بازگشت

نقش زنان


نقش زنان را ابتدا مي توان به سه بحث عمده تقسيم كرد:

1 ـ زناني كه قبل از عاشورا حضور خود را نشان داده اند ـ از مدينه تا كربلا.

2 ـ زناني كه در روز عاشورا نقش آفريني كردند ـ در روز حادثه .

3 ـ زناني كه بعد از عاشورا نقش داشتند ـ از كربلا تا شام و تا مدينه .

1ـ زناني كه قبل از عاشورا حضور خود را نشان داده اند ـ از مدينه تا كربلا.

الف ) زناني كه در آغاز حركت ِ امام از مدينه ، نزد او آمدند، چون مخدرات آن حضرت و عمه هايش و زنان بني عبدالمطلب كه با گريه و شيون ، نوحه كردند و از امام خواستند كه مانع سفر شوند. هم چنين تنها همسر پيامبر بزرگ اسلام (ص) ام سلمه كه امام وصيت خويش و امانت خود را به او سپرد.

ب ) زناني كه در ميانه راه همسران خود را تشويق كردند تا به كاروان امام بپيوندند؛زناني چون همسر زهير بن قين و همسر عبدالله كلبي .

ج ) زناني چون طوعه كه «مسلم » را ياري كرد.

2ـ زناني كه روز عاشورا نقش آفريني كردند ـ حادثه كربلا.

زناني كه روز عاشورا حضور داشتند، هم از اولاد علي و خاندان اهل بيت بودند و هم از ديگران ؛ زناني چون ام وهب و همسر وهب ، كه اولين شهيد زن در عاشورا بود. ام وهب نظاره گر رشادت هاي فرزند خويش بود كه فرزندش نزد او برگشته و گفت : آيا راضي شدي مادر؟ ام وهب گفت : وقتي راضي مي شوم كه در راه فرزندان رسول الله كشته شوي .

ديگر زن ، مادر عمرو بن جناده ، وقتي فرزندش به شهادت رسيد، سرش را به سوي مادر پرتاب كردند و مادر سر فرزندش را برداشته و به سوي دشمن انداخت ديگر زني از قبيله بكر بن وائل بود كه از سپاه عمر سعد جدا شده و به امام پيوست و قبيله بكر را به ياري طلبيد و هم چنين زن زهير كه به غلامش دستور داد برو آقاي خود را كفن كن و غلام رفت .

3 ـ نقش زنان بعد از عاشورا ـ از كربلا تا شام و بازگشت به مدينه

نقش عمده زنان در حادثه بعد از عاشورا است كه خاندان اهل بيت به اسارت درآمده و زينب كبري (س) و دختران سيدالشهدا در پيام رساني عاشورا نقش آفريني كردند.زناني چون زن خولي و زن فردي به نام مالك بن نصر كندي كه در اعتراض جنايت هاي شوهرانشان از همسر خود جدا شدند.

پس از اين تقسيم بندي كلي ، به معرفي هر يك از اين زنان مي پردازيم .

1 ـ همسر زهير بن قين

وي نخستين بانويي است كه نامش شايسته تكريم و تعظيم است ، او با يك عمل مثبت خود را از گم نامي درآورد و نام خود را در پر افتخارترين فصل تاريخ اسلام براي هميشه ثبت كرد.

مردي از بني فزاره مي گويد: ما با زهير بن قين بجلي از مكه باز مي گشتيم ، عازم عراق بوديم ، اما هيچ نمي خواستيم كه با حسين بن علي (ع) كه او هم رو به عراق بود در يك جا منزل گزينيم ، چنان كه هر گاه امام (ع) به راه مي افتاد ما باز مي ايستاديم و هر وقت كه امام در جايي فرود مي آمد، ما به راه مي افتاديم ، اما در عين حال زماني پيش آمد كه در يكي از منازل به ناچار با حسين بن علي (ع) فرود آمديم ، ما در كناري خيمه زديم و امام هم در كناري ديگر. در حال غذا خوردن بوديم كه ناگاه فرستاده امام نزد ما آمد و سلام كرد و گفت : اي زهير بن قين ! ابا عبدالله الحسين تو را مي خواند، شنيدن اين پيام بر ما ناگوار آمد، كه لقمه از دست فرو نهاديم و همگي در حيرت شديم . اما همسر زهير (دلهم ) دختر عمرو به زهير گفت : فرزند رسول خدا ترا مي خواند و كس به دنبال تو مي فرستد و تو از رفتن نزد وي دريغ مي داري ؟ سبحان الله! چه مانعي دارد، كه نزد وي شرف ياب شوي و سخن وي را بشنوي و بازآيي ؟

زهير تحت تأثير سخنان همسرش قرار گرفت و نزد امام شرفياب شد و اندكي بعد با چهره اي باز و گشاده نزد همسر بازگشت و گفت تا بار و بُنه را جمع كرده و به خيمه گاه امام روند و به همسرش گفت : تو آزادي «انت ِ طالق » نزد خاندانت برو كه نمي خواهم از ناحيه من به تو جز خوبي برسد. زن گريست و با شوهر خويش گفت : خدا يار و ياور تو باشد،از تو مي خواهم كه روز قيامت مرا نزد امام حسين (ع) شفاعت كني .

