بازگشت

دفاعيات ابن تيميه از يزيد بن معاويه


ابن تيميه به غرض ابراز كنيه توزي و دشمني صريح با اهل بيت و خانواده پيامبرخدا، به قيام عزّت آفرين سيد شهيدان حضرت حسين بن علي (ع) و نيز به عزاداري امت اسلام در عزاي آن گرامي كه از روز شهادت آن حضرت تاكنون ادامه دارد، راه هاي گوناگون را طي نموده است . گاهي اصل حركت و قيام امام را زير سؤال مي برد و آن را ناشي از هواي نفس و بر خلاف رضايت پيامبر بزرگوار اسلام پنداشته است و گاهي از زاويه ديگر به اين واقعه نگريسته و در صدد دفاع از يزيد بن معاويه و پاك نمودن كردار پليد وي برآمده و بي گناه نشان دادن وي و بلكه صاحب حق بودن او را در برابر امام حسين عنوان مي كند.

او نه تنها از يزيد به دفاع پرداخته است ، بلكه از پدرش معاويه نيز در برابر امام حسن مجتبي (ع) و به شهادت رسانيدن آن حضرت و حتي دودمان اميه در برابر خاندان نبوّت به شدت جانبداري مي كند.

او در مقام زير سؤال بردن امام حسين (ع) در زمينه قيام در برابر يزيد با اين كه صلح امام حسن را ستوده و آن را موافق با خشنودي پيامبر عنوان مي كند، اما هنگامي كه از اقدام معاويه بن ابي سفيان به قتل امام حسن مجتبي (ع) سخن به ميان مي آيد، بازهم در محكمه خود طرف معاويه را مي گيرد.

ابن تيميه در دفاع از يزيد و نيز در توجيه شهادت امام حسن مجتبي (ع) توسط معاويه مي گويد:

«ان ّ بني اميه ليسوا باعظم جرماً من بني اسرائيل فمعاويه حين امر بسم ِّ الحَسن فهو من باب قتال بعضهم بعضاً و يزيد ليس باعظم جرماً من بني اسرائيل ، كان بنو اسرائيل تقتّلون الانبياء و قتل الحسين ليس باعظم من قتل الانبياء.»

همانا جرم بني اميه سنگين تر و بزرگ تر از جرم بني اسرائيل نبوده است . معاويه كه به مسموم ساختن امام مجتبي دستور داد، آن كار از جانب جنگ برخي با بعضي ديگر (قتال دو طرفه ) بود و يزيد نيز جرمي سنگين تر از بني اسرائيل ندارد، زيرا بني اسرائيل پيامبران را مي كشتند و كشتن حسين بزرگ تر از كشتن پيامبران نيست .»

ابن تيميه به غرض زير سؤال بردن قيام امام حسين (ع) و تبرئه يزيد بن معاويه ازجنايت ، به ويژه در حادثه خونين عاشورا، راه هاي دشوار و پر پيچ و خمي را پيموده ، راه هاي ناملايم و صعب العبوري كه پيمودن آن جز براي او و امثال وي ، براي كس ديگر ممكن نيست . او مي گويد:

«در حادثه عاشورا (هر چه كه هم رخ داده باشد) بر يزيد كمترين تقصيري نيست .زيرا اين حسين بود كه در برابر خليفه زمان خود و امام صاحب «سلطنت » و «سيف » خروج كرد و در نتيجه آن خروج ـ فسادي كه نبايد در جامعه اسلامي رخ مي داد ـ به وقوع پيوست .»

او در توجيه مشروعيت حكومت يزيد گويد:

«لم يتول علي جميع بلاد المسلمين كما ان ولد العباس لم يتولوا علي جميع بلادالمسلمين بخلاف عبدالملك و اولاده فانهم تولوا علي جميع بلاد المسلمين و كذلك الخلفاء الثلاثه و معاوية تولوا علي جميع بلاد المسلمين و علي (رضي الله عنه ) لم يتول علي جميع بلاد المسلمين فكون الواحد من هولاء امّا بمعني انه كان له سلطان و معه السيف يولي و يعزل و يعطي و يجرم و يحكم و ينفذ يقيم الحدود و يجاهد الكفار و يقسم الاموال امر مشهور متواتر لايمكن جحده و هذا معني كونه اماماً و خليفة و سلطاناً»

«يزيد بر تمام سرزمين هاي اسلامي ولايت يافته بود با اين كه فرزندان عباس بر همه سرزمين هاي اسلامي تسلط نيافتند. تنها عبدالملك و فرزندانش بر همه سرزمين هاي اسلامي تسلط يافتند و علي (ع) بر همه سرزمين هاي اسلامي تسلط نيافت .

