بازگشت

ورود معاويه به مدينه و مواجهه با امام حسين


سيدمحسن امين مي گويد: «ابن قتيبه در كتاب «الامامة و السياسة » مي نويسد: هنگامي كه معاويه تصميم گرفت براي يزيد بيعت بگيرد، به مدينه آمد. امام حسين (ع) وابن عباس نزد او آمدند، ابتدا معاويه از احوال فرزندان امام مجتبي (ع) سؤال كرد وحضرت پاسخ او را دادند، سپس خطبه اي خواند و در آن خطبه رسول مكرم اسلام را ياد نمود و در پايان سخن گفت : شما بيشتر در جريان كار يزيد هستيد و خدا آگاه است كه من با گزينش يزيد به مقام ولي عهدي هدفي جز بر طرف كردن نابرابري ها و پوشاندن شكاف ها ندارم . چنين اقدامي بسيار نيكوست و افراد بصير آن را مي پذيرند، اين است ديدگاه من درباره يزيد. اما شما، هم با من خويشاوندي داريد و هم از دانش بهره منديد وهم به زينت جوانمردي آراسته ايد و براي تأييد اين نظريه شايسته تر مي باشيد. من يزيد را در موارد گوناگون آزموده ام و در او ويژگي هايي يافته ام كه حتي شما نيز از آن ويژگي ها بي بهره ايد. به علاوه ، او نسبت به سنت آگاهي دارد، با قرآن آشناست و از بردباري برخوردار است . بردباريي كه بر شيران شرزه ترجيح دارد. شما مي دانيد كه پيامبر (ص)معصوم از خطا، در غزوة «ذات السلاسل » فرماندهي لشكر را به كسي سپردند كه هيچ پيوندي با قريش نداشت .

[مراد عمروعاص است و در نهايت فرماندهي به علي (ع) داده شد] و او را بر ابوبكر صديق و عمر فاروق و ديگر اصحاب و مهاجران نخستين برتري دادند و پيامبر الگوي نيكوي ماست .

اينك شما اي فرزندان عبدالمطلب ، قدري درنگ كنيد، ما و شما دو طايفه اي هستيم كه همواره تلاش نموده ايم و پيوسته سودمند بوده ايم . اكنون من از شما دو نفر انتظار انصاف دارم ، چرا كه هيچ كس جز بر اساس نظر شما سخن نمي گويد، چه رسد به خويشاوندان و نزديكان . از خداي بزرگ براي خودم و براي شما آمرزش مي طلبم .

بعد از سخنان معاويه ، ابن عباس خواست سخن بگويد كه امام (ع) او را آرام و پس از حمد الهي سخن آغاز فرمود: اي معاويه هيچ گوينده اي اگر چه سخنش به درازا كشد، يارايي آن را ندارد كه ويژگي هاي رسول الله (ص) را بر شمرد، بلكه تنها بخشي از صفات نيكوي حضرتش را بازگو كند. من مي دانم كه امت اسلامي چه روشي را پس از رحلت پيامبر (ص) پيش گرفتند، آنان مدائح نبي اكرم (ص) را تباه نمودند و بيعت حضرتش را درباره جانشين ايشان شكستند. دريغا كه درخشش روز، تاريكي شب را رسوا نمود و پرتو تابناك خورشيد از فروغ چراغ ها كاست . تو در فزون طلبي دچار افراط شده اي ، در برتري بخشيدن ناشايستگان اجحاف نمودي ، از پرداخت حق سرباز زدي و بخل پيشه كردي ، ستم و ناروا روا داشتي و حقوق انسان ها را به اندازه ارزني مراعات ننمودي تا آن كه شيطان بهره كامل و نصيب فراوان خود را به دست آورد. اما آنچه درباره يزيد و شايستگي او براي اداره امت اسلامي و كمالات وي گفتي ، دريافتم . گويي تو مي خواهي مردم را درباره يزيد به گمراهي بكشاني . چنان از او سخن مي گويي كه پنداري از انسان محجوبي ياد مي كني ، يا فرد ناشناسي را معرفي مي نمايي يا از مطالب مخفي و خصوصي پرده برمي داري !! چنين نيست اي معاويه !! يزيد خود بهترين معرف خويش است و آنچه در چنته دارد بر همگان بروز داده است . اگر مي خواهي اوصاف يزيد را بگويي از سگ هاي شكاريش خبر ده ، از دختران زيبارويي كه با او به عشرت سرگرم اند سخن بگو. از كنيزكان نوازنده اي كه در بزم هاي مستانه براي او مي نوازند گفت و گو كن . آري يزيد چنين فردي است و نيازي به معرفي تو ندارد. راستي اين همه بار گناه كه بر دوش داري ، براي تو به هنگام ديدار با قادر متعال كافي نيست كه اكنون مي كوشي بار ضلالت اين مردم را نيز برگناهان ديگرت بيفزايي ؟!! به خدا سوگند، تو همواره در صدد انجام كارهاي ناروا هستي و جز ستم و بيداد كار ديگري نكرده اي جنايت هاي تو همه جا را فرا گرفته است ولي خود تو با مرگ فاصله چنداني نداري . بزودي روز قيامت فرامي رسد و آن روز همه اعمال تو بازگومي گردد و تو هيچ راه گريزي نخواهي داشت .

