بازگشت

قيام عاشورا تجديد كننده حيات اسلام و مسلمانان


جوامع بشري همانند انسانها از مرگ و زندگي، نشاط و افسردگي، بيماري و سلامتي

برخوردار هستند. پس از رحلت پيامبر اكرم(ص) بر اثر جرياناتي جامعه اسلامي از نظر معنوي به بيماري مزمني مبتلا گرديد، و روز به روز حال آن رو به وخامت گراييد، به طوري كه در اواخر حكومت حضرت علي(ع) تاب تحمل عدالت آن حضرت را از دست داده بود. پس از شهادت آن حضرت بيست سال حكومت معاويه به تدريج مسلمانان را با ظلم، حق كشي، بي عدالتي، قتل و غارت و فساد عادت داد. معاويه در طول بيست سال حكومت خود مسلمانان را كه در پرتو تعاليم نوراني و حيات بخش اسلام بيشترين حساسيت را در برابر ظلم و فساد داشتند، آنچنان تسليم، رام، زبون و ضعيف كرد كه پس از مرگش به راحتي يزيد بر اوضاع مسلط گرديد. روي كار آمدن يزيد به آن شكل نشانه آن بود كه جامعه اسلامي به كلي درك و احساس خود را از دست داده است، و از چنان پيش آمد تأثرانگيزي ابداً احساس ناراحتي و درد نمي كند. به بيان ديگر جامعه آن روز از نظر حيات معنوي آن چنان در اغما و بيهوشي بسر مي برد كه با روي كار آمدن يزيد حتي صداي ناله ضعيفي هم از آن شنيده نشد. و ادامه چنين وضعي قطعاً به مرگ اسلام و معنويت در جامعه منجر مي گرديد: امام حسين(ع) در اين باره مي فرمايد: «انا للَّه و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذا بليت الامة براع مثل يزيد؛ [1] .

بايد با اسلام خداحافظي كرد هنگامي كه امت به فرمانروايي مثل يزيد مبتلا گردد.» اصلاح آن جامعه در آن زمان نيازمند به وارد كردن شوك قوي و همه جانبه اي به پيكر جامعه بود، آن گونه كه سراسر قلمرو كشور اسلامي را پوشش دهد و غيرت از دست رفته مسلماني را در آنان زنده گرداند. ولي حكومت امويان از چنان دستگاه تبليغاتي قوي و نيرومندي برخوردار بود كه ممكن نبود هيچ نداي حقي به گوش جامعه برسد، بنابراين هر حركت اصلاحي در جامعه نيازمند آن بود كه خود را به دستگاه تبليغاتي مجهز نمايد، كه دستگاه تبليغاتي امويان را تحت الشعاع قرار دهد و آن چنان ابتكار عمل را به دست گيرد كه فرصت انديشيدن را از يزيديان سلب نمايد. روشن است كه تصميم گيري در چنين شرايطي بسيار سخت و دشوار است، چرا كه كوچكترين اشتباه، خطا و غفلتي ممكن است به نابودي هميشگي اسلام منتهي گردد. اين گونه موارد از مواردي نيست كه با احتمال شكست نيز بتوان اقدام كرد بلكه هر گونه اقدامي بايد به اطمينان متكي باشد و با گمان و حدس نمي توان دست به اقدامي زد. از اين رو در چنين شرايطي رهبري قيام بايد به دانشي فراتر متصل باشد تا به خوبي بتواند تمام آثار و عواقب تك تك حركات و اعمال خود را تا صدها بلكه هزاران سال آينده در نظر بگيرد و با توجه به همه آنها تصميم مناسب و شايسته بگيرد. امام حسين(ع) با تكيه بر همين دانش، براي اينكه نداي مظلوميت و حق خواهي اش در جنجال تبليغاتي امويان گم نگردد و براي هميشه به اقصي نقاط جهان برسد، بخش اعظم پيام رساني نهضت خويش را به عهده زنان و اهل بيت خويش نهاد، آن حضرت به برادرش محمد حنفيه - هنگام حركت به سوي كربلا - فرمود: «... اتاني رسول اللَّه(ص) و قال يا حسين اخرج فان اللَّه تعالي شاء ان يراك قتيلاً؛ رسول خدا(ص) ديشب در عالم رؤيا به من فرمود: اي حسين! خارج شو! زيرا خداوند مي خواهد ترا كشته ببيند.» و هنگامي كه محمد حنفيه از انگيزه همراه بردن زنان و اطفال پرسيد، امام فرمود: «و قد شاء اللَّه ان يراهنّ سبايا؛ خداوند مي خواهد آنان را اسير ببيند.» [2] .

معناي اين سخن اين است كه براي حفظ اسلام خداوند بر من واجب كرده است كه تسليم يزيد نگردم تا در اين راه به شهادت برسم، و پس از من اهل بيتم به اسارت در آيند تا به اين وسيله نداي حق خواهي من به گوش جهانيان برسد. اين جمله به خوبي مي رساند كه بدون نقش آفريني زنان در قيام عاشورا، قيام امام حسين(ع) ناتمام بود و اثر مطلوب بر آن مترتب نمي گرديد. با توجه به آنچه گذشت اكنون به تحليل و بررسي حضور زنان در قيام عاشورا مي پردازيم.


پاورقي

[1] سيدبن‏طاووس، اللهوف، منشورات المطبعة الحيدرية، 1369ه.ق، ص‏10؛ ابن‏نما الحلي، ميثر الاحزان، مدرسة الامام المهدي، ص‏25.

[2] علامه مجلسي، بحارالانوار، 364:44؛ ابن‏طاووس، اللهوف، 28.