بازگشت

در دوران نوجواني


امام حسين (ع) همواره با شهادت تمام از حريم ولايت كه همانا حريم پدربزرگوارش امام علي (ع) بود، دفاع مي نمودند. ابابكر از دنيا رفت و خلافت را همچون كالايي موروثي به «عمر» بخشيد. روزي عمر بر بالاي منبر مدينه سرگرم سخنراني بود،در حالي كه با تعاريف ساختگي خود را مطرح مي كرد، گفت : «من از مؤمنين به خودشان سزاوارترم .»

امام حسين (ع) كه نوجوان بود، وقتي ادعاي عمر را شنيد، شجاعانه برخاست و فرياد برآورد: «انزل أيُهَاالكَذّاب ُ عَن ْ ِمنْبَرِ أبي رَسوُل ِاللهِ لامنْبَرَ أبيِك َ؛ اي بسيار دروغگو از منبر فرود آي كه اين منبر پدرم رسول خداست ، نه منبر پدر تو». فرياد شجاعانه امام حسين (ع) براي عمر بسيار تكان دهنده بود، زيرا مردم مدينه ده ها روايت در فضيلت او مي دانستند. با فرياد او اوضاع مسجد تغيير كرد و عمر چاره اي جز سكوت و تصديق سخن امام حسين (ع) را نداشت . عمر گفت : «به جانم سوگند آري ! اين منبر پدر تو است ، نه منبرپدر من . راستي حسين ! چه كسي اين سخنان را به تو ياد داده است ؟» در ادامه امام حسين بيعت غدير را به ياد مردم آوردند و خلافت ابابكر و عمر را زير سؤال بردند و از حق ولايت دفاع نمود.

امام حسين (ع) در ادامه اعتراض خود به عمر فرمودند: «... اي پسر خطّاب ! كدام مردم تو را قبل از آن كه ابابكر خلافت را به تو ببخشد، امير خود ساختند كه بر آنان حكومتي كني ؟ بي آن كه دليلي از پيامبر يا تأييدي از خاندان محمد (ص) داشته باشي ، تا خشنودي شما خشنودي محمّد باشد يا خشنودي خاندان او مايه نارضايتي او را فراهم كند؟!! سوگند به خدا! اگر زبان ها مي توانستند راست بگويند و در عمل مؤمنين همديگر را كمك مي كردند، كار به اينجا نمي كشيد كه حق آل محمد (ص) را غصب كنيد و بر بالاي منبرشان قرار گيريد و حاكم مسلمين گردي و به قرآني كه در شأن اهل بيت نازل شد، در حالي كه معاني آن را نمي شناسي و تفسير آن را نمي داني ، جز آن كه صداي آيات قرآن تنها بر گوش تو مي رسد و عبور مي كند، كه خطاكار و درست كار نزد تو يكسان است . خداتو را آن گونه كه سزاواري كيفر دهد، و از تو نسبت به آنچه بدعت گذاشتي سؤال فرمايد.»

در چنين لحظه حساسي ، عمر چاره اي جز فرو آمدن از منبر نداشت . او شتابان در ميان جمعي از هواداران خود به خانه اميرالمؤمنين (ع) رفت و اجازه گرفت و وارد شد و اظهار داشت : «اي علي ! ما امروز از فرزندت حسين چه ها كه نكشيديم ! با صداي بلند در مسجد پيامبر بر سرمان فرياد كشيد و مردم مدينه را بر ضد من شوراند.»

اميرالمؤمنين (ع) با كلماتي حساب شده او را آرام كرد. در زمان خلافت عثمان كه پست و مقام ها و منصب ها را به افراد خانواده و نزديكانش سپرده بود و موجبات شورش مردم را فراهم ساخته بود؛ تنها كساني كه قدرت داشتند با شجاعت ، اجتماع مردم را در روز حادثه در هم بشكنند، امام حسن و حسين (ع) بودند كه جلوي خانه عثمان ايستادند و مانع حمله مردم شدند.