پس يزيد يكي از كساني است كه بر همه سرزمين هاي اسلامي تسلط داشته و اين امر به معناي اين است كه براي او سلطنت و شمشير هست كه حق ّ ولايت دارد و هر كه را بخواهد مي بخشد و هر كه را بخواهد عزل مي كند و هر كه را بخواهد مجرم مي كند و هر كه را بخواهد محاكمه مي كند و اقامه حدود را تنفيذ مي كند و با كافران جهاد مي كند و اموال را تقسيم مي كند (اين مطلب ) امري مشهور و متواتر است كه انكار آن نا ممكن است و اين امر به معناي آن است كه يزيد سلطان و خليفه مسلمانان است .

سپس مي گويد:

«فيزيد في ولايته هو واحد من هولاء الملوك ، ملوك المسلمين المستخلفين في الارض »

پس يزيد در ولايت خود يكي از پادشاهان بلاد اسلامي بود و يكي از آناني بود كه به عنوان خليفه پيامبر بر روي زمين قرار گرفت .

او علاوه بر اين كه سلطنت يزيد را مشروع مي دانست ، وي را در جريان قتل حسين بي گناه پنداشته و مي گويد:

«ان ّ يزيد لم يظهر الرضي بقتله ، و انّه اظهر الالم لقتله و الله اعلم سريرته ! و قدعلم انّه لم يأمر بقتله ابتداءً - و لكنّه مع ذلك ما انتقتم من قاتليه و لا عاقبهم علي ما فعلواذ كانوا قتلوه لحفظ ملكه ! و لا قام بالواجب في الحسين و اهل بيته ، و لم يظهر له من العدل و حسن السيرة ما يوجب حمل امره علي احسن المحامل و لانقل احد انّه كان علي اسوأ الطرائق التي توجب الحد! و لكن ظهر من امر في اهل الحرّه ما لا نستريب انّه عدوان محرّم ».

يزيد هرگز به قتل حسين (ع) راضي نبود، او ناراحتي خود را از قتل حسين (ع) آشكار كرد و خداوند به نيت او آگاه بود.

و روشن است كه يزيد در ابتدا به قتل حسين دستور نداد، ولي با اين همه از قاتلان حسين (ع) انتقام نگرفت و آنان را در برابر كردارشان مجازات هم نكرد و اين هم بدان جهت بود كه آنان (حسين را به سبب حفظ سلطنت يزيد كشتند) يزيد گرچه به خاطر امر واجب با حسين و اهل بيت او قيام نكرد و عدالت خود را نيز در حق حسين آشكار نكرد،ولي هيچ كس نگفته است كه يزيد با بدترين راه ها با حسين رفتار كرده باشد.

لكن از رفتار يزيد با اهل حرّه (مدينه ) آشكار است كه او بر اساس عداوت ، فعل حرام ، انجام داده است ».

از اين گفتار ابن تيميه ، به روشني استفاده مي شود كه يزيد در قتل حسين ، كاري حرام نكرده و هيچ عمل خلافي را مرتكب نشده است و آنچه را كه انجام داده به سبب حفظ ملك و سلطنت خودش بوده ، ولي عمل يزيد در برابر مردم «حره » عمل عدواني و حرام بوده است .

امّا بعداً ياد خواهيم كرد كه ابن تيميه در همين عمل نيز يزيد را صاحب حق پنداشته و اين كار را از وظايف قانوني يزيد مي دانسته است .

