بازگشت

مردم و آغاز نهضت


ريشه هاي قيام امام حسين(ع) را بايد در سالهاي بعد از رحلت رسول خدا(ص) جستجو كرد. آنچه در اينجا قصد تحليل و بررسي آن را داريم، علتي است كه مخالفت آن حضرت را به واكنش اجتماعي و قيام عليه حكومت يزيد تبديل نمود. در حقيقت پاسخ اين سؤال را بررسي مي كنيم كه آن حضرت با چه پشتوانه اي قيام خويش را آغاز نمود. آيا چون زمينه هاي مردمي براي براندازي حكومت يزيد را مهيا مي ديد يعني شمار بسياري از مردم از او دعوت كرده بودند يا اطمينان داشت كه اين گونه مي شود، از بيعت با يزيد امتناع نمود يا اينكه علتي ديگر به اين مسأله دامن زد. شواهد تاريخي حكايت از اين دارد كه هيچ جريان مردمي در شروع نهضت حسيني نقش نداشت. به عبارت ديگر قيام آن حضرت، نه با دعوت گروهي از مردم براي براندازي حكومت يزيد يا پاسداري از ارزشهاي اسلامي آغاز شد و نه آن حضرت به اميد حمايت توده عظيمي از مردم براي رسيدن به يكي از مقصودهاي فوق از بيعت با يزيد امتناع كرد و در برابر حكومت او قرار گرفت. بلكه مخالفت او با حكومت يزيد برخاسته از دين و مخالفت با شكل حكومتي بود كه در عالم اسلام پديدار شده بود. البته اين مخالفت نه به زمان شروع خلافت يزيد در سال شصت هجري اختصاص داشت؛ زيرا قبل از آن در زمان معاويه نيز آن حضرت به حكومت معاويه و جانشيني يزيد اعتراض كرده بود و نه حتي به آن حضرت اختصاص داشت؛ زيرا پدر و برادرش نيز با اين امر مواجه بودند و با آن مبارزه كردند. مخالفت آن حضرت با حكومت شكل گرفته در جامعه اسلامي از دو جهت در سخنان ايشان مطرح است: 1. حكومت به اهل بيت اختصاص داشته و ديگران در اين رابطه حقي ندارند؛ 2. اين حكومت آنچنان فاسد است كه براي نابودي آن هر اقدامي را بايد انجام داد. اولين موضع رسمي آن حضرت در مورد قيام خويش كه در آن اين دو بعد مطرح گرديده است، سخني است كه در مجلس يزيدبن عقبه بعد از رسيدن نامه يزيد و اصرار او براي بيعت از آن حضرت يا كشته شدن ايراد كرده است: ايهاالامير، انا اهل بيت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائكة و محل الرحمة بنا فتح اللَّه و بنا ختم و يزيد رجل فاسق شارب خمر و قاتل النفس المحرمة، معلن بالفسق و مثلي لا يبايع لمثله و لكن نصبح و تصحبون و ننتظر و تنتظرون اينا احق بالخلافة و البيعة؛ [1] .

