بازگشت

ويژگي هاي روحي و خلقيات كوفيان


آن چه كه مردم اين شهر در برخورد با قيام امام حسين (ع) از خود نشان دادند،برگرفته از خلقيات و ويژگي هاي رواني آنان بوده است . بدون بررسي و شناخت روحيات كوفيان ، نمي توان علل اين گونه عكس العمل آنان را متوجه شد.

آنان مردمي پر احساس و گرم بودند تا موقعي كه خطر پيش نمي آمد، جسور به نظر مي آمدند، زبان و عمل ظاهرشان دو تا بود و اعتماد به نفس آنان كار مشكلي بود.ظاهر شان خوب و دل فريب اما دل هاي آنان آلوده و پر از نيرنگ بود. تاريخ به خوبي شاهد اين مطلب است .

مردم اين شهر در مقاطع مختلف ، مواضع متفاوتي داشتند. تركيب قبايلي شهر براين تغيير مواضع سريع ، مؤثر بود. حساسيت هاي قبيله اي آنان را گرفتار روحي تندخويانه كرده بود، به طوري كه با ديدن حادثه اي ، مقطعي تصميم مي گرفتند. اين تصميمات عمدتاً در جهت منافع قبيله اي آنان بود و سبب عدم يك پارچگي كوفيان مي شد، چيزي كه بني اميه بارها از آن بهره گرفتند.

روحيه ترس و وحشت از دشمن و خود باختن در مقابل نيروي مخالف از ويژگي هاي ديگر آنان بود. اين مسئله ، هميشه در شكست ها و مغلوب شدن ها اثر مهمي داشته است .

دست خوش احساسات تند شدن ، پذيرش تحريك آني ، عاقبت نينديشي ، اخذ تصميم سريع و پشيماني از تصميم گرفته شده ، تذبذب ، نظام ناپذيري ، دنيا طلبي ،تناقض در رفتار، فريب كاري ، تمرد بر واليان از مختصات كوفيان است . بسياري ازنامه هايي كه به امام حسين (ع) نوشته شد، برخاسته از همين ويژگي هاي رواني بود.

آنچه به گوش اين مردم كمتر فرو مي رفت ، سخني بود كه از واقع بيني و خيرخواهي برمي خاست و آنچه را كه به گوش جان مي خريدند، گفتاري بود كه عاطفه و احساس را تحريك كند.

از پايان خلافت عثمان تا موقعي كه مركز خلافت به بغداد منتقل شد و حتي بعد ازآن ، كوفه آرام ننشست . هرگاه حاكمي ستم كار و با اقتدار بر سر آنان بود، در خانه ها مي خزيدند و هرگاه ضعف حكومت بر آنان آشكار مي گشت به دسته بندي و توطئه و سرانجام قيام و شورش برمي خاستند. كوفه فقط زماني آرام مي گرفت كه افرادي ؛ چون ،زياد يا پسرش عبيدالله يا حجاج بن يوسف ثقفي بر آن حكومت مي كردند، كه با سياست خشن و وحشتناك خود نفسهايشان را در سينه خفه مي كردند. بدين گونه فقط استبداد موجب فروكش كردن تنش هاي سياسي اين شهر بود و اين ويژگي را در قيام كربلا به روشني و وضوح مي بينيم ، تا وقتي نعمان بن بشير حاكم سهل گير بر كوفه حكومت مي كرد، كوفيان در سر، هواي شورش بر بني اميه داشتند. ولي وقتي عبيدالله بن زياد برآنان وارد شد، اكثر كوفيان از نهضت كنار كشيدند. تعبيرات اميرمؤمنان (ع) نسبت به روحيات كوفيان ، بسيار گوياي واقعيت آنان است . امام علي (ع) در قالب خطبه اي ، دوگانگي شخصيت كوفيان و تذبذب آنان را، ميان حقيقت و ايمان و نفاق و دورنگي ،ترسيم مي كند. محتواي اين خطبه چهره جامعه كوفه را مي نماياند. در نگاه امام (ع) كوفيان به خواري تن در داده بودند و خواري ايشان را دوايي نبود:

«اي مردمي كه به تن فراهميد و در خواهش ها مخالف هميد. سخنانتان تيز،چنان كه سنگ خاره را گدازد و كردارتان كند، چنان كه دشمن را درباره شما به طمع اندازد...»

