بازگشت

زنان بزرگ در تاريخ اسلام


مي آييم در متن تاريخ اسلام.از همان روز اول دو نفر مسلمان مي شوند:علي و خديجه كه ايندو نقش مؤثري در ساختن تاريخ اسلام دارند.اگر فداكاريهاي اين زن - كه از پيغمبر پانزده سال بزرگتر بود - نبود،از نظر علل ظاهري مگر پيغمبر مي توانست كاري از پيش ببرد؟ تاريخ ابن اسحاق يك قرن و نيم بعد از هجرت راجع به مقام خديجه و نقش او در پشتيباني از پيغمبر اكرم و مخصوصا در تسلي بخشي به پيغمبر اكرم،مي نويسد:بعد از مرگ خديجه كه ابو طالب هم در آن سال از دنيا رفت،واقعا عرصه بر پيغمبر اكرم تنگ شد به طوري كه نتوانست... [1] بماند.تا آخر عمر پيغمبر هر گاه اسم خديجه را مي بردند،اشك مقدسشان جاري مي شد.عايشه مي گفت:يك پيرزن كه ديگر اين قدر ارزش نداشت،چه خبر است؟ مي فرمود:تو خيال مي كني من به خاطر شكل خديجه مي گريم؟ خديجه كجا و شما و ديگران كجا؟!

اگر به تاريخ اسلام نگاه كنيد مي بينيد كه تاريخ اسلام يك تاريخ مذكر - مؤنث است ولي مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش.پيغمبر (صلي الله عليه و آله) ياران مذكري دارد و ياران مؤنثي،هم راوي زن دارد و هم راوي مرد.در كتبي كه در هزار سال پيش نوشته شده ست شايد اسم همه آنها هست و ما روايات زيادي داريم كه راوي آنها زن بوده است.كتابي ست به نام «بلاغات النساء» يعني خطبه ها و خطابه هاي بليغي كه توسط زنها ايراد شده است. اين كتاب از ابن طيفور بغدادي است كه در حدود سال 250 هجري يعني در زمان امام عسكري (عليه السلام) مي زيسته است (چنانكه مي دانيد حضرت امام عسكري (عليه السلام) در سنه 260 وفات كردند).از جمله خطبه هايي كه بغدادي در كتابش ذكر كرده است،خطبه حضرت زينب در مسجد يزيد و خطبه ايشان در مجلس ابن زياد و خطبه حضرت زهرا (عليها السلام) در اوايل خلافت ابوبكر است.

در اين ضريح جديدي كه اخيرا براي حضرت معصومه ساخته اند،روايتي را انتخاب كرده اند كه راويها همه زن هستند تا مي رسد به پيغمبر اكرم.در ضمن،اسم همه آنها فاطمه است (حدود چهل فاطمه): روايت كرده فاطمه دختر...از فاطمه دختر...تا مي رسد به فاطمه دختر موسي بن جعفر.بعد ادامه پيدا مي كند تا فاطمه دختر حسين بن علي بن ابيطالب (ع) و در آخر مي رسد به فاطمه دختر پيغمبر.يعني شركت اينها اينقدر رايج بوده،ولي هيچ وقت اختلاط نبوده.بسياري از راويان بودند كه مي آمدند روايت حديث مي كردند.زنها مي آمدند استماع مي كردند.اما زنها در كناري مي نشستند و مردها در كناري،مردها در اتاقي بودند و زنها در اتاقي.ديگر نمي آمدند صندلي بگذارند كه يك مرد بنشيند و يك زن،زن ميني ژوپ بپوشد و تا بالاي رانش پيدا باشد كه بله،خانم مي خواهند تحصيل علم كنند!اين،معلوم است كه ظاهرش يك چيز است و باطنش چيز ديگر.اسلام مي گويد علم اما نه شهوتراني،نه مسخره بازي،نه حقه بازي،مي گويد شخصيت.

