بازگشت

جنبش مختار در كوفه


از ديگر تحولاتي كه در كوفه به وقوع پيوست و در زمره پيامدهاي قيام امام حسين (ع) محسوب مي شود، قيام مختار است. مختار فرزند ابوعبيدة بن مسعود ثقفي سردار اسلام درجنگ جسر بود كه در شمار شيعيان سرشناس كوفه به شمار مي رفت. در آغاز قيام امام حسين (ع)، مسلم بن عقيل فرستاده امام (ع) به كوفه در خانه مختار سكونت گزيدومختار با وي بيعت كرد. پس از شهادت مسلم، مختار به دست نيروهاي عمروبن حريث دستگير و به فرمان عبيدالله بن زياد زنداني گشت و در تمام مدتي كه واقعه كربلارخ داد او در زندان بود تا اين كه با وساطت شوهر خواهرش، عبدالله بن عمر آزاد شدوبه حجاز رفت. در واقع ابن زياد دستور داد تا مختار كوفه را ترك كند زيرا از تحريكات اوعليه امويان بيم داشت. در مكه به عبدالله بن زبير پيوست [1] زيرا در پاره اي اهداف از جمله مخالفت با امويان متحد بودند، حتي در جريان محاصره مكه توسطسپاه شام، مختارنيز در كنار ديگران از حرم دفاع كرد. ولي اين اتحاد به زودي از هم گسست و مختار درپي خواسته هاي خود از ابن زبير جدا شد و به كوفه رفت. قبل از آن وي با محمدبن حنَفيه ديدار كرد و نقشه خود مبني بر خونخواهي امام حسين (ع) و انتقام گرفتن از قاتلان آن حضرت را با او در ميان گذاشت. مختار سكوت محمدبن حنفيه را براي خود اجازه تلقي كرد و در كوفه مردم را به قيام همراه خود فرا خواند و گفت: «.... محمد بن علي مرا به سوي شما فرستاده كه من مورد اعتماد و وزير و برگزيده و امير او هستم و به من فرمان داده كه با بي دينان بجنگم و به خونخواهي خاندان وي و دفاع از محرومان قيام كنم». [2] آمدن مختار به كوفه مصادف با قيام توابين در اين شهر بود. تلاشها و تبليغات مختار اگر چه در صف شيعيان اختلافي ايجاد كرد و گروهي از توابين بدو پيوستند ليكن در جلب شيعيان كوفه موفقيت آميز نبود زيرا بيشتر شيعيان با سليمان بن صرد بوده و حتي برخي ادعاي او را مبني بر رابطه اش با محمدبن حنفيه را مورد انكار قرار دادند. [3] پس از خروج توابين از كوفه، اشراف هوادار نظام اموي كه از مختار و برنامه هايش وحشت داشتند با بزرگ جلوه دادن خطر وي، حاكم زبيري كوفه، عبدالله بن يزيد را واداشتند تا او را زنداني كند. مختار در زندان بود كه قيام توابين به پايان رسيد و بقاياي آنها به شهر بازگشتند. وي از زندان به بزرگان شيعه نامه اي نوشت و خود را قاتل ستمگران و انتقام گيرنده از دشمنان و قاتلان معرفي كرد و آنان را به كتاب خدا و سنت پيامبر (ص) و خونخواهي اهل بيت و دفاع از ضعيفان و نبرد با منحرفان دعوت كرد. [4] مختار بار ديگر با وساطت عبدالله بن عمر از زندان آزاد شد و پس از آزادي به سازماندهي و فراهم آوردن زمينه قيام خود پرداخت و شيعيان را به همراهي خود دعوت كرد. در همان اثنا به فرمان ابن زبير، عبدالله بن يزيد از امارت كوفه معزول و به جاي او عبدالله بن مطيع قرشي كه از هواداران سرسخت ابن زبير بود گماشته شد. [5] مختار لازم بود كه هر چه زودتر و پيش از آن كه مأموران والي جديد او را تحت مراقبت قرار دهند، موضعي مناسب برگزيند. گويند مختار ابتدا صلاح ديد با امام زين العابدين (ع) رابطه برقرار سازد و او را در جريان امر نهد ولي امام پاسخ مثبتي به او نداد. [6] از اين رو او به ابن حنفيه روي آورد. [7] وي نمايندگاني به سوي محمدبن حنفيه فرستاد و او بنا به دلايلي به ويژه موقعيتش در ميان شيعيان و نيز مراقبت سخت او از سوي ابن زبير نتوانست پاسخ قاطعي به فرستادگان مختار بدهد. ولي از پاسخ مبهمي كه به ايشان داد مي توان دريافت كه وي با قيام مختار مخالفتي نداشته است: «از اين كه خدا ما را به وسيله هر كه از بندگانش ياري دهد، مخالفتي نداريم». [8] موضع ابن حنفيه در قبال مختار، در اوضاع عمومي كوفه اثر نهاد زيرا نظر شيعيان به سوي ابن حنفيه كه تا آن روز چندان شهرتي نداشت، جلب گرديد ونيز مختار زعامت شيعيان را به دست گرفت و تعدادي از بزرگان شيعه كه او را شايسته رهبري مي دانستند به گردش جمع شدند و به نفع مختار به تبليغ پرداختند. در اين ميان، گروهي از بزرگان شيعه در كوفه در باره نمايندگي مختار از طرف محمدبن حنفيه ترديد داشتند. اينان به حجاز نزد محمدبن حنيفه رفتند و از او استفسار كردند. پاسخ محمدبن حنفيه به منزله پشتيباني و همراهي با مختار تلقي شد و در نتيجه شيعيان كوفه به گرد مختار فراهم آمدند و زمينه قيام وي فراهم شد. [9] با اين حال چند مانع بر سر راه مختار وجود داشت: يكي كينه توزي شديد اشراف كوفه نسبت به او بود. ديگر اين كه ابراهيم فرزند مالك اشتر از بزرگان قبيله مذحج در پيوستن به او ترديد داشت. او همچون پدرش، اخلاص شديدي نسبت به حضرت علي (ع) و خاندانش داشت و با امويان سخت دشمن بود ولي ديدگاهش با ديگر شيعيان متفاوت بود. از اين رو در قيام توابين شركت نجست و با قيام مختار با احتياط برخورد