2 ـ ام وهب

زن ديگري كه بايد به شخصيت و فداكاري او آفرين گفت ، همسر عبدالله بن عمير كلبي است . عبدالله از طايفه بني عليم و ساكن كوفه بود. روزي ديد كه سپاه عظيمي در نخيله كوفه جمع شدند، پرسيد اين سپاه به كجا و براي چه مي رود؟ گفتند مي روند تا با حسين بن علي فرزند فاطمه (س) دختر رسول الله (ص) بجنگند. او گفت ، خدا مي داند كه من آرزومند بودم كه با مشركان در راه خدا بجنگم و اكنون اميدوارم كه ثواب جنگ با اين مردمي كه براي كشتن دخترزاده رسول الله (ص) بيرون مي روند، نزد خدا از ثواب جنگ با مشركان كمتر نباشد. عبدالله تصميم به حركت گرفت و مطلب را با همسر خويش «ام وهب » دختر عبدالله در ميان گذاشت ، زن گفت : چه فكر خوبي كردي ، خداي تو را در همه حال هدايت كند مرا هم با خود ببر.

زن و مرد شبانه از كوفه بيرون آمدند و شايد در شب هشتم محرم وارد كربلا شدند.روز عاشورا كه جنگ آغاز شد، دو غلام از زياد و عبيدالله براي جنگ تن به تن بيرون آمدند. حبيب بن مظاهر اسدي و بُرَيْرِ بن ِ خُضَيْرِ همداني براي جنگ با آن دو آماده شدند،لكن امام از آنها خواست كه بمانند، در اين حال عبدالله از جا برخاست و اجازه خواست كه به ميدان برود و به تنهايي با آنها جنگيد و هر دو رابه قتل رسانيد. زن كه شوهر خويش رادر اين حال ديد، ستون خيمه اي برداشت و قدم به ميدان گذاشت و مي گفت كه پدر و مادرم به فداي تو باد در راه فرزندان پاك پيامبر (ص) جان نثاري كن ، امام (ع) به او فرمود كه خدا شما را جزاي خير دهد، نزد زنان بازگرد كه خدا جهاد را از زنان برداشته است .

3ـ طوعه

ديگر زني كه قبل از حادثه عاشورا مي توان از او به خوبي ياد كرد، طوعه بود كه درجريان بي وفايي مردم كوفه با مسلم بن عقيل همكاري كرد و از خود فداكاري نشان داد.

زماني كه كوفيان مسلم بن عقيل را تنها گذاشتند و مسلم پس از شهادت هاني در كوچه ها سرگردان و بي پناه بود، شبانه به كوچه هاي خارج از كوفه رسيد كه در آن جا به در خانه پيرزني رسيد كه بر در خانه نشسته بود. مسلم ايستاد و متوجه او شد، زن گفت : اي مرد چرا بر در خانه اي ديگري مي ايستي ؟ مسلم گفت : به خدا قسم ! هيچ گمان بدي در قلبم واقع نشده ، ولي من مرد مظلومي هستم ، مي خواهم مرا پنهان كني ! زن پرسيد تو كيستي ؟ او گفت : من مسلم بن عقيل فرستاده فرزند رسول خدا به سوي مردم كوفه ام زن او را شناخت و با اين كه مي دانست ممكن است جانش را در اين راه به خطر اندازد، او راپناه داد و در پستويي پنهان كرد و او را غذا و آب مي داد. و شب را تا صبح بيدار بود از ترس اين كه مبادا فرزندش از قضيه و پنهان كردن او آگاه شود. اما فرزند كه از لشكريان ابن زياد بود، از رفت و آمد مادر به آن پستو شك كرد و با اصرار از مادرش راز آن را فهميد و به لشكريان ابن زياد خبر داد.

ارزش كار اين زن در آن بود كه ، در زماني كه هيچ مردي حاضر به حمايت از مسلم نبود و جرأت پناه دادن به او را نداشتند پيرزني در آن جا نشسته بود، و با شناختن مسلم ، او را پناه داد و مخفي مي كند. و شب را تا صبح از او مراقبت كرده ، در حالي كه مي داند اگر لشكريان ابن زياد متوجه امر شوند، جانش به خطر افتاده و شايد او را بكشند. كه اين خود نمونه اي از فداكاري زنان بود. و نشان دادن محبت به اهل بيت است .»