حضرت زهرا (سلام الله عليها) و علي (عليه السلام) بعد از ازدواجشان مي خواستند كارهاي خانه را بين يكديگر تقسيم كنند،ولي دوست داشتند كه پيغمبر در اين كار دخالت كند چون لذت مي بردند.به ايشان گفتند:يا رسول الله (ص)!دلمان مي خواهد بگوييد كه در اين خانه چه كارهايي را علي بكند و چه كارهايي را فاطمه (س)!پيغمبر كارهاي بيرون را به علي واگذار كرد و كارهاي درون خانه را به فاطمه.فاطمه مي گويد: نمي دانيد چقدر خوشحال شدم كه پدرم كار بيرون را از دوش من برداشت.زن عالم يعني اين.زني كه حرص نداشته باشد اين طور است.

ولي ببينيد شخصيت همين زهراي اينچنين چگونه است،رشد استعدادهايش چگونه است، علمش چگونه است،اراده اش چگونه است،خطابه و بلاغتش چگونه است.زهرا (عليها السلام) در جواني از دنيا رفته است و از بس در آن زمان دشمنانش زياد بودند،از آثار ايشان كم مانده است.ولي خوشبختانه يك خطابه مفصل بسيار طولاني (در حدود يك ساعت) از ايشان در سن هجده سالگي(حداكثر گفته اند بيست و هفت سالگي) باقي مانده كه اين خطابه را تنها شيعه روايت نمي كند،عرض كردم بغدادي در قرن سوم نقل كرده است.همين يك خطابه كافي است كه نشان بدهد زن مسلمان در عين اينكه حريم خودش را با مرد حفظ مي كند و خودش را به اصطلاح براي ارائه به مردان درست نمي كند،معلوماتش چقدر است،ورود در اجتماع تا چه حد است.

خطبه حضرت زهرا (عليها السلام) توحيد دارد در سطح توحيد نهج البلاغه،يعني در سطحي كه دست فلاسفه به آن نمي رسد.وقتي كه در باره ذات حق و صفات حق صحبت مي كند،گويي در سطح بزرگترين فيلسوفان جهان است.از ابو علي سينا ساخته نيست كه اين طور خطبه بخواند.يكدفعه وارد در فلسفه احكام مي شود:خدا نماز را براي اين واجب كرد،روزه را براي اين واجب كرد،حج را براي اين واجب كرد،امر به معروف و نهي از منكر را براي اين واجب كرد، زكات را براي اين واجب كرد و... بعد شروع مي كند به ارزيابي قوم عرب قبل از اسلام و تحولي كه اسلام در اين قوم به وجود آورد كه شما مردم عرب چنين و چنان بوديد.وضع زندگي مادي و معنوي آنها قبل از اسلام را بررسي مي كند و آنچه را كه به وسيله پيغمبر از نظر زندگي مادي و معنوي به آنها ارزاني شده بود گوشزد مي نمايد.بعد در مقام استدلال و محاجه بر مي آيد.او در مسجد مدينه در حضور هزاران نفر است،اما نمي رود بالاي منبر كه - العياذ بالله - خودنمايي كند.سنت پيغمبر اين بوده كه زنها جدا مي نشستند و مردها جدا، و پرده اي بلند ميان آنها كشيده مي شد.زهراي اطهر از پشت پرده تمام سخنان خودش را گفت و زن و مرد مجلس را منقلب كرد.اين معناي آن چيزي است كه ذكر كرديم،هم شخصيت دارد و هم عفاف،هم پاكي دارد و هم حريم،هيچ وقت خودش را جلوي چشمهاي گرسنه مردان قرار نمي دهد،اما يك موجود دست و پا چلفتي هم نيست كه چيزي سرش نشود و از هيچ چيز خبر نداشته باشد.

تاريخ كربلا يك تاريخ و حادثه مذكر-مؤنث است،حادثه اي است كه مرد و زن هر دو در آن نقش دارند،ولي مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش.معجزه اسلام اينهاست،مي خواهد دنياي امروز بپذيرد،مي خواهد - به جهنم - نپذيرد،آينده خواهد پذيرفت.اباعبدالله اهليت خودش را حركت مي دهد براي اينكه در اين تاريخ عظيم رسالتي را انجام دهند،براي اينكه نقش مستقيمي در ساختن اين تاريخ عظيم داشته باشند با قافله سالاري زينب،بدون آنكه از مدار خودشان خارج بشوند.


پاورقي

[1] افتادگي از متن پياده شده از نوار است.