بازگشت

عطاء و رزق


عطاء مقدار پرداخت نقدي بود كه از سوي حكومت كوفه، يكجا يا طي چند مرتبه، سالانه به مردم مقاتل اين شهر پرداخت مي شد، چنان كه «رزق » كمكهاي جنسي مانند خرما، گندم، جو، روغن و... بود كه هر ماه به صورت بلاعوض به آنان تحويل مي شد.

نظام عطاء و رزق به وسيله عمربن خطاب بنيانگذاري شد؛ بدين ترتيب كه عمر براي برپا داشتن يك لشگر هميشه آماده و به منظور جلوگيري از اشتغال سربازان به كار ديگر، براي آنان حقوقي ساليانه تعيين نمود كه ملاكهاي خاصي مانند صحابي بودن، دفعات شركت در جنگها و... را در آن مد نظر داشت. اين حقوق ساليانه كه عمدتا از فتوحات و خراج سرزمينهاي تازه گشوده شده تامين مي گشت، به تناسب افراد، مبلغي بين 300 تا 2000 درهم در سال را شامل مي گشت [1] كه مقدار حداكثر آن به نام «شرف العطاء» ناميده مي شد و به افراد داراي ويژگيهاي برجسته مانند شجاعت و رشادت فراوان، پرداخت مي گرديد. [2] .

حضرت علي (عليه السلام) پس از رسيدن به حكومت، اصل نظام عطاء را تصويب كرد اما ويژگيها و ملاكهاي عمر در پرداختهاي متفاوت را الغا كرد و مساوات كامل در عطاء را برقرار نمود كه اين امر نارضايتي هاي فراوان را سبب شد. [3] .

يكي ديگر از ويژگيهاي پرداخت عطاء، در زمان حضرت علي (عليه السلام) آن بود كه به محض وصول مال به بيت المال حضرت ( عليه السلام) به تقسيم آن اقدام مي نمود و نمي گذاشت اموال در بيت المال انباشته گردد؛ چنان كه نقل شده است پس از تقسيم سه نوبت عطاء، مال فراواني از اصفهان رسيد و حضرت ( عليه السلام) از مردم و رؤساي اسباع خواست تا چهارمين عطاء خود را تحويل بگيرند. [4] .

سومين ويژگي اين عطاء، در زمان آن حضرت ( عليه السلام) آن بودكه حضرت ( عليه السلام) حتي به مخالفان خود مانند خوارج مادامي كه اقدام عملي عليه حكومت اسلامي ننموده بودند اين حقوق را پرداخت مي كرد. [5] .

اما در زمان حكومت معاويه، اين نظام پرداخت به كلي از ميان برداشته شد و دوباره نظام طبقاتي عطاء برقرار گرديد ولي اين بار ملاكهاي فضيلت و سابقه در اسلام و شركت در جنگها لحاظ نگرديد؛ بلكه ميزان تقرب به دستگاه اموي و مقدار سرسپردگي به حكومت ملاك قرار گرفت. [6] عطاء موالي حذف شد و تنها معاويه در برهه اي از زمان دستور پرداخت 15 درهم در سال به آنان را صادر نمود كه آن هم پرداخت نگرديد [7] و لذا موالي ناچار به ارتزاق از كار و تلاش خود شدند.

در اين زمان مردم وابستگي شديدي به عطاء و رزق داشتند و حكومت نيز از اين نقطه ضعف به خوبي آگاه بود و به عنوان دستاويزي مهم از آن استفاده مي كرد.

مخالفان حكومت كه عمدتا شيعيان بودند تهديد به قطع عطاء مي گرديدند؛ چنان كه ديديم عبيدالله عرافت هايي را كه در آنها شخص مخالفي وجود داشت، تهديد به قطع عطاء نمود.

هنگامي كه مسلم بن عقيل عليه السلام به همراه سپاه خود قصر عبيدالله بن زياد را محاصره نمود و او را در فشار قرار داد يكي از شگردهاي موفق عبيدالله تشويق مردم و اطرافيان مسلم به ازدياد عطاء در صورت پراكنده شدن و نيز تهديد به قطع عطاء در صورت ادامه شورش بود كه اين شگرد باعث پراكنده شدن سريع اطرافيان مسلم گرديد؛ [8] چنان كه با همين شيوه؛ يعني ازدياد عطاء، توانست لشگر عظيمي از مردم كوفه را كه دلهايشان با امام حسين (عليه السلام) بود، عليه آن حضرت وارد جنگ نمايد. [9] .

در روز عاشورا، هنگامي كه امام حسين (عليه السلام) قصد اتمام حجت نسبت به كوفيان را داشت آنها با به راه انداختن سروصدا، سعي در ممانعت از سخنراني آن حضرت ( عليه السلام) مي كردند، بالاخره امام عليه السلام رشته كلام را در دست گرفت و با اشاره به مساله عطاء، آن را به عنوان يكي از علل عصيان كوفيان نسبت به خود برشمرد؛ سخنان آن حضرت ( عليه السلام) چنين است:

«و كلكم عاص لامري غير مستمع لقولي، قد انخزلت عطياتكم من الحرام و ملئت بطونكم من الحرام فطبع علي قلوبكم »؛ [10] همه شما عصيان مرا ورزيديد و به سخنان من گوش فرا نمي دهيد (بايد چنين باشد چرا كه) عطاهاي شما از مال حرام فراهم آمده و شكمهايتان از حرام انباشته گرديده، پس باعث مهر خوردن قلبهايتان شده است.

شايد بتوان گفت اگر جناب مسلم طي حدود سه ماه اقامت در كوفه (از 15 رمضان تا 8 ذي حجه سال 60 هجري) مي توانست بيت المال كوفه را در اختيار گيرد و از آن به نفع خود استفاده نمايد، پيروزي او تضمين مي شد؛ چنان كه در سال 66 هجري، مختار با تصرف بيت المال و تقسيم كردن 9 ميليون درهم موجود در آن بين يارانش، توانست بر كوفه مسلط شود. [11] .

اما نهضت امام حسين (عليه السلام) نهضتي نبود كه بخواهد با زور و پول به پيروزي برسد، چرا كه مردمي كه با درهم گرد هم آيند، در هنگام به خطر افتادن منافعشان صحنه را ترك خواهند كرد همچنان كه در مورد مختار چنين شد و او را در مقابله با دشمنش، مصعب تنها گذاشتند.




پاورقي

[1] تاريخ طبري،3/108؛ فتوح‏البلدان، 438.

[2] الحياة الاجتماعية، 240؛ تنظيمات الجيش العربي، 98.

[3] نهج‏البلاغة، فيض‏الاسلام، خطبه ‏126.

[4] مروج‏الذهب، 2/421.

[5] تاريخ طبري، 4/53.

[6] تنظيمات الجيش العربي، 92.

[7] الحياة الاجتماعية...،87.

[8] تاريخ طبري، 4/277.

[9] حياة الامام الحسين‏ (عليه‏السلام)، 2/453.

[10] موسوعة کلمات الامام الحسين‏ (عليه‏السلام)، 422.

[11] تجارب الامم، 2/138.