجر و ثواب الهي برخوردار شوند. يزيد از قبول اين درخواست امتناع ورزيد؛ اما با اصرار مردم و درخواست فرزندش «معاوية بن يزيد» به خواسته ي آنان تن داد. امام عليه السلام برفراز منبر رفت و خطبه اي توحيدي و عارفانه و با ستايشي كه برخاسته از عمق ايمانش بود، شروع كرد و اين چنين فرمود:

اي مردم! خداوند به ما شش چيز عطا فرموده و به هفت چيز، ما را بر ديگران برتري داده است:

علم و دانش، حلم و بردباري، سخاوت و جوانمردي، فصاحت، شجاعت و پايمردي و محبت و در دل هاي اهل ايمان. ما را برتري داده بر ديگران به اين كه نبي مختار، محمد صلي الله عليه و آله از خاندان ماست و صديق اعظم، علي عليه السلام و «جعفر طيار» و «حمزه» شير خدا و سيده ي زنان عالم فاطمه ي زهرا عليهاالسلام و دو سبط اين امت، حسن و حسين، دو سيد جوانان اهل بهشت، همگي از ما هستند.

اي مردم! منم فرزند مكه و مني. منم فرزند زمزم و صفا. منم فرزند كسي كه حجر الاسود را روي عباي خويش قرار داده و بالا آورد. من فرزند كسي هستم كه بخشنده ترين و سخاوتمندترين مردم بود. منم فرزند كسي كه لباس احرام بر تن كرد و خانه ي كعبه را طواف نمود و حج به جا آورد و لبيك گفت. منم فرزند كسي كه بر براق نشست و شبانه از مسجد الحرام به مسجد الاقصي برده شد و به معراج رفت. منم فرزند كسي كن جبرئيل او را تا سدرة المنتهي همراهي كرد. منم فرزند آن كس كه در نزديكي به خدا تا مقام والاي «قاب قوسين او ادني» را پيمود و بر فرشتگان امامت كرد. منم فرزند كسي كه خداي جليل به او وحي كرد.منم فرزند محمد مصطفي صلي الله عليه و آله. من فرزند صالح اهل ايمان و وارث پيامبران و قلع و قمع كننده ي ملحدان و فرمانده مسلمانان و نور هدايت مجاهدان و زينت بخش عابدان و تاج گريه كنندگان از ترس


خدا و شكيباترين صابران و بهترين نمازگزاران به آستان خدا از آل ياسين و فرستاده ي پروردگار عالميان هستم. منم فرزند آن كه خداوند او را به واسطه ي تأييدات جبرئيل تصديق فرمود و به ياري ميكائيل نصرت بخشيد. منم فرزند حامي و مدافع حرمت و شئون مسلمين. منم فرزند قاتل سه گروه نابخرد: ناكثان، قاسطان، مارقان. منم فرزند آن كس كه با ناصبين و عداوت پيشگان جهاد نمود و در رتبه و مقام بر قريش افتخار جست و نخستين كسي بود كه دعوت رسول خدا صلي الله عليه و آله را اجابت نمود. منم پسر آن كس كه زبان گوياي حكمت پروردگار جهان، ياور دين حق، ولي و حافظ امر خدا و صندوق غيبي الهي بود و ساحت نوراني او به صفات جوانمردي وسخاوت، خير و اصلاح و پاكيزگي و وارستگي مزين بود.

وي ابطحي، مكي، فداكار و بزرگوار، بسيار شكيبا، روزه دار، پاك باخته اي در حال قيام به نماز شب، قاتل و ريشه كن كننده ي بنيان هاي كفر و زشتي و درهم كوبنده ي تشكل هاي باطل در ميدان جنگ بود.

منم فززند كسي كه شجاع ترين افراد در جبهه هاي جنگ بود، و زباني گويا و اراده اي قوي و محكم داشت. در برابر ظلم و تجاوز سر تعظيم فرود نمي آورد و مانند شيري شجاع و رگبار باران، در ميدان جنگ، دشمن را هلاك و نابود مي كرد. هر گاه نيزه ها و شمشيرها به او نزديك مي شدند، مانند آسياب آن ها را خرد مي كرد و مثل طوفاني كه در نيزار مي پيچد نيزه و شمشيرهاي دشمنان را درهم مي ريخت.

