بازگشت

نظام ناپذيري


هسته اوليه شهر كوفه را قبايل بدوي و صحرانشين تشكيل مي دادند كه بنا به علل مختلف در فتوحات اسلامي شركت جستند و سپس از صحرانشيني و كوچ روي به شهرنشيني روي كردند، اما با اين حال، خلق و خوي صحرانشيني خود را از دست ندادند.

يكي از صفات صحرانشينان، آزادي بي حدوحصر در صحراها و بيابانها است. و لذا آنان از همان ابتدا به درگيري با اميران خود پرداختند، به گونه اي كه خليفه دوم را به ستوه آوردند تا جايي كه از دست آنان اين چنين شكوه مي كند:

«واي نائب اعظم من ماة الف لايرضون عن امير و لا يرضي عنهم امير»؛ [1] چه مصيبتي بالاتر از اين كه با صدهزار جمعيت روبرو باشي كه نه آنها از اميران خود خشنودند و نه اميران آنها از آنان رضايت دارند.

و لذا مي بينيم كه آنان در سير تاريخي كوفه چه با اميران و فرماندهان عادل همچون علي بن ابي طالب (عليه السلام) و عمار ياسر و چه با اميران ظالم مانند «زيادبن ابيه » ناسازگار بودند.

آري! در طول تاريخ كوفه تا سال 61 هجري تنها با يك مورد روبرو مي شويم كه كوفيان بيشترين رضايت را از امير خود داشته اند و او همان سياس معروف عرب؛ يعني «مغيرة بن شعبه است! اين سياستمدار كهنه كار كه از سال 41 هجري تا سال مرگش؛ يعني سال 50 هجري از سوي معاويه عهده دار حكومت كوفه بود، سعي مي كرد طوري رفتار نمايد تا كمترين تعارض را با مردم و گروههاي مختلف داشته باشد و لذا وقتي به او مي گفتند: فلان شخص داراي عقيده شيعي يا خارجي است، جواب مي داد: خداوند چنين حكم كرده كه مردم مختلف باشند و خود بين بندگانش حكم خواهد نمود. [2] .

و همين طرز سلوك بود كه عامه مردم را از او خشنود مي نمود، البته خوارج در زمان او از مشي وي پيروي كرده و با مستوردبن علقه بيعت كردند و دست به شورش زدند و مغيره اين شورش را سركوب نمود.

«نعمان بن بشير» كه در سال 59 هجري عهده دار حكومت كوفه شده بود، نيز مي توانست اميري مطلوب براي كوفيان باشد، كه ناگاه با مرگ معاويه، شرايط و دوافع و انگيزه هاي قوي تري براي كوفيان پيش آمد كه به دعوت از امام حسين (عليه السلام) انجاميد.

شايد بتوان گفت: حضور فراوان صحابه و قراء يكي از عوامل تشديدكننده اين خلق و خوي بود، چرا كه آنان خود را مجتهدان و صاحبنظراني در مقابل حكومت به حساب مي آوردند و لذا تا آن هنگام كه مي توانستند و بر جان خود بيم نداشتند، در مقابل حكومت قد علم مي كردند كه نمونه بارز آن را در جنگ صفين مشاهده مي كنيم، به ويژه آن كه جمع كثيري از خوارج نهروان را «قراء» و حافظان قرآن تشكيل مي دادند. [3] .

مي توان چنين گفت كه چنين جامعه اي امير عادل و آزادانديش را برنمي تابد، در اين جامعه از اين گونه اميران سوء استفاده مي شود و در مقابل آنها به معارضه برمي خيزند و از فرمانهاي آنان اطاعت نمي نمايند. نمونه همه اين نشانه ها را در رفتار كوفيان با حضرت علي (عليه السلام) مشاهده مي كنيم. امير مناسب اين جامعه اميري مانند «زياد بن ابيه » است كه با خشونت و ظلم آنان را وادار به اطاعت در برابر حكومت نمايد.

برخلاف جامعه كوفه، جامعه شام را مردمي متمدن و غيرعرب تشكيل مي دادند كه قرنها به نظام پذيري عادت كرده بودند و از اين رو معاويه به راحتي توانست چنين جامعه اي را در اختيار بگيرد. [4] .


پاورقي

[1] تاريخ طبري،3/243.

[2] تجارب‏الامم، 2/15.

[3] مروج‏الذهب، 2/405.

[4] زکي صفوت، احمد، جمهرة خطب العرب في عصور العربية الزاهر، چاپ دوم: مصر، مطبعة الحلبي، 1385 ق، 1/420 به بعد.