كرد. زيرا قيام شيعه را فاقد يك برنامه منظم و اهداف روشن مي ديد. لذا همواره با زعماي شيعه به ويژه با ابن حنفيه در تماس بود. مختار به پيشنهاد ياران خود براي جذب ابراهيم و استفاده از نيروي شيعي بسيار قبيله مذحج نزد وي رفت و سرانجام با اصرار زياد او را موافق خود ساخت و گويا نامه اي كه مختار بدو نشان داد كه از طرف محمدبن حنفيه خطاب به او نوشته شده و گواهي همراهان مختار كه شهادت دادند محمد خود اين نامه را نوشته، ابراهيم را به اين امر متقاعد ساخت، متن نامه چنين بود: «... به ابراهيم بن مالك اشتر، من وزير و فرد مورد اعتماد خويش را به سوي شما فرستاده ام و از وي خواسته ام با دشمنانم بجنگد و به خونخواهي خاندانم قيام كند. تو و عشيره ات و پيروانت او را ياري كنيد». [10] همراهي ابراهيم چهره پرنفوذ و درخشان نظامي كوفه با مختار و رفت و آمد گسترده شيعيان با وي سبب شد تا عبدالله بن مطيع در صدد دستگيري وي بر آيد. ابن مطيع مأموران امنيتي خود را به نواحي مختلف كوفه اعزام كرد تا از قيام مختار جلوگيري نمايند ولي اين اقدامات، قيام مختار را يك روز به جلو انداخت. زيرا وقتي ابراهيم با تعدادي از ياران مسلح خود به سوي منزل مختار مي رفت به رئيس مأموران امنيتي خليفه برخورد و مورد اعتراض وي قرار گرفت و ابراهيم نيز با نيزه اي او را كشت. از اين رو مختار كه تصميم داشت فردا شب قيام كند از اين موقعيت سود جست و به ياران خود دستور داد شامگاه سه شنبه 12 ربيع الاول سال 66 ه.ق با شعار «يا لثارات الحسين» شيعيان را فراخوانند. [11] بدين سان قيام آغاز گشت و سرانجام پس از سه روز جنگ و محاصره قصر عبدالله بن مطيع، وي فرار كرد و مختار و ابن اشتر بر اوضاع شهر مسلّط گشتند و فرمانده سپاه و اشراف را سركوب كردند. مختار سپس در مسجد بر فراز منبر رفت و برنامه سياسي و اصلاحي خود را اعلان داشت. محور اين برنامه ها عدالت گستري در ميان توده ها و همزيستي مسالمت آميز با ديگر فرقه ها بود. او در خطبه خود خطاب به مردم گفت: «با من بر كتاب خدا و سنّت پيامبرش و خونخواهي خاندان رسول الله (ص) و جهاد با منحرفان و دفاع از ضعيفان پيروي كنيد». [12] مردم نيز با وي بيعت كردند. عواملي چند در پيروزي مختار و تحقق آرزوي شيعيان در به حكومت رسيدن، مؤثر بود: 1. تكيه بر مردم تحت ستم امويان، چه عرب و چه غير عرب (موالي) كه از ستم امويان و طرفداران ابن زبير به تنگ آمده بودند و آنها قيام مختار را وسيله اي براي تحقق آرمانهاي اصلاح طلبانه خود مي دانستند. 2. جنبش شيعه مختار را فردي مورد تأييد ابن حنفيه مي دانست و او را به عنوان يك سياستمدار مبرز و جنگاور چيره دست مي پذيرفت. 3. حكومت زبيريان در كوفه هيچ تغيير سياسي به جاي ننهاد و فاقد هرگونه برنامه اصلاحي بود. 4. همكاري كارگزار ابن زبير با برخي از قاتلان حسين (ع) در حكومت و جنگ با مختار اثر بدي در صفوف نيروهاي ابن زبير نهاد و گروههايي از ايشان به مختار پيوستند. 5. پيوستن ابراهيم بن اشتر به مختار، موقعيت را به نفع مختار تغيير داد. ابن اشتر همچنين به دليل نفوذ قبيله اي و موقعيت خاص در ميان شيعيان و مقام برجسته نظامي خود در اين پيروزي سهم به سزا داشت. [13] پيروزي مختار با خونريزي مفرط و فشار ظالمانه همراه نبود زيرا وقتي كه اشراف ازاوامان خواستند او پذيرفت. با اين كه مختار با سهولت به قدرت رسيد ولي مشكلاتي برسر راه او به وجود آمد كه حكومت نوپاي او را تهديد مي كرد. از يك طرف سپاه اموي به كوفه نزديك مي شد و از سوي ديگر ابن زبير همچنان پنجه بر نواحي جنوبي عراق افكنده بود. رسيدن ابن زياد با سپاه اموي به موصل، دشوارترين مرحله قيام مختار بود. او براي جلوگيري از يورش دشمن به كوفه، نيرويي را به مقابله آنها اعزام كرد كه با درگذشت فرمانده نيروها، يزيد بن انس كه سالخورده و بيمار بود، ناچار هفت هزار نيرو را به فرماندهي ابراهيم بن اشتر فرستاد تا از پيشروي ابن زياد در عراق جلوگيري كند. [14] علاوه بر پيكار بني مروان با مختار، مشكل ديگر، طرح براندازي اشراف كوفه عليه مختار بود كه از غيبت ابراهيم بن مالك اشتر سود جستند و گرد هم آمدند و يكديگر را به جنگ با مختار فرا خواندند. حاكميت مختار در كوفه، نفوذ قدرت وي و شيعيان، دفاع مختار از محرومان و موالي، خونخواهي خاندان پيامبر (ص)، اشراف كوفه را كه در واقعه كربلا و شهادت مسلم بن عقيل دست داشتند به وحشت انداخت. در واقع حكومت شيعي در كوفه به رياست مختار با منافع سياسي و اقتصادي آنان ناهمساز بود. عدالت گستري مختار در ميان توده هاي محروم به ويژه موالي و لغو امتيازات بي مورد اشراف آنها را نگران مي ساخت. اشراف به همراه هواداران خود محل فرمانروايي مختار را محاصره كردند، در نتيجه وي از ابراهيم بن مالك خواست كه به كوفه برگردد و او نيز به ياري مختارآمد و توانست اشراف را سركوب كند. [15]


