بازگشت

اسارت خاندان محمد به شام از ديدگاه ابن تيميه


يكي از پافشاري هاي ابن تيميه در مورد دفاع از يزيد، اين است كه مي گويد: اهل بيت پيامبر پس از شهادت امام حسين هرگز اسير نشده و به شام منتقل نگرديده است .

«و يزيد لم يسب للحسين حريماً بل اكرم اهل بيته ؛

يزيد حريم حسين را هرگز به اسارت نبرد و اهل بيت او را گرامي داشت .»

و نيز مي گويد: «لايسبي اهل البيت احد، و لا سبي منهّن احد؛

هيچ كس اهل بيت پيامبر را اسير نكرد و هيچ يك از آنان به اسارت نرفت .

ابن تيميه براي اثبات گفته هاي خود به سخنان مسخره آميزي متوسل مي شود و مي گويد:

«اما ما يرويه من لاعقل له يمّيز به ما يقول ، و لاله الامام بمعرفه المنقول ، من ان ّاهل البيت بسبو، و انّهم حملوا علي البخاتي ، و لان ّ البخاتي بنت لها من ذلك الوقت سنامان !! فهذا من الكذب الواضح الفاضح لمن يقول به ؛

اما آناني كه از اسارت اهل بيت سخن مي گويند نه براي آنها عقلي است كه به واسطه آن ، آنچه را كه مي گويد تميز دهد و نه به شناختن منقول توانايي دارند كساني كه مي گويند اهل بيت پيامبر اسير شده اند و آنها را بر شتران بي جهاز سوار كردند از دروغ هاي واضح و فضاحت باري است كه (از بعضي منابع ) نقل مي كنند.»

حال يك بار ديگر اين دفاعيه ابن تيميه را از محدثاني باز مي پرسيم كه ابن تيميه آنان را به عنوان راست گوترين و داناترين محققان به مقتل حسين معرفي كرده بود:

«قال محمد بن سعد صاحب (الطبقات ) و ابن ابي الدنيا بعد ذكر مقتل الحسين اتتها بهم ثيابه و سيفه و عمامته ، قالا ما نصّه و اخذ آخر ملحفة فاطمه بنت الحسين ، واخذ آخر حلّيها! و بعث عمر بن سعد برأس الحسين الي عبيدالله بن زياد و حمل النساء والصبيان ، فلمّا مرّوا بالقتلي صاحت زينب بنت علي ّ يا محمدا! هذا الحسين بالعراء مزّمل بالدماء، مقطع الاعضا... يا محمداه ! و بناتك سبايا و ذريّتك قتلي تصفي عليها الصباء قال : فما بقي صديق و لا عدّو الّا بكي !؛

محمد بن سعد صاحب طبقات و ابن ابي الدنيا پس از ذكر مقتل حسين و به غارت بردن لباس و شمشير و عمامه آن حضرت توسط سپاهيان ابن زياد، مطلبي را گفته است كه نصّش اين است : آخرين ملحفه فاطمه دختر حسين را گرفتند و آخرين زيور آن دختر را غارت كردند و عمر بن سعد سر حسين را به نزد عبيدالله بن زياد فرستاد و زنان و كودكان را سوار شتران كردند و چون به قتلگاه رسيد زينب دختر علي صدا زد: اي محمد! اين حسين فرزند توست كه برهنه و عريان با اعضاي قطع شده در بين خاك و خون افتاده است .

اي محمد: دختران تو اسير شدند و ذريه تو را كشتند باد صبا بر جنازه هاي آنها مي ورزد همو مي گويد: در آن هنگام دوست و دشمن باقي نماند، جز اين كه همه به گريه درآمدند.

ابن جوزي از محمد بن سعد نقل مي كند و مي گويد: قال : ثُم ّ دعا يزيد بعلي ّ بن الحسين و الصبيان و النساء و قد اوتقوا بالحبال ! فادخلوا عليه ، مقال علي بن الحسين يا يزيد اظّنك برسول الله (ص) مقوّنين بالحبال ، ما كان يرق ّ لنا.

فقال يزيد: يا علي ّ ابوك الذي قطع رحمي و نازعني سلطاني ، مضنع الله بما رأيت !

و دعا بالنساء و الصبيان فاجلسوا بين يديه ، فقام رجل من اهله الشام فقال :

يااميرالمومنين هب لي هذه ، يعني فاطمه بنت الحسين و كانت وضينة ، فارعدت و ظنّت انّهم يفعلون ، فاخذت ثياب عمتّها زينب ، فقالت زينب : كذّبت و الله ما ذلك لك ولا له .

فغضب يزيد: قال لذلك و قال : كذّبت ان ذلك لي لوشئت لفعلته !

قالت : كلّا و الله ما جعل الله عزّ و جل ّ ذلك لك الّا ان خرج من ملّتنا او تدين بغير ديننا. ثم ّ بعث بهم الي المدينه ثم ّ قال ابن الجوزي ، هكذا قال محمد بن سعد».

«آن گاه ابن زياد، حرز بن قيس را فراخواند. سپس سر حسين و سرهاي ياران حسين را همراه او به سوي يزيد فرستاد و قاصدي از سوي يزيد آمد به عبيدالله بن زياد دستور داد كه دارايي حسين و باقي ماندگان اهل بيت او را به سمت شام بفرستد.

گويد: آن گاه يزيد علي بن الحسين ، و كودكان و زنان را فراخواند، در حالي كه ريسمان به گردن آنها انداخته بودند. پس اهل بيت بر يزيد داخل شدند و علي بن الحسين فرمود: اي يزيد! تو به پيامبر خدا چه نظر داري ؟ آيا ريسمان به گردن ما بسته اي ما را مستحق آن مي داني ؟

يزيد گفت : اي علي ! پدرت كسي بود كه رحم من را قطع كرد و با سلطنت من به نزاع برخاست و خداوند آنچه را كه اكنون مي بيني انجام داد.

آن گاه زنان و كودكان را فراخواند، پس آنان در كنار يزيد نشستند. مردي از اهل شام بلند شد، گفت : يا اميرالمومنين (با اشاره به فاطمه دختر حسين ) اين كنيز را به من ببخش . فاطمه گمان كرد كه آنها اين كار را انجام مي دهند. از جا بلند شد دامن عمه اش زينب را محكم گرفت . زينب فرمود: دروغ مي گويد به خدا سوگند! نه يزيد، اين توانايي را دارد نه آن مرد شامي .

پس يزيد به خشم آمد و گفت : تو دروغ مي گويي ، اگر من بخواهم اين كار را انجام مي دهم .

زينب فرمود: هرگز، به خدا سوگند! خداوند اين قدرت را به تو نداده است ، مگراين كه از ملّت ما خارج شوي . يا به غير دين ما ايمان آوري . آن گاه آنان را به سمت مدينه فرستاد. سپس ابن جوزي گويد: محمد بن سعد صاحب طبقات عين اين مطلب را نقل كرده است .

حال وقت آن رسيده است از ابن تيميه خبيث و بنده بي مزد و سر سپرده يزيد بن معاويه ـ لعنت الله عليهما ـ بپرسيم كه آيا ابن ابي الدنيا اسارت اهل بيت پيامبر را به سوي شام و اهانت يزيد به اهل بيت را در مجلس خود، نقل كرده است يا خير؟

ظاهراً اگر ابن تيميه خود هم زنده مي بود، سفسطه اي را با اين گونه سطحي نگري از سوي خودش انكار مي كرد.