بازگشت

حماسه ديگر از زينب


راوي مي گويد: در ميان كساني كه سرهاي مقدس شهدا را حمل مي كردند، مردي را ديدم كه گويي بر نيزه ي او خورشيد قرار دارد. و مي درخشد، سري نوراني تر از سرهاي ديگر. وي رجز مي خواند و با صداي بلند مي گفت:

أنا صاحب الرمح الطويل، أنا صاحب السيف الصيقل، أنا قاتل دين الأصيل؛

من صاحب نيزه ي بلند و صاحب شمشير صيقل داده شده، و كشنده ي كسي هستم كه حقيقت دين است.

خاتوني كه او را زينب عليهاالسلام مي خواندند، بر او نهيب زد كه واي بر تو! به جاي اين بيهوده گوي ها اين چنين بگوي:

و من ناغاه في المهد جبرئيل و من بعض خدامه ميكائيل و اسرافيل و عزرائيل...؛

من كسي را كشته ام كه جبرئيل در گهواره برايش لالايي مي گفت و ميكائيل و اسرافيل و عزرائيل از جمله خدمتگزاران او بودند.... او كسي است كه از كشته شدنش عرش


رحمان به لرزه درآمد. واي بر تو! بگو: من كشنده ي احمد، مرتضي، زهرا، مجتبي، ائمه ي هدي، ملائكه ي آسمان و جميع انبيا و اوصيا هستم. [1] .


پاورقي

[1] الدمعة الساکبه، ج 5، ص 46.