بازگشت

باديه


مادر يزيد، دختر «بجدل كلبيه » بود كه هميشه در باديه زندگي مي كرد، او زندگي با معاويه و شهرنشيني را دوست نداشت و در اين باره اشعار معروفي دارد؛ همانا پوشيدن عباي خشن همراه با خوشي و روشني چشمم را از پوشيدن لباس هاي نازك بيشتر دوست دارم و خانه اي كه بادهاي تند در آن بوزد نزد من از قصر مشرف باشكوه محبوب تر است و يكي از پسرهاي عموي فقير و بدخويم براي من از مردي تنومند و درشت خو بهتر است .

معاويه ، اين زن و فرزندش (يزيد) را به باديه فرستاد. از اين رو، يزيد با اخلاق باديه نشيني و صحراگردي تربيت گرديد.

يزيد با سودجستن از ويژگي باديه نشينان ، زباني فصيح داشت و با شاعران معاشرت مي كرد. خود نيز اشعار زيادي مي سرود، ولي هيچ گاه از جنبه هاي مثبت آن بهره مند نبود.

هرگز از وي شعري كه بيانگر نوعي كمال و سازندگي باشد، نقل نشده است .سروده هاي يزيد، عموماً در انعكاس هوس هاي نفساني و تمايلات شهواني بوده و عشق هاي حيواني اش را در آن قالب بيان مي كرده است .

شعرهاي يزيد در بسياري موارد بيانگر كفر اوست . مورخان ، نمونه هايي از اشعار او را ياد كرده اند كه ما نيز به بعضي از آنها اشاره مي كنيم :

يزيد در يكي از سروده هاي خويش مسجد و نماز را به طعن گرفته و شراب و شراب خواري را ستوده است .



«دع المساجد للعبّاد تسكنها

و اجلس علي دكة الخمار و اسقينا



ان الذي شربا في سكره طربا

و للمصلين لادنيا و لادينا



ما قال ربك و يل للذي شربا

لكنه قال ويل للمصلّينا...»



مساجد را براي عابدان واگذار تا در آن سكنا گزيند و خود بردُكان شراب فروش نشين و ما را شراب ده . آن كس كه شراب نوشد در حالت خماري به طرب پردازد، درحالي كه نمازگزاران نه دين دارند و نه دنيا. پروردگارت در قرآن واي بر شراب خواران نگفته ،ولي واي بر نماز گزاران گفته است .»

او در سروده ديگر خويش به پيامبر خدا كنايه زده است :



«لما بدت تلك الرّووس و اشرقت

تلك الشموس علي ربي جيرون



صاح الغراب فقلت صح اولا تصح

فلقد قضيت من النّبي ديوني ..»



چوآن سرها پيدا شد و آن خورشيدها به تپه هاي جيرون بتابيد، كلاغ صدا كرد و من گفتم چه صدا بكني و چه نكني من دِين هاي خود را از پيامبر وصول كردم .

او در قسمتي ديگر از سروده خويش چنين گفته است :



«شميسته كرم برجها قعردنّها

و مشرقها الساقي و مغربها فمي



اذا نزلت من دنّها في زجاجة

حكت نقراً بين الحطيم و زمزم



فان حرّمت يوماً علي دين احمد

فخذها علي دين المسيح بن مريم ...»



خورشيد من كه از انگور است ، برج آن ته خمره شراب است و از مشرق دست ساقي طلوع كرده و به مغرب دهان من غروب مي نمايد و چون از سبو در جام ريخته شود، غلغل كردن و زير و رو شدن و حباب ساختنش حكايت از حجاجي مي كند كه بين ديوار كعبه وچاه زمزم مشغول هروله هستند. پس اگر بر دين احمد حرام است توآن را بر دين عيسي برگير و سركش .»

يكي ديگر از خصوصيات يزيد، علاقه مفرط او به نگه داري و تربيت حيوانات به ويژه «بوزينه » و «سگ » بود. او از اين حيوانات براي بازي كردن و مسابقه استفاده مي كرد.

بسياري از مسابقات نظير اسب دواني و...در مكتب اسلام مجاز و بلكه ستايش مي شود و در فقه اسلامي باب جداگانه اي براي آن گشوده شده . اين مسابقات بيشتر براي تحصيل كمال هاي انساني برگزار مي شود.

اما آنچه كه يزيد به آن علاقه داشت ، از اين نوع مسابقات نبود. استفاده يزيد از حيوانات صرفاً در جنبه هاي منفي خلاصه مي شد و جز لهو و سرگرمي از آن بهره ديگري نمي جست ؛ به طور مثال او «بوزينه اي » داشت كه مدت ها به تربيت آن مشغول بود و كنيه «ابوالقيس » را برايش انتخاب كرده بود و لباس هاي حرير و ابريشم زربافت بر تنش مي پوشانيد. اين بوزينه در مجلس شراب يزيد كه علاوه بر دوستانش بسياري از سفيران كشورهاي غير اسلامي نيز حضور داشتند، به بازي مشغول شده و حاضران را سرگرم مي كرد.

جالب اين است كه به گفته محققان ، يزيد الاغ ماده اي داشت كه چابك و تيزپا بود و گاهي «ابوالقيس » (ميمون يزيد) با اشاره وي بر آن سوار مي شد و براي مسابقه با اسب ها وارد ميدان مي گرديد. در ميان مسابقه دهندگان ، افراد درباري و چاپلوس ، كم نبودند كه به خاطر خشنودي يزيد، الاغ ماده و راكب آن (ميمون ) را بر اسب هاي خويش ،سبقت دهند.

يزيد اين شعر را به مناسبت همان مسابقه ها گفته شده است :



«تمسّك اباقيس بفضل عنانها

فليس عليها ان سقطت ضمان



الا من رأي القود الذي سبقت به

جياد اميرالمومنين أتان »



اي اباقيس زمام مركب خويش را محكم بگير كه اگر از زين به زمين افتادي مركبت ضامن نيست . هان چه كسي ميموني را كه گورخري آن را بر اسب هاي اميرالمومنين (يزيد) پيش انداخته ، ديده است ؟»

پس در مي يابيم كه مسابقه اي را كه يزيد به آن از خود علاقه نشان مي داد، از نوع مسابقه هاي معمولي نبود كه در دين از آن ستايش شده است ، بلكه از نوع مسابقه هايي بود كه هيچ انسان عاقل و خردورزي ، وقت خود را با آن نمي گذارند تا چه رسد از يك مسلمان ، آن هم زمامدار كشور پهناور اسلامي .

اما يزيد با اين كه در باديه بزرگ شده بود، باز هم در شجاعت و تهوّر، از صفات باديه نشينان ، بي بهره مانده بود.

يكي از محققان مي گويد:

«يزيد شخصاً خصلت شجاعت و تهوّر عربي را كه بعضي از بستگان مادرش ، چون عتبه و عمويش وليد و شيبه داشتند، نداشت و به تمام معنا، مردي مهمل ، عياش و سبك سر بود.»

معاويه به توان رزمي يزيد و نشان دادن آن به مردم علاقه مند بود و مي كوشيد با اعمال فشار بر اطرافيانش ، آنان را وادارد كه در مسابقات شمشير زني بين آنان و يزيد رعايت حال يزيد را نموده و تن به شكست دهند. ولي با همه اين اغماض و تباني ، باز هم يزيد علاقه اي به آن نشان نداده و از عهده آن بر نمي آمد.