بازگشت

روشنگري و ارشاد


اشتراك در احكام دين در فقه به ضرورت ثابت است و يكي از قواعد ثابت در فقه ،قاعده اشتراك در احكام شرع است ؛ بدين معنا كه مردان و زنان از صدر اسلام تا پايان جهان در عمل كردن به احكام دين و پيروي از قوانين شرع مشترك بوده و يكسان اند و همان وظيفه اي را كه مسلمانان مخاطب قرآن و روايات در زمان پيامبر داشته اند، مردم تا روز قيامت دارند.

روشن است كه آگاهي به حكم خدا و توجه به آن ركن اصلي و اساسي در عمل كردن به احكام دين است و مسلماني كه بخواهد با ديگر مسلمانان در پيروي احكام خداشريك باشد بايد از آن احكام آگاهي داشته باشد.

آگاه كردن مردم و ارشاد آنان به احكام دين ، وظيفه پيامبر است كه مبلّغ دين وپيام آور از سوي خداست ، و پس از پيامبر امام معصوم ، در تمام مناصب به جز مناصبي كه ويژه پيامبر است ، مانند وحي ، جانشين و خليفه اوست .

انحراف از مسير دين و دورشدن از احكام الهي كه پس از رحلت رسول خدا (ص) پايه گزاري شد و در زمان يزيد به نهايت خود رسيد، بر امام حسين (ع) كه خليفه رسول خدا در تبليغ دين بود ايجاب مي كرد كه مردم را از اين انحراف و دوري بازدارد و آنان را در مسير واقعي اسلام قرار دهد و به پيروي از قرآن و سنت وا دارد.

انحراف و دوري از دين خدا با تظاهر به فسق ، گناه ، مي گساري و قمار از سوي دولت مردان ، به ويژه يزيد در جاي گاه حاكم مطلق اسلام و جانشين مقام رسالت ،حكومت ديني را در قبضه خود گرفته بود، سبب شد كه امام حسين (ع) براي روشن ساختن حقيقت دين و ارشاد مردم قيام كند و اين موضوع ، از سخنان امام برمي آيد كه مي فرمايد:

«اي مردم ، همانا پيامبر خدا (ص) فرمود، هركس سلطان ستمگري را ببيند كه حرام خدا را حلال دانسته و عهد خدا را شكسته و با سنت پيامبرش مخالفت كرده و گناه و عدوان را درباره بندگان خدا به كار گرفته است و در برابر او واكنش نكند و با گفتار و يا كردار خود بر او اعتراض ننمايد بر خداست كه او را با آن سلطان ستمگر در جهنم همراه سازد.اي مردم ، بدانيد كه اينان (يزيد و دولت مردان ) پيروي از شيطان را برگردن نهاده و پيروي از خداي رحمان را رها ساخته اند و تباهي را آشكار نموده و حدود خدا را تعطيل و بيت المال را ملك شخصي خود دانسته و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام ساخته اند».

امام حسين (ع) با اين گونه سخنان در كار يزيد و پيروان او روشنگري مي كند و مي خواهد غبار جهل و ناداني را از ذهن مردم بزدايد و آنان را به دين خدا آگاه سازد.

اين جهل و انحراف كه ساليان درازي پي ريزي شده بود، تمامي امت اسلام را فراگرفته بود تا جايي كه شخصيتهايي را مانند برخي از بني هاشم و سياست مداران وادار كرد كه امام حسين (ع) را از سفر بازدارند و او را از رفتن به عراق منع نمايند.

همين جهل سبب بي وفايي اهل كوفه شد كه دست از ياري امام برداشتند و او را به دشمن بسپارند. امام حسين (ع) با قيام خود خواست ، دل هاي مرده را زنده كند و ضماير را آگاهي بخشد و دين خدا را روشن سازد، تا مردم به آن آشنا شوند و به آن عمل كنند و آن را براي نسل هاي پس از خويش به ارث گذارند. امام حسين (ع) مي دانست كه اين جهل و ناداني عذري براي مردم نيست و نمي تواند آنان را در محضر حكومت خدا تبرئه نمايد.

عمق اين ناداني تا جايي رسيده بود كه مردم از روشن ترين مسائل اسلام نيز غافل مانده بودند و موضوعي را همانند حكومت اسلامي و جانشيني پيامبر كه از اركان اسلام و واضح ترين موضوع هاي آن است ، فراموش كردند و آن را به نا اهل سپردند.

امام با روشن ساختن آن ، مردم را به وظيفه خود آشنا مي نمايد و مي گويد:

«اي مردم اگر شما پرهيزگار و خداترس باشيد و حقيقت را بدانيد براي شما پسنديده تر است در حالي كه درباره سرپرستي اين امر، ما اهل بيت محمد (ص) سزاوارترهستيم از اين گروهي كه ادعا كرده اند؛ چيزي را كه براي آنان نيست ؛ گروهي كه با ستم و عدوان با مردم رفتار مي كنند.

در نامه اي كه به اهل بصره مي نويسد، مي فرمايد:

همانا خدا، محمد (ص) را برگزيد و او را با پيامبري گرامي داشت و براي رسانيدن پيام خود اختيارش نمود، سپس او را به سوي خود برگرفت و پيامبر بندگان خدا را نصيحت كرد و پيام خدا را به آنان رسانيد و ما اهل بيت او و اوليا و اوصيا و ورثه او و سزاوارترين مردم به مقام او هستيم ، ليكن مردم ديگران را پيش انداختند و ما براي اتحاد مسلمانان و ايجاد نكردن شكاف ميان صفوف آنان چيزي نگفتيم و به آن راضي شديم ، در حالي كه ما سزاوار اين حق هستيم ، نه آناني كه به آن رسيده اند».

امام (ع) با اين سخنان روشن مي سازد كه بني اميه شايستگي حكومت را ندارند و بايد برضد آنها قيام نمود: او با قيام عاشورا، مردم را ارشاد و هدايت كرد و اين تبليغ و روشنگري در قيام عاشورا با تمام جزئيات آن تحقق پذيرفت و همانند جدش رسول خدا كه در آغاز بعثت تنها بود، اندك بودن ياران ، او را از تبليغ دين جدا نكرد.

امام عقيده دارد كه اگر در راه تبليغ دين و ارشاد مردم جان خود را از دست بدهد سزاوار است :

«آيا نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و از باطل دوري نمي شود. در اين زمان بايد مؤمن به ملاقات پروردگار و مرگ تن دهد».

و مي فرمايد:

«شگفتا، زنازاده فرزند زنازاده ، مرا ميان دو چيز مجبور كرده است ، ميان مرگ و ذلت . هيهات كه ما ذلت و خواري را بپذيريم . خداوند پذيرش ذلت و خواري را بر ما و بر پيامبر و مؤمنان روا نداشته است . دامن هاي پاك ، اصالت و شرافت خاندان ، همت والا و عزت نفس ما هرگز اجازه نمي دهد كه اطاعت فرومايگان را بر مرگ شرافت مندانه ترجيح دهيم ».

و مي فرمايد:

«مرگ در راه رسيدن به عزت و شرف و زنده ساختن حق چه آسان است ، مرگ در راه عزت ، جز زندگي جاويد نيست و زندگي با ذلت مرگي است كه حيات پس از وي نيست ،مرا با مرگ مي ترساني ! هيهات تيرت به خطا رفته و كمانت به پوچي رسيده ، آفرين به مرگ در راه خدا».