پاورقي

[1] ر.ک: تاريخ طبري، ج‏7، صص 3203 - 3201 و 3206. تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 201.

[2] تاريخ طبري، ج‏7، ص‏3214، نيز تاريخ يعقوبي، ج‏2، ص‏201. در باره علت جدايي مختار از ابن‏زبير، ر.ک: مروج الذهب، ج‏2، ص‏78.

[3] ر.ک: تاريخ طبري، ج‏7، ص‏3215 و ج‏8، ص‏3291.

[4] همان، ج‏7، ص‏3248.

[5] همان، ج‏8، ص‏3287. نيز بنگريد به: تاريخ يعقوبي، ج‏2، ص‏201.

[6] برخي محققان، عدم پاسخ مثبت امام سجاد (ع) را ناشي از لزوم حفظ جان اهل‏بيت (ع) مي‏دانند نه اينکه امام (ع) او را طرد کرده باشد.

[7] مروج الذهب مسعودي، ج‏2، ص‏78.

[8] تاريخ طبري، ج‏8، ص‏3293.

[9] ر.ک: تاريخ طبري، ج‏8، صص‏3294 - 3291. تاريخ يعقوبي، ج‏2، ص‏201.

[10] تاريخ طبري، ج 8، صص 97 - 3296. دينوري، اخبار الطوال، ص 334.

[11] ابن‏اعثم، الفتوح، ج‏3، صص 258 - 257. تاريخ طبري، ج 8، ص 3301.

[12] تاريخ طبري، ج‏8، ص 3317.

[13] ابراهيم بيضون، قيام توابين، صص‏71 - 70.

[14] ابن‏اعثم، الفتوح، ج‏2، ص‏286. تاريخ طبري، ج‏8، ص‏3329. اخبار الطوال دينوري، صص‏338 - 337.

[15] تاريخ طبري، ج‏8، ص‏3333. ابن‏اعثم، الفتوح، ج‏6، ص‏146، 149 و 151. دينوري، اخبار الطوال، صص‏345 - 344.