بازگشت

والي


والي مهمترين مقام اجرايي كوفه بود كه به دست رئيس حكومت مركزي منصوب مي شد و اداره حكومت كوفه و توابع آن را در دست مي گرفت.

منظور از توابع كوفه، شهرهاي بزرگ ايران بود كه به وسيله لشگر كوفه فتح شده و اداره آن در اختيار امير كوفه قرار داشت و عمده خراج آن شهرها نيز در كوفه مصرف مي گرديد.

بعضي از اين شهرها عبارت بودند از:

قزوين، زنجان، طبرستان، آذربايجان، ري، كابل، سيستان و انبار. [1] واليان اين شهرها معمولا از سوي امير كوفه تعيين مي شدند چنان كه مي بينيم «عبيدالله بن زياد»، «عمر بن سعد» را به عنوان والي «ري » انتخاب نموده و بهاي آن را شركت در جنگ با امام حسين (عليه السلام) قرار داد.

به طور كلي وظايف و محدوده اختيارات ولات كوفه در داخل آن شهر از قرار زير است:

1) عهده داري فرماندهي كل قوا و تنظيم سپاهيان در داخل و خارج شهر براي پيگيري فتوحات.

2) جمع آوري خراج و زكات.

3) عهده داري امر قضا يا تعيين قاضي؛ البته در زمان عمر، خليفه، خود قاضي را انتخاب مي نمود.

4) مهيا نمودن امر حج. [2] .

والياني كه طي بيست سال؛ يعني از سال 41 تا سال 61 هجري عهده دار حكومت كوفه از سوي بني اميه بودند عبارتند از:

1) مغيرة بن شعبه از سال 41 تا سال 50 هجري كه از دنيا رفت.

2) زيادبن ابيه از سال 50 تا سال 53 هجري كه از دنيا رفت.

3) عبدالله بن خالد بن اسيد از سال 53 تا سال 56 هجري.

4) ضحاك بن قيس فهري از سال 56 تا سال 58 هجري.

5 - عبدالرحمن بن ام حكم؛ پسر خواهر معاويه، در سال 58 از سوي معاويه به حكومت كوفه منصوب شد كه پس از مدت كوتاهي به علت بدرفتاري، مردم كوفه او را اخراج نمودند.

6) نعمان بن بشير انصاري، در سال 59 هجري.

7) عبيدالله بن زياد، از سال 60 هجري كه تا بعد از مرگ يزيد در سال 64 هجري عهده دار حكومت كوفه بود. [3] .

در ميان اين فرمانداران، آنها كه مناسب بحث ما مي باشند عبارتند از: مغيرة بن شعبه، نعمان بن بشير، زيادبن ابيه و پسرش عبيدالله.

مغيرة بن شعبه و نعمان بن بشير هر دو از اصحاب پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) به شمار مي رفتند و در ميان مسلمانان شخصيتي شناخته شده داشتند و در حقيقت اين معاويه بود كه از وجهه آنان براي اداره كوفه استفاده مي كرد. از اين رو اين دو نفر تا حدود زيادي مستقل عمل مي كردند و لااقل در مقابل شيعيان دست به كشتار نمي زدند و به عبارت بهتر حاضر نبودند براي دنياي معاويه آخرت خود را از آنچه بود خرابتر كنند. علاوه بر اين كه هر دو كهنسال بودند و در سنين پيري بيش از هر چيز، آرامش و آسايش طلب مي كردند.

بر خلاف اين دو، زياد و پسرش هر دو افرادي جنگ طلب، ماجراجو و جاه طلب بودند و از آنجا كه فاقد نسب و خصيت بودند، از عقده حقارت رنج مي برده و سعي در جبران آن مي كردند:

در حكومت علي (عليه السلام)، «زياد» ابتداء كاتب و منشي «ابن عباس » فرماندار بصره بود و سپس از سوي او به ولايت فارس منصوب شد. پس از صلح امام حسن (عليه السلام)، كه بسياري از ياران او، به طرف معاويه رفتند، «زياد» باز در مقابل معاويه مقاومت كرد و معاويه كه روان شناسي ورزيده بود، توانست با مكر و فريب او را هم به سوي خود جذب نمايد.

مهمترين خدمت معاويه به «زياد» اين بود كه او را از بي نسبي درآورد و او را «زياد بن ابوسفيان » معرفي كرد - زيرا زياد زاده سميه و معاويه در زمان جاهليت بود - و سپس فرمانداري بصره را به او داد و پس از مرگ مغيره، فرمانداري كوفه را نيز بر قلمرو وي ضميمه كرد. [4] .

والي مهمترين مقام اجرايي كوفه بود كه به دست رئيس حكومت مركزي منصوب مي شد و اداره حكومت كوفه و توابع آن را در دست مي گرفت.

زياد در مقابل، به خوش خدمتي و به سركوبي و قلع و قمع شيعيان كوفه پرداخت به گونه اي كه شيعيان جرات اظهار تشيع نداشتند.

فرمانداري كوفه و بصره در آن زمان، در حقيقت به معناي تسلط بر كل ايران، بحرين، عمان و بخشي از افغانستان بود [5] زيرا همه اين كشورها به دست اهالي دو شهر بصره و كوفه فتح شده بود.

زياد در خوش خدمتي تا آن جا پيش رفت كه به معاويه نامه نوشت و در آن عنوان كرد كه «من عراق (بصره و كوفه) را با دست چپم براي تو ضبط كردم و دست راستم بي كار است پس آن را با اداره حجاز (مكه و مدينه و...) مشغول گردان ». [6] .

اما عبيدالله بن زياد: يزيد، پس از به دست گرفتن زمام حكومت، از آنجا كه با عبيدالله ميانه خوبي نداشت قصد كرد تا او را از حكومت بصره عزل نمايد، [7] اما پس از شروع نهضت مسلم در كوفه و مشاهده ناتواني نعمان بن بشير، به پيشنهاد مشاورش «سي جون مسيحي » علاوه بر حفظ حكومت بصره، اداره حكومت كوفه را نيز به او واگذار كرد. عبيدالله در مقابل اين بخشش غير قابل تصور خوش خدمتي آغاز كرد و به قلع و قمع شيعيان كوفه پرداخت به طوري كه نوشته اند: او حدود دوازده هزار نفر شيعه را در كوفه زنداني كرد [8] و بالاخره موفق به سركوب قيام كوفه و بلكه گسيل لشگر كوفه براي جنگ با امام حسين (عليه السلام) گرديد و آن جنايات را نسبت به خاندان عصمت ( عليهم السلام) مرتكب شد.


پاورقي

[1] عمر فوزي، فاروق، تاريخ العراق في عصور الخلافة العربية الاسلامية، چاپ اول: بغداد، مکتبة النهضة، 1988م، ص‏21؛ و الحياة الاجتماعية و الاقتصاديه، ص 221 به بعد.

[2] براقي نجفي، سيدحسين بن احمد، تاريخ الکوفه، تحقيق سيد محمد صادق بحرالعلوم چاپ چهارم: بيروت، دارالاضواء، 1407 ق، ص‏242.

[3] مراجعه شود به تاريخ طبري، ج‏4، ذيل حوادث سالهاي مذکور در متن.

[4] تاريخ طبري، 4/128 به بعد.

[5] تخطيط مدينة الکوفه، ص‏62.

[6] تاريخ طبري، 4/215.

[7] همان، 258.

[8] حياة الامام الحسين‏ (عليه‏السلام)، 2/416.