بازگشت

اقدامات عملي


براي زدودن منكرات از چهره زيباي جامعه اسلامي و واداشتن افراد به رعايت حدود الهي ، تنها به گفتار نمي توان بسنده كرد بلكه افزون بر آموزشهاي علمي ،رويكردهاي عملي مناسبي را بايد در پيش گرفت . خداوند بزرگ به مسلمانان فرمان داده است كه هنگام لزوم ، با اقدامات عملي حساب شده ، از شكسته شدن مرزهاي دين الهي جلوگيري كنند. شايد برخي گمان كنند كه مراد از اقدامات عملي ، كارهاي خشونت آميزي مانند زدن و دستگير كردن و... باشد، ولي مقصود ما زمينه سازي بنيادين براي احياي معروف و مرگ منكر در جامعه است كه آن را در سه محور خلاصه مي كنيم :

1. خشكاندن زمينه هاي گناه و آلودگي : درمان مشكلات اقتصادي ؛ فقر،وضعيت ناگوار و ناپسندي است كه زمينه بسياري از گناهان را فراهم مي كند. رسول خدا (ص) فرمود: «كاد الفقر أن يكون كفراً». بسياري از مفاسد اقتصادي ، زاييده فقرند؛يعني اگر گناهكار، فقير نبود، به اين راهها كشيده نمي شد. بدين جهت ائمه اطهار (ع)،امر به معروف و نهي از منكر را با كمك هاي مالي همراه مي كردند. پيامبر اسلام پس از فتح اعجازآميز مكه ، همه دشمنان خويش و سران قريش را امان داد و چون غزوه حنين رخ داد و مردمان مكه او را در اين نبرد همراهي كردند، حضرت پس از تقسيم عمومي غنايم جنگي ، 15 آن را كه سهم خودش بود، به سران مكه بخشيد كه بسياري از آنان دشمنان ديرينه او بودند. امام كاظم (ع) در اين زمينه مي فرمايد: «آنان گروهي بودند كه خدا را به يگانگي پذيرفته بودند و پرستش غير خدا را رها ساخته بودند،ولي اعتقاد به نبوت حضرت محمد (ص) در دلشان رسوخ نكرده بود، از اين رو، پيامبر با آنان انس مي گرفت ... بخشي از صدقات و غنايم جنگي را به آنان مي بخشيد تا شناخت راستين و تمايل به دين الهي در دلشان پديد آيد.»

ابن عباس در تفسير آيه شريفه : (رجال لا تلهيهم تجارة ولابيع عن ذكر الله و اقام الصلاة ) چنين مي گويد: «به خدا سوگند! مراد از اين آيه ، علي بن ابي طالب است ؛ زيرا روزي رسول خدا سيصد دينار به ايشان هديه كرد، او دينارها را گرفت و با خود گفت : به خدا سوگند! من امشب با اين پولها صدقه اي خواهم داد كه خداوند از من بپذيرد.

از اين رو، پس از نماز عشا از مسجد بيرون آمدم و زني را ديدم كه از من كمك طلبيد؛ صد دينار به او دادم ؛ ولي چون فردا صبح پيش مردم آمد، آنان به يكديگر مي گفتند: علي ديشب به يك زن آلوده ، صدقه داده است . سخت اندوهگين شدم و فردا شب كه نماز عشا را خواندم ، صد دينار ديگر برداشتم و با خود گفتم : به خدا سوگند! امشب صدقه اي خواهم داد كه خداوند از من پذيرا باشد. آنگاه مردي را ديدم و دينارها را به او دادم . فردا صبح از مردم شنيدم كه چنين مي گفتند: علي ديشب به يك دزد، صدقه داده است . بسيار غمگين شدم و محضر رسول خدا شرفياب شدم و داستان را بازگو كردم .

