بازگشت

ديدگاه ابن تيميه در مورد انتقال سر مطهر امام حسين به شام


يكي از دفاع هاي ابن تيميه از يزيد در مورد مقتل امام حسين ، اين است كه مي گويد: يزيد سر امام حسين (ع) را به سمت شام انتقال نداده است :

«ان ّ نقل رأس الحسين الي الشام لااصل له في زمن يزيد.»

همانا انتقال سر امام حسين به سوي شام در زمان يزيد، مطلبي است كه هيچ اصالتي ندارد.»

آن گاه براي تفصيل بيشتر مي گويد:

«ان ّ القصّة التي يذكرون فيها حمل الرأس الي يزيد و نكته بالقضيب كذبوا فيها».

همانا داستاني را كه در آن ، حمل سر حسين به سوي يزيد و زدن يزيد با چوب بر لب هاي حسين ذكر مي كنند، كذبي است كه به آن دست يازيده اند.

از نظر ابن تيميه يعني داستان انتقال سر مقدس امام حسين از عراق به سوي شام و در مجلس يزيد و بازي كردن يزيد پليد با چوب ، با لب هاي مبارك امام حسين واقعيت ندارد.

ابن تيميه ناشيانه دست به مغالطه اي مي زند كه هرگز از پي آن بر نيامده است . اوبراي منحرف نمودن ذهن عوام ، منابعي را به عنوان منابع تحقيقي در مقتل امام حسين (ع) معرفي مي كند و مي گويد:

«و المصنفون من اهل الحديث في ذلك كالبغوي و ابن ابي الدنيا و نحوهما، هم بذلك اعلم و اصدق بلا نزاع بين اهل العلم ».

از اهل حديث كساني كه در مقتل امام حسين كتاب تصنيف كرده اند، مانند بغوي و ابن ابي الدنيا و امثال آن دو به اين داستان (عدم انتقال سر حسين به شام ) بدون نزاع بين دانشمندان داناتر و راست گوترند.

«ان ّ الذين جمعوا اخبار الحسين و مقتله قبل ابن ابي الدنيا و البغوي و غيرهما لم يذكر احدٌ منهم ان ّ الرأس قد حمل الي عسقلان او القاهره ».

آناني كه اخبار حسين و مقتل او را جمع كرده اند، مانند ابن ابي الدنيا غير آن دو كسي از آنان ذكر نكرده اند كه سر حسين از عراق به سمت عسقلان يا قاهره حمل شد.

سپس ابن تيميه مصنفان ديگري را در مقتل امام حسين (ع) معرفي مي كند و مي گويد:

«من المعلوم ان ّ الزبير بن بكّار و محمد بن سعد صاحب (الطبقات ) و نحو هما من المعروف بالعلم و الفقه و الاطلاع اعلم بهذا الباب و اصدق في ما ينقلونه من المجاهيل الكاذبين ؛

معلوم است كه زبير بن بكّار و محمد بن سعد صاحب الطبقات و امثال آن دو از ديگر كساني كه به علم و فقه آگاهي و شهرت دارند، در زمينه مقتل امام حسين آگاه تر و راست گو ترند از كساني كه اين داستان را از جاهلان و دروغ گويان نقل مي كنند».

از آنچه ياد شد، اين مطلب روشن مي شود كه ابن تيميه حمل سر مبارك امام حسين از عراق به شام را انكار مي كند و در اين زمينه منابعي را معرفي مي كند و مي پندارد كه داستان حمل رأس امام حسين (ع) به سمت شام در آن منابع نيامده ، اين در حالي است كه بغوي و ابن ابي الدنيا هر يك از حمل سر امام به سوي شام و مجلس يزيد سخن گفته اند.

شايد اين بدان جهت است كه مي گويند: دروغگو حافظه ندارد. و اينك به نقل اين موضوع از ابن ابي الدنيا مي پردازيم :

«قال ابن الجوزي : قال ابن الدنيا: ثم ّ دعا ابن زياد زحر بن قيس ، فبعث معه برأس الحسين و روؤس اصحابه الي يزيد.»

«ابن جوزي گويد: ابن ابي الدنيا گفته است : ابن زياد، زحر بن قيس را فراخواند و او را همراه سر حسين و سرهاي اصحاب آن حضرت ، به سوي يزيد فرستاد.»

ابن ابي الدنيا تنها به حمل سر امام حسين به سوي شام بسنده نمي كند، بلكه چوب زدن يزيد بر لب هاي امام و خواندن اشعار كفرآميز او را نيز يادآور مي شود:

«و قال ابن ابي الدنيا: وضع رأس الحسين بين يدي يزيد و عنده ابوبرزه : فجعل يزيد فيكث بعصاه علي فيه .»

«ابن ابي الدنيا گويد: يزيد سر حسين را در بين دو دست خود گذاشت ، در حالي كه «ابوبرزه » در نزد او بود. پس با چوبي كه در دست داشت بر لب هاي امام اشاره مي كرد.»

ابن ابي الدنيا گويد:

«يزيد در لحظه اي كه با چوب خود بر لب هاي امام حسين مي زد، اين شعر را مي خواند:

«يفلّقن هاماً من رجال ٍ اعزّه علينا و هم كانوا اعق ّ واظلما»

«آن گاه ابوبرزه به يزيد گفت : چوبت را بردار به خدا سوگند! پيامبر را ديدم كه لب برلب هاي حسين گذاشته بود و آن را مي بوسيد.»

نيز ابن ابي الدنيا گويد:

«حسن بصري گويد: يزيد بن معاويه از روي طعنه با چوب خيزران بر بوسه گاه پيامبر خدا (لب هاي امام حسين ) مي زد.»

ابن جوزي از ابن ابي الدنيا و محمد بن سعد(صاحب طبقات ) از مجاهد روايت كنند و گويند:

«چون سر حسين را وارد مجلس يزيد نمودند، يزيد بن معاويه آن سر بريده را در بين دو دست گذاشت و اين اشعار كفرآميز را مي خواند:



«ليت اشياخي ببدرٍ شهدوا

جزع الخزرج من وقع الاسل



لاهلّو و استهلّوا فرحا

ثم قالوا يا يزيد لاتشل



فجزينا هم ببدر مثلها

واقمنا ميل بدر فاعتدل »



كاش بزرگان من كه در بدر حاضر بودند و گزند تيرهاي قبيله خزرج را ديدند، امروز در اين مجلس حاضر بودند و شادماني مي كردند و مي گفتند: يزيد دست مريزاد! به آل علي كيفر روز بدر را چشانديم و انتقام خود را از آنان گرفتيم .