ابن تيميه ، سپس از توبه يزيد سخن به ميان آورد، و چنين پنداشته است كه برفرض ، اگر يزيد را در ماجراي قتل حسين بن علي (ع) مقصّر بدانيم ، امكان توبه يزيد را نمي توانيم ناديده بگيريم .

«فمن اين يعلم الانسان ان ّ يزيد لم يتب من هذه او لم تكن له حسنات ماحية ».

پس انسان از كجا مي داند كه يزيد در برابر قتل حسين توبه نكرده است ، يا اين كه براي او حسناتي نبوده كه سبب محو گناهان ناشي از قتل حسين شده باشد.

گذشته از اينها يزيد اعمال خير و حسناتي داشته كه آن حسنات موجب محو گناهانش مي شود:

«فالقول في يزيد كالقول في اشباهه من الخلفاء الملوك من وافقهم في طاعة الله تعالي كالصلاة و الحج و الجهاد و الامر بالمعروف و النهي من المنكر و اقامة الحدود كان ماجوراً علي ما فعله من طاعة الله و رسوله و كذلك كان صالحوا المومنين كعبد الله بن عمرو امثاله و لهذا كان الصحابه رضي الله عنهم يغزون مع يزيد و غيره في غزا القسطنطنيه في حياة ابيه معاويه رضي الله عنه و كان معه في الجيش ابوايوب الانصاري (رضي اللهعنه ) و ذلك الجيش اوّل جيش غزاء القسطنطنيه و في صيحيح البخاري عن ابن عمررضي الله عنه عن النبي صل الله تعالي عليه و سلم قال : اوّل جيش يغزو القسطنطنيه مغفور لهم (و عامة الخلفاء الملوك )».

سخن در مورد يزيد، مثل سخن در مورد ديگر خلفاي اسلامي و پادشاهان است .آنهايي كه در طاعت فرمان خدا، چون نماز، حج ، جهاد، امر به معروف و نهي از منكر، اقامه حدود با يك ديگر موافق بودند، همه آنها در كردار خود كه به قصد طاعت خدا و رسول انجام دهند اگر بر فرض مرتكب خطا هم شوند باز هم ماجور خواهند بود و مؤمنان صالح ،همچون عبد الله بن عمر و امثال او در قلمرو همين حكم داخل اند... و بدين سان صحابه پيامبر با يزيد و غير او به جهاد مي رفتند و يزيد در زمان زندگي پدرش معاويه در جنگ قسطنطنيه شركت كرد با اين كه ابوايوب انصاري از ياران پيامبر همراه يزيد در آن سپاه بود و آن لشكر نخستين لشكري بود كه به جنگ قسطنطنيه شتافت . و در صحيح بخاري از عبدالله ابن عمر از پيامبر بزرگوار اسلام روايت شده است كه فرمود: نخستين لشكري كه در جنگ با روميان شركت كند، گناهان آنها آمرزيده مي شود و (عامه خلفا و پادشاهان نيز در اين حكم داخل اند).

ما در فصل پيش در ضمن شمردن ويژگي هاي شخصيت يزيد بن معاويه شركت كردن يزيد در جنگ با روميان و گرفتار آمدن او را در دام ام كلثوم از منابع معتبر عامّه به تفصيل ياد كرديم .

ابن تيميه گاهي در برابر دفاع از يزيد خود را عاجز ديده ، به ناچار او را اهل اجتهاد و تأويل ياد مي كند و اظهار مي دارد كه لازم نيست يك مجتهد هميشه به حق دست يابد.

«و اما اهل التأويل المحض فاولئك مجتهدون مخطئون خطوهم مغفور لهم و هم مثابون علي ما احسنوا فيه من حسن قصدهم و اجتهاد هم في طلب الحق و اتباعه ».

«و اما اهل تأويل محض ، پس آنان مجتهداني هستند كه گرچه خطا مي كنند،خطاهاي آنان براي آنان بخشيده شده است و آنان به دليل حسن قصد و اجتهادشان در طلب حق و پيروي از آن پاداش مي گيرند به اين دليل كه حسن نظر داشته اند.»

