بازگشت

انجام دادن تكليف الهي و تحصيل رضايت خداوند


فردي كه به مقام عبوديت بار يافته است و افتخار خود را بندگي خدا مي داند، جز انجام دادن تكليف و دستيابي به رضايت خداوند، به چيز ديگري نمي انديشد و همه برنامه هاي زندگي اش را بر اين اساس سامان مي بخشد. اين موضوع مهم را براي نمونه از اين سخنان حضرت مي توان به دست آورد:

الف ـ آن گاه كه مادر بزرگ ايشان «ام سلمه » به حضرت گفت : با حركت خودت به سوي عراق ، مرا اندوهگين مساز؛ زيرا از جدت رسول خدا شنيده ام كه فرمود: «فرزندم حسين در خاك عراق و در محلي به نام كربلا كشته خواهد شد». امام در پاسخ وي فرمود:«يا أمّاه و أنا أعلم انّي مقتول مذبوح ٌ ظلماً و عدوناً و قد شاء عزّوجل ّ أن يري حرمي ورهطي مشرّدين و اطفالي مذبوحين مأسوي ّ مقيّدين و هم يستغيثون فلا يجدون ناصراً؛اي مادر! به خوبي مي دانم كه براساس ستم و كينه توزي مردم ، كشته مي شوم و سرم ازبدنم جدا مي گردد آري ، خداوند بزرگ چنين خواسته است كه كودكانم كشته شوند و زنان و فرزندانم به اسارات دشمن درآيند و فرياد ناله هاي آنان طنين انداز شود، ولي كسي به فرياد آنان نرسد».

ب . وقتي محمد بن حنفيه از حركت برادرش به سوي كوفه آگاه شد، سراسيمه به مكه شتافت و از بي مهري و بي وفايي مردم كوفه نسبت به امام علي (ع) و امام حسن (ع) سخن گفت . او امام حسين (ع) را از سفر به كوفه بازداشت و حركت به طرف يمن را پيشنهاد كرد.

امام به او فرمود: «درباره پيشنهاد تو فكر مي كنم »، ليكن ايشان صبحگاهان بارسفر بست و حركت خونين خودش را آغاز كرد. محمد شتابان پيش برادر آمد و گفت : مگر وعده ندادي كه سخن مرا بررسي كني ؟

حضرت در پاسخ وي فرمود: «بلي ولكن بعد ما فارقتك ، رأيت رسول الله (ص) في المنام و قال : يا حسين ، اخرج ، فان الله تعالي شاء ان يراك قتيلاً».

محمد با شنيدن رؤياي برادرش گفت : (انا لله و انا اليه راجعون ). سپس پرسيد:پس چرا زنان و كودكانت را مي بري ؟ حضرت در پاسخ فرمود: «و قد شاء الله ان يراهن ّسبايا».

ج . هنگامي كه عبدالله بن جعفر (همسر حضرت زينب ) از حركت به سوي كوفه آگاه شد، نامه اي به ايشان نوشت و توسط دو فرزندش عون و محمد، براي امام فرستاد او امام را از اين سفر خونين بازداشت و همزمان به ديدار، عمرو ابن سعد فرماندار مدينه و امير الحاج يزيد رفت تا امان نامه اي از وي بگيرد او نيز پذيرفت و برادرش يحيي را همراه امان نامه و عبدالله به سوي امام روانه ساخت .

وقتي پيش حضرت آمدند، عبدالله با تقديم نامه عمرو، دوباره بازگشت او را خواستار شد آن گاه امام در پاسخ وي فرمودند: «انّي رأيت رؤياً فيها رسول الله و أرمت فيها بأمر أنا ماض ٍ له ، علي ّ كان أولي ؛ در خواب پيامبر را ديدم و در آن دستوري به من داده شد كه بايد آن را دنبال كنم ، چه به سودم باشد يا ضررم ».

سپس عبدالله توضيح بيشتري درباره خواب حضرت طلبيد. امام فرمود: «ماحدّثت أحداً بها و ما أنا مُحدّث ٌ بها حتي ألقي ربّي ».

د. هنگامي كه كاروان عشق و ايثار در منزلي (بطن عقبه ) به استراحت پرداخت ،امام خطاب به يارانش فرمود: «ما أراني الا مقتولاً فانّي رأيت في المنام كلاب تنهشني و اشدّها علي كلّب ابقع »؛ بي ترديد من كشته خواهم شد؛ زيرا در خواب ديدم كه چندين سگ به من حمله ور شدند و سرسخت ترين آنها سگي بود سياه و سفيد».