اي معاويه !! اينك تو بر ما تعرض كرده و ما را از حق مسلم پدرانمان محروم نموده اي . همان حقي كه رسول مكرم اسلام (ص) ، از آغاز ولادت براي ما قرار داد، تو درغصب حق ما به همان دلايل سستي تمسك مي جويي كه مدعيان خلافت ، با آنها براي جانشيني پيامبر (ص) ، پس از رحلت حضرتش استدلال مي نمودند و او نيز دلايل راپذيرفته از آنان طلب انصاف نمود. آري شما هر كاري را مرتكب شديد و هر سخني را به زبان آورديد، تا كار به اينجا كشيد كه تو بر جايگاه پيامبر (ص) تكيه زدي ، در حالي كه رداي خلافت برازنده شخص ديگري بود.

اما درباره عمروعاص كه فرمانده سپاه اسلام شد، بايد بداني : اولاً در آن زمان او به فضيلت همنشيني با پيامبر (ص) مفتخر بود. ثانياً كاري از پيش نبرد، تا آن كه امت اسلامي از فرمانروايي او آزرده شده ، پيشي جستن وي را ناروا شمرده و با وي همراهي ننمودند. سرانجام رسول خدا او را بركنار كرده و فرمودند: اي گروه مهاجر بعد از اين تاريخ او ديگر ميان شما مقامي ندارد. اين كه تو چگونه به فعل منسوخ پيامبر (ص) استناد مي كني و آن كسي را كه قطعاً مورد تأييد حضرتش بوده كنار مي گذاري ؟ راستي چگونه به خود جرئت مي دهي كه صحابي پيامبر (ص) را با تابعي برابر بداني ، در حالي كه اطراف تو افراد بسياري هستند كه افتخار همنشيني با رسول الله (ص) را داشته و انسان هاي قابل اعتماد و دينداري مي باشند. آيا رواست كه اين افراد را به سوي جواني اسراف كار و فريفته دنيا سوق دهي تا بدين وسيله مردم گفتار خطا و اشتباه گردند؟ اين روش سرانجامي جز شقاوت در آخرت براي تو نخواهد داشت در حالي كه موجب نيكبختي ديگران در دنيا خواهد شد و اين زياني آشكار است . از خداوند براي خود و شما آمرزش مي طلبم .

سخنان امام ، صريح و رسا بيان شد. معاويه نگاهي به ابن عباس افكند و گفت : اين سخنان چيست ؟ لابد تو نيز كلماتي درشت تر و تلخ تر از اينها اظهار خواهي نمود.

ابن عباس گفت : به خدا قسم او فرزند پيامبر (ص) و يكي از پنج تن آل عباست . او در خانداني پاك و معصوم بزرگ شده و هر چه مي خواهي از وي بپرس و بدان كه خدا فرمان خود را جاري خواهد ساخت و او نيكوترين داوران است .

از سخنان معاويه و جواب امام حسين (ع) مبناي زندگي و مواضع آن حضرت به درستي بيان مي شود و نياز به تحليل مطالب ندارد، ولي نكته قابل توجه اين است كه هرچه معاويه در اقدام براي فراهم كردن مقدمات عملي ولايت عهدي يزيد بيشتر تلاش مي كند، امام حسين (ع) بياناتش با حفظ تعهد و مباني صلح ، شديدتر و كوبنده تر مي شود و مخالفت خود را با ولايت عهدي يزيد به طور رسا و كوبنده اي بيان مي دارد. در ادامه فعاليت هاي معاويه ، نقل چند سند تاريخي ديگر نيز لازم به نظر مي رسد. گويند: معاويه در ماه رجب عمره گزارد و همراه هزار سوار به حجاز رفت و چون نزديك مدينه رسيد، نخستين كسي كه او را ديد امام حسين (ع) بود كه چون چشم معاويه به او افتاد گفت : درود و خوشامد بر تو مباد همچون شتر قرباني مي ماني كه خونش به جوش آمده است و خداوند آن خون را به زمين خواهد ريخت . امام حسين (ع) فرمود: من اهل اين گونه سخن نيستم . معاويه گفت : سزاوار بدتر از آني ....