اما آيا دادگاه تاريخ دفاع هاي ابن تيميه را از يزيد مي پذيرد يا خير؟ آيا او به قتل حسين راضي نبود؟ آيا او حرمت حريم پيامبر را هتك نكرده ؟ آيا او توبه كرد؟ و توبه اش قبول شده است ؟ آيا او در قتل حسين به اجتهاد خود عمل كرد و لذا خطاهاي او بخشيده شده ؟ مطلبي است كه پاسخ آن را از نزديك ترين افراد به يزيد مي شنويم :

«قال معاوية بن يزيد: ان ّ اعظم الامور علينا علمنا بسوء مصرعه و قبح متقلبه و قد قتل عترة الرسول و اباح الحرمة و حرّق الكعبة .»

معاويه فرزند يزيد مي گويد: همانا عظيم ترين امور بر ما، كه كاشف از جنايت هاي او باشد، زشتي مردن و قباحت دگرگوني در اوضاع او است . به تحقيق او عترت پيامبر را به شهادت رسانيد و حرمت حريم مدينه را شكست و كعبه را اتش زد.

ولي ابن تيميه يا همه اين امور را انكار مي كند و يا مي پندارد كه يزيد توبه كرده و يا به اجتهاد خود عمل كرده و يا اعمال نيكش ـ كه شايد منظور ابن تيميه از اعمال نيك يزيد، شراب خوري و قمار بازي و سگ بازي و... او بوده ـ سبب محو گناهان او گرديده است .

پس از فرزند يزيد نخستين كسي كه هم مشرب و هم پياله او بود و از اسرار و راز نهان يزيد آگاهي داشت و در جرم و جنايت ها با وي شريك بود، عبيدالله بن زياد بود كه خود مسئوليت شهادت حسين بن علي (ع) را به عهده داشت و آن كار را به فرجام رسانيد و اينك عامل اصلي در قتل حسين بن علي را از زبان او مي شنويم .

ابن اثير در كامل خود مي نويسد:

«عاش عبيدالله بن زياد بعد موت يزيد، فاضطربت عليه الاحوال في العراق فخرج الي الشام و معه مئة رجل من الازد يحفظونه و في بعض الطريق رأوه قد سكت طويلاً،فخاطبه احدهم و يدعي مسافر بن شريح الشكري : فقال له : انائم انت ؟

قال : لاكنت احدّث نفسي

قال له مسافر: افلا احدثك بما كنت تحدّث به نفسك ؟

قال : هات .

قال مسافر: كنت تقول : ليتني لم اقتل حسيناً

فقال عبيدالله بن زياد: امّا قتلي الحسين فانّه اشار الّي يزيد تقتله او قتلي فاخترت عليه .»

عبيدالله بن زياد مدّتي پس از مرگ يزيد در كوفه زيست و در عراق شرايط زندگي براي او دشوار آمد. پس به طرف شام عزيمت كرد، در حالي كه صد نفر از قبيله «ازد» او را محافظت مي نمودند و در قسمت هايي از راه به او مي نگريستند كه سكوت هاي طولاني دارد. پس يكي از همراهان وي كه «مسافر بن شريح يشكري » نام داشت او را مخاطب قرار داد و گفت : آيا با من اشاره كردي ؟ عبيدالله گفت : خير با خودم سخن مي گفتم .

مسافر گفت : سخني كه با خود مي گفتي ، با من نمي گويي .

عبيدالله گفت : خير.

مسافر گفت : با خودت نمي گفتي كه كاش حسين را نمي كشتم ؟

عبيدالله بن زياد گفت : اما قتل حسين به اشاره يزيد انجام شد كه او مرا بين كشته شدن حسين و كشته شدن خودم مخيّر گذاشت و من كشته شدن حسين را برگزيدم .»