اي امير، همانا ما اهل بيت نبوت و جايگاه رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان هستيم. خداوند با ما آغاز و با ما پايان داده است و يزيد مردي فاسق و مشروب خوار و كشنده انسانهاي بي گناه است و علناً مرتكب فسق و فجور مي شود و مانند من با او بيعت نمي كند. بلكه ما و شما بايد صبر كنيم و منتظر بمانيم تا ببينيم چه كسي سزاوار خلافت است. آن حضرت در ابتدا و انتهاي كلام بر اختصاص حكومت به اهل بيت پيامبر(ص) تاكيد كرده است؛ در ابتداي كلام با توصيف مقام والا و جايگاه آنها در اسلام و ارتباط آنها با خداوند و در انتها با تصريح بر اينكه آنها براي خلافت صلاحيت دارند و يزيد و امثال يزيد و تمام مردم بايد با آنها بيعت كنند. در ميان اين سخن بعد ديگر مخالفت آن حضرت با حكومت يزيد مطرح است كه در آن ضمن برشمردن شمه اي از خصال زشت او بر عدم صلاحيت او براي خلافت و عدم بيعت آن حضرت با چنين شخصي تاكيد شده است. اين موضع گيري در موارد ديگر نيز استمرار يافته است و به عنوان نمونه در مشاجره امام(ع) با مروان بن حكم تكرار شده است. [2] . ليكن شايد مهم ترين موارد، وصيت نامه امام (ع) است كه در آن تمام ماهيت قيام حسيني معرفي شده است. آن حضرت در اين وصيت نامه بعد از شهادت به توحيد و رسالت پيامبراكرم (ص) درباره قيام خويش مي فرمايد: اني لم اخرج اشراً و لابطراً و لامفسداً و لاظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح في امّة جدّي، اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيره جدّي و ابي علي ابن ابي طالب(ع) فمن قبلني بقبول الحق فالله اولي بالحق و من رد عليّ هذا اصبر حتي يقضي الله بيني و بين القوم بالحق و هو خير الحاكمين. [3] .

من نه براي خوشگذراني و رسيدن به مطامع دنيوي قيام كرده ام و نه به قصد ايجاد فساد و ظلم در حق مردم. مي خواهم امر به معروف و نهي از منكر كنم و به سيره جد و پدرم علي ابن ابي طالب(ع) رفتار كنم. هر كس با شناخت حق مرا بپذيرد خداوند به حق سزاوارتر است و هر كس حق مرا رد كند صبر مي كنم تا خداوند به حق بين من و اين قوم حكم نمايد و او بهترين حكم كنندگان است. امام حسين(ع) در وصيت نامه خويش ضمن ردّ هرگونه لذت طلبي و رسيدن به آمال دنيوي صرف از قيام خويش، ماهيت الهي و ديني آن يعني اصلاح امت پيامبر(ص) از طريق امر به معروف و نهي از منكر و عمل به راه و روش جد و پدرش را آشكار مي كند. آن حضرت در اين سخن عمل خويش را به كاري كه پيامبر اكرم(ص) انجام داد، تشبيه مي كند. همان گونه كه جد بزرگوارش رسالتي الهي بر دوش داشت و كوشيد تا وظيفه الهي خويش را انجام دهد، آن حضرت نيز چنين وظيفه اي بر عهده دارد. پايان سخن حضرت اين امر را به نحو صريح تري در بر دارد، زيرا بدين نكته تاكيد كرده است كه او به هرحال وظيفه اي بر عهده دارد كه بايد به انجام برساند و اگر مردم او را بپذيرند، در حقيقت امر حقي را كه از سوي خداوند عرضه شده است پذيرفته اند و اگر او را نپذيرند نيز بايد منتظر حكم و قضاوت خداوند باشند و به داوري او حاضر گردند. اين سخن همچنان حكايت از اين دارد كه حضرت پشتوانه محكمي از لحاظ مردمي براي قيام خويش ندارد. اين سخنان حضرت حكايت از اين دارد كه قيام وي به هيچ وجه متكي بر دعوت مردم يا ياري آنها نبوده است و از اين لحاظ ماهيتي صرفاً الهي داشته نه مردمي. علاوه بر اينكه هيچ شاهد تاريخي وجود ندارد كه قبل از رسيدن حضرت به مكه از سوي مردم دعوتي براي وي رسيده باشد و اصولاً تعجيلي كه يزيد براي بيعت گرفتن از آن حضرت قبل از پخش خبر مردن معاويه انجام داد، چنين امري را ناممكن نمود. پس مردم در شروع قيام، نه توده مردم و نه خواص، نقشي نداشتند و نهضت با اراده خود حضرت و با پشتوانه اي الهي و عمل به انجام وظيفه آغاز گرديد.


پاورقي

[1] موسوعة کلمات الامام‏الحسين(ع)، ص 283.

[2] همان، ص 284.

[3] همان، ص 290.