در خطبه اي ديگر اميرمؤمنان روحيات كوفيان را تشبيه به زن حامله اي مي كند كه پس از تحمل درد و رنج دوران حمل در نهايت ، بچه خود را سقط مي كند. و بار ديگر آنان را به شتران بي سرپرستي تشبيه مي كند كه هرگاه از يك سو گرد هم آيند از سوي ديگر پراكنده مي شوند.

اين روحيه ، طبيعتاً نمي توانست يك والي و زمام دار آرام و اصلاح طلب ، آن هم پاي بند به راه هاي منطقي و انساني را تحمل كند؛ از اين روست كه امام علي (ع) در اواخركار، هرچه به اين مردم ، اصرار مي كند تا عليه شام متحد شوند، آنان حتي براي دفاع ازخود عراق نيز تلاشي نمي كنند. آن وقت است كه زبان ملامت امام علي (ع) به روي آنان گشوده مي شود:

«اي گروهي كه وقتي دستوري مي دهم ، اطاعت نكرده و وقتي دعوت مي كنم اجابت نمي كنيد. شما را به خدا قسم آيا ديني نيست كه شما را وحدت بخشد؟ آيا جمعيتي نيست كه شما را به خدا تحريك كند؟ آيا تعجب نيست كه معاويه ، ستم گران فرومايه را بدون پول فرا مي خواند و او را متابعت مي كنند و من شما را دعوت مي كنم ، در حالي كه باقي مانده اسلام هستيد، اما نسبت به هيچ كدام از دستورهاي رضايت بخش من تن درنمي دهيد و عليه هيچ فرمان مورد خشم من فراهم نمي آييد.»

تذبذب كوفيان در قيام كربلا بعد از تسلط عبيدالله بن زياد بر اوضاع كوفه آشكارگرديد. اين روحيه موجب گرديد كه اشراف كوفه را در همكاري پنهاني با بني اميه و ناديده گرفتن عصبيت هاي پيشين تشويق كند. در واقع آن تذبذب و اين خيانت را براي سلطه همه جانبه يزيد بر كوفه ، تعامل كارسازي يافتند؛ يعني ، تسلط مردي كه كوفيان تا ديروز از سر غيرت و حميت و گاه ايمان و عتقاد، او را دشمن خويش مي شمردند.

بلاي تسلط ابن زياد، حاصل تذبذب و سستي اراده هاي كوفيان بود. اين روحيه آنان موجب گرديد كه همه شمشيرها از كوفه بر ضد امام حسين (ع) به حركت در آيد، درحالي كه رضاي خود مردم در اين كار نبود. كلام فرزدق به امام حسين (ع) گوياي اين روحيه كوفيان است : «قلوبهم معك و سيوفهم عليك » و «دل هاي آنان با توست ، ولي شمشيرهايشان بر ضد توست .» و يا گفتار ديگرش «أنت أحب الناس الي الناس و القضاءفي السماء والسيوف مع بني اميه »؛ تو محبوب ترين مردم در نزد مردم هستي ، اما قضا درآسمان است و شمشيرها در كنار بني اميه .» در توضيح اين جمله به گفتار مجمع بن عبدالله العائذي ، يكي از كوفياني كه به امام ملحق شد، مي توان استناد كرد كه گفت : اشراف همگي بر ضد تو هستند، اما بقيه مردم قلوبشان با توست ، هر چند فردا روي توشمشير خواهند كشيد.