يعقوبي در تاريخ خود مي نويسد:

يزيد بن معاويه نامه اي به ابن عباس نوشته و در آن نامه به وي اظهار نزديكي كرده بود. ابن عباس نامه طولاني در جواب وي نوشت و در آن نامه گفت :

«لا تحسبني لا - لا ابارك - نسيت قتلك حسيناً و فتيان بني عبدالمطلب .... و ما انسي من الاشياء فليست بنا من المرادك الحيسن بن علي ّ من حرم رسول الله (ص) الي حرم الله اليه الرجل لتفناله فاشخصته من حرم الله الي الكوفه ثم انّك الكارب الي ابن مرجانه - عبيدالله بن زياد - ان يستقبل حسيناً بالرجال ، و امرته بمعاجلته و ترك مطاولته و لالحاح عليه حتّي تقيلته و من معه من بني عبدالمطلب ، اهل البيت الذين اذهب اللهعنهم الرجس و طهرهم تطهيراً»

گمان نكن كه من فراموش كردم كه تو حسين و جوانان عبدالمطلب را كشتي . هرچيزي را اگر فراموش كنم ، هرگز فراموش نمي كنم كه تو حسين را از حريم پيامبر دوركردي و ناچار به حرم امن الهي پناه برد و با حيله و نيرنگ ، كساني را وادار كردي كه او را ازحرم خدا به سمت كوفه ، كوچ دهند، آن گاه به پسر مرجانه (عبيدالله بن زياد) نوشتي كه بامردان جنگي از او استقبال كند و دستور دادي كه كار با او به درازا و گفت وگو نكشد و بلكه با سرعت پايان پذيرد.

تا اين كه ابن زياد، حسين و تمام كساني را كه از فرزندان عبدالمطلب با او همراه بودند كشت ، در حالي كه آنان اهل بيتي هستند كه خداوند رجس و پليدي را از آنان دور كرده و پاك كرده است آنان را، پاك كردني .

بدين سان محققان اسلامي از شيعه و سني كمترين ترديدي ندارند كه يزيد بن معاويه به قتل حسين بن علي (ع) دستور داد؛ چنان كه نويسنده «الاتحاف بحب الاشراف » گويد:

«ولاشك عاقل ان ّ يزيد بن معاويه هو القاتل الحسين لانّه هو الذي ندب عبيدالله بن زياد لقتل الحسين ».

«و هيچ عاقلي ترديدي ندارد كه يزيد بن معاويه شخصاً قاتل حسين بن علي است ، زيرا او عبيدالله بن زياد را به قتل حسين ترغيب كرد.»

و اما توبه يزيد كه ابن تيميه از آن سخن گفته ، سخني عجيب و تازه است . يزيد به گفته اكثريت قريب به اتفاق مورّخان اسلامي ، دوران جواني خود را با لهو و لعب به سر برد و دوران خلافت وي نيز سه سال بود كه در سال اوّل فرزند پيامبر خدا و فرزندان او را به شهادت رسانيد و اهل بيت رسول الله را به اسارت به شام برد و در سال دوم قتل عام و كشتار بي سابقه اي در مدينه پيامبر به راه انداخت كه جوي خون در حرم رسول خدا جاري گرديد و زنان مردم مدينه را كه همه يا از بستگان پيامبر خدا بودند و يا از ياران آن گرامي تا سه روز براي سپاهيان خود مباح اعلام كرد و در سال سوم ، خانه كعبه را به بهانه دستگيري عبدالله بن زبير كه آن جا پناه برده بود به منجيق بست سپس به گفته پسرش معاويه در مزبله اي سقوط كرد و جان داد. حال معلوم نيست كه در كدام يك از اين دوران زندگي خويش توبه كرده باشد.

بنابراين ، در تاريخ اسلام پس از يزيد بن معاويه نخستين كسي كه برخلاف سير جريان تاريخ حركت مي كند، ابن تيميه است . تفاوت كار يزيد با ابن تيميه در اين نكته است كه به گفته خود وي يزيد به دليل حفظ سلطنت و پادشاهي خودش امام حسين را به شهادت رسانيد، ولي براي ابن تيميه كه به دنبال يزيد راه افتاده ، جز تعصب نسبت به اهل بيت پيامبر و در حقيقت جز ابراز كفر و نفاق باطني خود عامل ديگري براي عداوت با اهل بيت پيامبر خدا و مخصوصاً فرزند گرامي آن حضرت ، امام حسين (ع) نمي توان سراغ داشت .