وي شير شجاع حجاز و قهرمان عراق است. مكي و مدني است. ابطحي، تهامي، خيفي، عقبي، بدري و احدي، شجري و مهاجري، سالار عجم و عرب است. او ميراث مشعرين، پدر سبطين، حسن و حسين، مظهر عجايب و معجزات، متفرق كننده ي سپاه دشمن، شهاب ثاقب، اسد الله غالب، الگوي مطلوب و هدف هر طالب و انسان پاك سرشتي است.


من فرزند خديجه ي كبرايم. من فرزند جگر گوشه ي رسول خدا فاطمه ي زهرا عليهاالسلام سالار زنان عالم هستم. من پسر كسي هستم كه از روي ظلم و ستم او را كشتند. من پسر كسي هستم كه سرش را از قفا جدا كردند من پسر كسي هستم كه تشنه لب جان داد. من پسر كسي هستم كه فرشتگان بر او گريستند. و پريان در زمين و مرغان در هوا به او توجه كردند. من پسر كسي هستم كه سرش را بر نيزه كردند و در شهرها گرداندند. من پسر كسي هستم كه خاندانش را از عراق تا شام به اسارت بردند.

همان گونه كه ملاحظه مي شود نخست به جايگاه رفيع خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله به طور عام با عباراتي والا و نغز اشاره مي كند آن گاه به بيان شخصيت پيامبر صلي الله عليه و آله و آن گاه اميرالمؤمنين علي عليه السلام به طور مفصل مي پردازد و پس از آن يادي از خديجه ي كبرا و جده اش زهراي مرضيه مي كند و در پايان متعرض مصايب عاشورا و حادثه ي غمبار شهادت پدر بزرگوارش، حسين بن علي عليه السلام مي شود به طوري كه پس از ذكر اين سخنان صدي ناله و زاري در مسجد طنين افكند. بغض گلوها را فشرد و مأموران يزيد بهت زده به مردم مي نگريستند كه امام فرمود: اي مردم! حمد و ستايش از آن خداي بزرگ است كه ما را خوب امتحان كرد؛ زيرا مشعل فروزان هدايت و رهبري جامعه و چراغ پرفروغ عدل و تقوا و امامت راستين خلق را در دودمان ما قرار داد و ديگران (يزيد و نياكانش) پرچمدار گمراهي و فرومايگي و پليدي ها شدند.

در اين لحظه، شور و هيجان عجيبي به وجود آمد؛ كسي نمي توانست جلو اشك چشمان خود را بگيرد. فرياد مردم بلند شد و. زمينه ي يك قيام، در حال فراهم شدن بود كه يزيد تعادلش را از دست داد و به مؤذن گفت: اذان بگو، تا با نام دين و تظاهر به توحيد نداي راستين توحيد را كه از گلوي پاك فريادگر توحيد بيرون مي آمد خاموش سازد.

مؤذن گفت: الله اكبر.


لكن امام عليه السلام كه به خوبي نقشه ي شيطاني يزيد را مي دانست با عبارتي توحيدي، نقشه را خنثي كرد و فرمود: كبيرا لا يقاس و لا يدرك بالحواس لا شي ء أكبر من الله؛ بزرگ است خدا، او را با چيزي نتوان سنجيد و با حواس ظاهري درك ناپذير است. همه چيز در پيشگاه با عظمت او ناچيز و كوچك است.

مؤذن گفت: أشهد أن لا اله الا الله.

امام فرمود: شهد بها شعري و بشري و لحمي و دمي و مخي و عظمي؛ موي و پوست و گوشت و خون و مغز و استخوان من به وحدانيت خداوند شهادت مي دهد.

مؤذن گفت: أشهد أن محمدا رسول الله.

امام عليه السلام عمامه را از سر برداشت و به مؤذن فرمود: تو را به اين محمد قسم مي دهم، لحظاتي خاموش باش.