بازگشت

تركيب عقيدتي جامعه كوفه


در اين جا لفظ عقيدتي را چنان عام فرض نموده ايم كه شامل انديشه سياسي نيز بگردد.

از نظر عقيدتي مي توان جامعه كوفه آن روز را به دو بخش مسلمان و غيرمسلمان تقسيم نمود:

بخش غير مسلمان كوفه را مسيحيان عرب از بني تغلب و مسيحيان نجران و مسيحيان نبطي، يهوديان رانده شده از شبه جزيرة العرب در زمان عمر و مجوسيان ايراني تشكيل مي دادند. [1] اينان در مجموع بخش ناچيزي از كل جمعيت كوفه را در برمي گرفتند.

بخش مسلمان كوفه را مي توان شامل شيعيان علي ( عليه السلام)، هواداران بني اميه، خوارج، و افراد بي طرف دانست:

شيعيان را مي توان به دو بخش رؤسا و شيعيان عادي تقسيم نمود:

از رؤساي شيعه مي توان افرادي همچون سليمان بن صرد خزاعي، مسيب بن نجبه فرازي، مسلم بن عوسجه، حبيب بن مظاهر اسدي، ابوثمامه صائدي و... كه از ياران حضرت ( عليه السلام) در صفين و ديگر جنگها بودند، نام برد. اين افراد عميقا به خاندان اهل بيت ( عليهم السلام) نبوت عشق مي ورزيدند و همينها بودند كه پس از مرگ معاويه ابتداء باب نامه نگاري به امام حسين (عليه السلام) را گشودند. [2] .

يكي از نقاط مبهم و تاريك نهضت كوفه، غيبت اين افراد در شام هفتم ذي حجه سال 60 هجري است كه «مسلم » قصر «عبيدالله » را محاصره كرد و سپس شكست خورده و يكه و تنها در كوچه هاي كوفه سرگردان شد. [3] .

در توجيه اين غيبت نظرات مختلفي ابراز شده است كه شايد خوشبينانه ترين آنها اين باشد كه آنان به دستور شخص مسلم از دور او پراكنده شدند تا جان خود را براي پيوستن به امام حسين (عليه السلام) حفظ نمايند. [4] .

اما اين توجيه با توجه به وضعيت نابسامان رهبر قيام؛ يعني مسلم بن عقيل ( عليه السلام) غير وجيه مي نمايد.

نقطه تاريكتر آن كه گرچه بعضي از اين افراد مانند حبيب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و ابوثمامه صائدي را در صحنه كربلا حاضر مي بينيم اما اثر و نشاني از ديگر بزرگان مانند سليمان بن صرد خزاعي، رفاعة بن شداد بجلي و مسيب بن نجبه فرازي نمي يابيم و به نصي تاريخي كه دلالت بر قصد پيوستن آنها به امام حسين (عليه السلام) باشد نيز برخورد نمي نماييم. توبه آنان بعد از واقعه كربلا و تشكيل نهضت توابين نيز شاهد عدم اراده پيوستن آنها به نهضت امام حسين (عليه السلام) است.

شيعيان عادي كه بخش قابل توجهي از مردم كوفه را تشكيل مي دادند، گرچه به خاندان اهل بيت عصمت، علاقه وافري داشتند، اما رفتار والياني همچون زياد و پسرش، با آنان و نيز سياستهاي كلي امويان در شيعه زدايي جامعه اسلامي، از آنان چشم زهر سختي گرفته بود، به گونه اي كه تا احتمال پيروزي را زياد نمي ديدند وارد نهضتي نمي شدند و شايد علت نامه نگاري آنان و نيز پيوستن آنها به نهضت مسلم و قيام مختار بدين جهت بود كه پيروزي نهضتها را بسيار محتمل مي ديدند و لذا به مجردي كه بوي شكست نهضت مسلم به مشامشان خورد، از صحنه خارج شدند. البته تعداد فراواني از آنها بعدها؛ در نهضت توابين و قيام مختار، شركت نمودند. اما مشخص نيست چه تعداد از اين افراد در لشكر عمربن سعد شركت كرده و عليه امام خود جنگيدند، و بعيد مي نمايد كه تعداد فراواني از اين گروه در كربلا حاضر شده باشند، بلكه عمده لشكر كوفه در كربلا را عناصر ديگر از مسلمانان تشكيل مي دادند؛ با اين توضيح كه نامه نگاري به حضرت ( عليه السلام) دليل بر شيعه بودن به حساب نمي آيد.