حضرت فرمود: اكنون جبرئيل از سوي خدا خبر آورد كه صدقات تو پذيرفته شده است ؛ زيرا آن زن آلوده و مرد دزد، پس از بازگشت به خانه ، از گناهانشان توبه كردند و با همان صد دينار به كسب و تجارت پرداختند و آن مرد ثروتمند كه چندين سال زكات مالش را نداده بود، خودش را سرزنش كرد و گفت : من چقدر بخيل هستم ، با اين كه علي مالي ندارد، صد دينار صدقه مي دهد، ولي سالهاست كه من زكات بدهكارم و سرانجام توبه كرد و زكاتش را پرداخت . اي علي : خداوند درباره صدقه تو، اين آيه را فرو فرستاد».

2. برچيدن شهوات و زمينه هاي فساد جنسي : فساد در جامعه ، چون آتشي است كه همگان در آن مي سوزند و همه ارزشهاي ديني و انساني در اين آتش ، خاكستر مي شود. تنها راه مبارزه با اين مشكل اجتماعي ، اجراي حدود يا امر و نهي گفتاري و زندان و شلاق نيست ؛ گرچه همه اينها لازم است .

غريزه قدرتمند شهوت را با سفارش ها و نصايح اخلاقي و نيز شلاق ، نمي توان مهار كرد، تا زماني كه راه ازدواج براي جوانان بسته است و گردنه هاي سختي پيش روي آنان نهاده شده است ، فساد اخلاقي و جنسي جوانان ، اجتناب ناپذير است . پسنديده ترين راه براي پاك شدن جوانان و رهيدن آنان از دام غريزه تند خوي شهوت ، فراهم كردن زمينه ازدواج آنان است .

امام صادق (ع) مي فرمايد: «مردي را كه استمنا كرده بود، نزد امام علي (ع) آوردند.حضرت چنان با شلاق به دستهاي او زد تا سرخ شد، آنگاه از بيت المال هزينه ازدواج او را پرداخت و او را همسر داد.».

3. نابودسازي زمينه ي فكري گناه : گاه با پيشگيري هاي برنامه ريزي شده ،منكرات بسياري را مي توان برطرف كرد يا از شدت و كثرت آن كاست . هنگامي كه احتمال مي رود برخي از سخن يا رفتار كسي برداشت ناروا كنند يا به اشتباه بيفتند، بايداين زمينه را نابود كرد. در سيره معصومان مي بينيم كه پيامبر، براي پيشگيري از گمراهي مردم ، در زمان حياتش ، علي بن ابي طالب را «اميرالمؤمنين » خواند و گروهي از اصحابش را فرمان داد تا با اين عنوان ، به وي سلام كنند. در پايان فرمود: «شما را براي اين دعوت كرده بودم كه شاهدان خدايي باشيد؛ خواه اين شهادت را به ديگران برسانيد يا آن راپنهان سازيد.»

همچنين امام صادق (ع) براي پيشگري از گمراهي مردم و نيفتادن در دام بدعت گذاران ، هنگام مرگ پسر بزرگش اسماعيل ، گروهي از يارانش را جمع كرد و چندين بار (هنگام غسل دادن ، كفن كردن ، دفن كردن ) از آنان گواهي گرفت كه فرزندش اسماعيل مرده است . آنگاه دست فرزند كوچكش موسي را گرفت و فرمود: «او حق است وحق با اوست و از اوست ؛ تازماني كه خداوند زمين و آنچه را در زمين است ، به ارث برد.»

همچنين امام كاظم (ع) در مراسم حج ، به زياد قندي فرمود: «اي زياد! اين فرزندم علي ، سخنش سخن من و كردارش كردار من است ؛ هرگاه نيازي داشتي ، از او بخواه و سخنش را بپذير، او چيزي جز حق را به خداوند نسبت نمي دهد.» گفتني است ، سرانجام ،زياد قندي از سران فرقه واقفيه شد، به او گفتند، مگر تو خودت سخن امام كاظم را درباره فرزندش علي نقل نكردي ؟ وي گفت : اكنون وقت اين حرفها نيست ...