ه. هنگامي كه كاروان حماسه و شور، به نزديكي كربلا و منزل «قصر بني مقاتل » رسيد، پس از استراحت كوتاهي ، امام دستور حركت داد و با ذكر «انا لله و انا اليه راجعون ،الحمد لله رب العالمين » راه افتاد. جناب علي اكبر پيش آمد و سبب استرجاع پدرش را جويا شد، امام در پاسخ وي فرمود:

«انّي خفقت برأسي ، فعن ّ لي فارس و هو يقول : القوم يسرون و المنايا تشري اليهم ؛ فعلمت اءنّها انفسنا نعيت الينا؛ خواب سبكي بر چشمانم غلبه كرد و ناگهان اين صدا را شنيدم : اين گروه شبانه حركت مي كنند و مرگ نيز به دنبال آنهاست ، بدينسان فهميدم كه خبر مرگ را برايم مي دهند»

آنگاه علي اكبر عرض كرد: «لا أراك ان شاء الله بسوء؛ ألسنا علي الحق ّ؟؛ خداوند بر تو بد نخواهد، مگر ما در مسير حق نيستيم ؟».

امام فرمود: «آري ، به خدا سوگند كه جز در راه حق گام برنمي داريم ».

«علي اكبر گفت : «پس در اين صورت چرا بايد از مرگ بترسيم ؟ هرگز هراسي به دل راه نمي دهيم ».

و هنگامي كه طليعه سپاه ظلمت با كاروان نور، رو به رو گرديد و آنان را ناگزير در سرزمين كربلا فرود آوردند، امام فرمود: «اللهم اني أعوذ بك من الكرب و البلاء هيهنا محط ُّ رحالنا و هيهنا و الله محل ّ قبورنا، و هيهنا و الله محشرنا و منشرنا، و بهذا وعدني جدّي رسول الله و لا خلاف لوعده »؛

بار پروردگارا! از اندوه و بلا به تو پناه مي برم . اين جاست محل فرود آمدن ما، به خدا سوگند! اينجاست مكان قبرهاي ما، به خدا سوگند! اين جا محل حشر و نشر ما درقيامت است ، اين وعده اي است كه جدم پيامبر به من داده است و به يقين در وعده او خلافي نيست ».

ز. عصر تاسوعا سپاهيان نفاق ، آهنگ يورش به خيمه هاي حسين (ع) كردند.حضرت در آستانه خيمه ، به شمشيرش تكيه زده بود كه خواب سبكي بر چشمانش چيره شد. حضرت زينب صداي همهمه سپاه را شنيد و سراسيمه پيش برادرش شتافت و با او سخن گفت . حضرت در پاسخ وي فرمود: «انّي رأيت رسول الله في المنام فقال لي : انّك صائر الينا عن قريب ؛ پيامبر خدا را در خواب ديدم كه به من گفت ؛ به زودي نزد مامي آيي .»

ح . در واپسين ساعت هاي شب عاشورا، خواب سبكي چشم امام (ع) را فرا گرفت .وقتي از خواب بيدار شد، به يارانش فرمود: «انّي رأيت في منامي كأن ّ كِلاباً قد شتّت علي ّتَنْهَشُني و فيها كلب أبقع ُ رأيتُه ُ أشدَّها و أظن ُ أن ّ الَّذي يتولّي قتلي ، رجل ٌ أبرص ُ من هؤلاء القوم ».

در خواب ديدم كه چندين سگ شديداً بر من حمله ور شدند و سر سخت ترين آنها سگي بود به رنگ سياه و سفيد و فكر مي كنم از ميان اين مردم ، فردي كه بيماري برص دارد، مرا خواهد كشت ».

سپس افزودند: «و اني رأيت رسول الله بعد ذلك و معه جماعه من أصحابه و هو يقول : أنت شهيد هذه الامة و قد استبشر بك أهل السموات و أهل لصفيح الاعلي وليكن افطارك عندي الليلة ، عَجِّل ْ و لاتُؤخّرْ، فهذا ملك قد نزل من السماء ليأخُذَ دَمَك في قارورة خضراء؛ همچنين رسول خدا (ص) را با جمعي از يارانش ديدم كه به من فرمود: توشهيد اين امتي و ساكنان آسمان ها و اهالي ملكوت اعلي و عرش برين ، آمدن تو را به يكديگر مژده مي دهند. تو امشب افطار را پيش ما خواهي بود. بشتاب و تأخير را روا مدار.اكنون فرشته اي از آسمان فرود آمده است تا خون تو را بگيرد و در شيشه ي سبز رنگي نگهداري كند؛

در پايان فرمود: فهذا ما رأيت ُ و قد أَنِف َ الامر و اقترب الرحيل من هذه الدنيا لا شك فيه ؛

اي ياران ! اين بود خوابي كه ديدم . مرگ ما فرا رسيده ، بي ترديد هنگام كوچيدن از اين دنيا نزديك شده است .»

آري ، شهادت آن بزرگوار، ويژگيهاي قاتل ـ ابتلا به بيماري برص كه به صورت سگ سياه و سفيد نشان داده شد ـ روزه امساك از توجه به غير خدا و به مهماني افطار پيامبر (ص) رفتن ، استقبال فرشتگان از روح اين شهيد والا مقام ، ذخيره كردن خون او كه بايد براي زنده نگه داشتن دين ، در هماره تاريخ در جريان باشد،همه اين حقايق ملكوتي در عالم رويا به آن حضرت بيان شد و او نيز عاشقانه آنها را پذيرفت و در راه انجام وظيفه همه آنها را به جان خريد.