هواداران بني اميه كه افرادي همانند عمروبن حجاج زبيدي، يزيدبن حرث، عمرو بن حريث، عبدالله بن مسلم، عمارة بن عقبه، عمربن سعد، مسلم بن عمرو باهلي از برجستگان آنها به شمار مي رفتند، [5] نيز درصد قابل توجهي از مردم كوفه را تشكيل مي دادند به خصوص با توجه به آن كه بيست سال از حكومت امويان در كوفه مي گذشت و آنها توانسته بودند در اين بيست سال بسيار قوت بگيرند.

همين افراد بودند كه وقتي از پيشرفت كار مسلم بن عقيل و ضعف و فتور نعمان بن بشير والي كوفه احساس خطر نمودند، به شام نامه نوشته و از يزيد چاره طلبيدند. رؤسا و متنفذان اكثر قبايل از اين حزب بودند و اين امر خود باعث گرايش بسياري از مردم به اين سو شده بود.

خوارج كوفه پس از سركوب شدن در جنگ نهروان، در زمان معاويه به واسطه سياستهاي غيراسلامي وي كه ناراضيان فراواني فراهم آورده بود، قدرت گرفتند و در سال 43 هجري در زمان فرمانداري «مغيرة بن شعبه » قيامي را به رهبري «مستورد بن علقه » ترتيب دادند كه به شكست انجاميد. «زيادبن ابيه » نيز پس از به عهده گرفتن فرمانداري كوفه در سال 50 هجري نقش عظيمي در سركوب آنان ايفا نمود، اما پنج سال پس از مرگ «زياد» در سال 58 هجري آنان به رهبري «حيان بن ظبيان » به قيامي ديگر دست زدند. «عبيدالله بن زياد» نيز پس از به عهده گرفتن زمام امور كوفه به سركوبي آنها پرداخت. [6] از اين رو مي توان گفت: در واقعه كربلا نقش چنداني از اين گروه نمي توانيم سراغ بگيريم.

شايد بتوان گفت: بيشترين سهم جمعيت كوفه از آن افراد بي اعتنا و ابن الوقت بود كه همتي جز پركردن شكم و پرداختن به شهواتشان نداشتند. اينها هنگامي كه پيروزي لشگر مسلم بن عقيل را نزديك ديدند، به او پيوستند، اما با ظهور آثار شكست، به سرعت صحنه را خالي كردند و فشار رواني فراواني به طرفداران واقعي نهضت وارد آوردند و سهم فراواني در شكست قطعي نهضت مسلم ايفا نمودند. سپس به دنبال وعده و وعيدهاي «ابن زياد» به سپاه كوفه پيوستند و به جنگ با امام حسين (عليه السلام) پرداختند و سرانجام او را به شهادت رسانيدند. در صورتي كه اگر نهضت مسلم به پيروزي مي رسيد، همين افراد اكثر طرفداران حكومت نوپاي مسلم را تشكيل مي دادند.

و اينها همان افرادي بودند كه فرزدق در ملاقات با امام حسين (عليه السلام) آنها را چنين توصيف نموده بود:

«قلب هاي آنان با تو است و شمشيرهايشان عليه تو كشيده شده است ». [7] .


پاورقي

[1] حياة الامام الحسين‏ (عليه‏السلام)، 2/441 به بعد.

[2] تاريخ طبري، 4/261.

[3] همان، 294.

[4] براي اطلاع بيشتر مراجعه شود به الف): الدوافع الذاتية لانصار الحسين‏ (عليه‏السلام)، محمد علي عابدين، چاپ دوم: قم، دارالکتاب الاسلامي، 1982م. ب) زندگاني سفير حسين‏ (عليه‏السلام) مسلم بن عقيل، محمد علي عابدين، ترجمه سيد حسن اسلامي، چاپ اول: قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1372.

[5] مقرم، عبدالرزاق موسوي، مقتل الحسين، چاپ پنجم [قم]، دارالکتاب الاسلامي،1399ق، ص‏149، و حياة الامام الحسين،3/441.

[6] تاريخ طبري، 4/132؛ ضيف، شوقي، تاريخ الادب العربي، العصر الاسلامي، چاپ سوم، قاهره، دارالمعارف مصر، 1963م، 2/186.

[7] مسکويه رازي، ابوعلي، تجارب الامم، تحقيق ابوالقاسم امامي، چاپ اول، تهران، دار سروش للطباعة و النشر،1366 ش، 2/57.