بازگشت

منازلي كه كاروان اسراء بين كوفه و شام سير نمودند


چون اهل بيت گرام و حرم امام عليه السلام را با سرهاي شهدا به شام غم انجام بردند در هر منزلي از منازل و مرحله اي از مراحل كرامتي ظاهر و برهاني باهر گشت كه اسباب تنبه بعضي و باعث هدايت جمعي گشت ليكن بر شقاوت اشقياء مي افزود چنانچه خداوند در قرآن فرموده و لا يزيد الظالمين الا خسارا بل لم يزدهم الا طغيانا و غرورا

روزي كه از كوفه بيرون آمدند منزل اول قادسيه بود از آنجا اهل بيت را حركت


دادند.

قال ابومخنف: و ساروا بالرؤس الي شرقي الجصاصة ثم عبروا تكريت از طرف شرقي جصاصه با اسراء و سرها روان شدند تا عبور به كنار شهر تكريت نمودند به عامل تكريت نوشتند كه بايد به استقبال ما بيائي و زاد و توشه از براي لشگر و علوفه از براي چهارپايان سپاه بياوري ما جمعيت زياديم و مأمور از جانب ابن زياديم و با ما است سر بريده ي حسين بن علي عليه السلام كه در كربلا كشته ايم و سر او را براي يزيد مي بريم حاكم تكريت چون نامه مطالعه نمود حكم كرد تدارك سيورسات و آذوقه نمايند و جمعيت به استقبال بروند، جمعيت زيادي بيرون شهر رفته و علمهاي سرخ و زرد به جلوه درآوردند بوق و نقاره زدند شهر را آئين بستند مردم بي دين از هر جانب و مكان رو به استقبال آوردند چون فريقين به يكديگر برخوردند بشارت و مباركباد گفتند و تماشائيان از سر نوراني امام عليه السلام مي پرسيدند و جواب هذا رأس الخارجي مي شنيدند اتفاقا در ميان آن جمعيت مردي بود نصراني كه كيش ترسا و آئين مسيحا داشت و از كوفه آمده بود و گفت ويلكم اني كنت في الكوفة من در كوفه بودم نام صاحب اين سر خارجي نبود مي گفتند سر حسين بن علي بن ابيطالب عليهماالسلام است همان علي كه مدتي در كوفه سلطنت داشت و بر ما امير بود و مادرش فاطمه زهرا عليهاالسلام و جدش محمد مصطفي صلي الله عليه و آله است اين سر پسر اوست مردم بفكر فرو رفتند نصرانيها چون اين خبر را شنيدند رفتند ناقوسهاي خود را برگرفتند بنا كردند به ناقوس زدن رهبانان در كنيسه هاي خود را بستند و لعنت و نفرين در حق قاتلان حضرت مي كردند و مي گفتند الها معبود انا برئنا من قوم قتلوا ابن بنت نبيهم اي خداي ما و اي سيد ما ما بيزاريم از قومي كه پسر فاطمه دختر پيغمبر خود را مي كشند.


فرد



گبر اين ستم كند نه يهود و مجوس نه

هندو نه بت پرست نه فرياد از اين جفا



خبر به لشگر رسيد كه نصاري شورش كرده اند و نزديك است مردم ديگر را به شورش درآورند سپاه ترسيدند فلم يدخلوها و رحلوها عن تكريت داخل شهر تكريت نشدند از همانجا رو به راه نهادند تا رسيدند به اعسا از آنجا نيز گذشتند به دير نصراني عروه رسيدند از آنجا هم عبور كردند رسيدند به صليتاء و از آنجا هم گذشتند تا آنكه رسيدند به وادي النخله شب را در وادي النخله بسر بردند.

ابومخنف مي نويسد: سپاه كفرآئين پسر زياد اسراء را از آن منزل كوچ دادند و طي منازل و قطع طريق كردند تا رسيدند به ارمينا و در آنجا توقف ننمودند و ساروا حتي وصلوا الي بلد يقال لبنا عبور كردند تا آنكه رسيدند به بلد لبنا آن بلد معموره بود پرجمعيت مقابل است با مدينه مرشاد شيخ طريحي عليه الرحمه مي نويسد اهل بيت را به مرشاد بردند و نيز ابومخنف مي نويسد به لبنا علي اي نحو كان چون اسيران خونين دل را بدان منزل رسانيدند خبر به شهر لبنا دادند كه جمعيت آن شهر بيرون آمدند فخرجت المخدرات من خدورهن و الكهول و الشبان ينظرون الي رأس الحسين عليه السلام و يصلون عليه و علي جده و ابيه و يلعنون من قتله الخ مرد و زن از صغير و كبير و پير و جوان حتي مخدرات پشت پرده بيرون آمدند و نظر بر سر مطهر نوراني امام حسين عليه السلام مي كردند و صلوات بر او و پدر و جدش مي فرستادند و لعنت بر قاتلان حضرت مي نمودند و نيز لشگر را فحش و دشنام مي دادند و مي گفتند يا قتلة اولاد الأنبياء اخرجوا من بلدنا اي كشندگان اولاد انبياء از شهر ما بيرون رويد اينجا نمانيد آن سپاه روسياه چون اين واقعه بشنيدند فرستادند آن شهر را خراب كردند و رحلوا من لبنا از آنجا كوچ كردند و ساروا حتي وصلوا الي الكحيلة.