بازگشت

فرستادن عبيدالله بن زياد مخذول رؤس شهداء را از كوفه به شام نزد يزيد


مرحوم مفيد در ارشاد مي نويسد:

چون از گرداندن سر مطهر امام عليه السلام در شهر كوفه فارغ شدند عبيدالله ملعون سر را با رؤس ديگر شهداء به زحر بن قيس الجفعي داده و ابابردة بن عوف ازدي و


طارق بن ابي ظبيان را با جماعتي از كوفيان همراه او نموده روانه شام كرد.

ابن اثير گويد: ايشان را همراه شمر شرير ارسال داشت.

و نيز ابن اثير در كامل مي نويسد:

چون محترمات طاهرات را به كوفه وارد نمودند پسر زياد مخذول گفت تا آنها را در جائي محبوس بداشتند، روزي سنگي از خارج زندان نزد ايشان افكندند كه بر آن نوشته بود: ابن زياد درباره شما قاصدي نزد يزيد فرستاده و فلان روز باز مي گردد، اگر روز ميعاد آواز تكبير شنيديد البته شما را نيز خواهند كشت و گرنه به زندگاني و حيات خود مستبشر باشيد روزي چند كه بگذشت مكتوبي ديگر به سنگي آويخته به محبس انداختند مفاد آن اين بود كه به وصول قاصد سه روز بيش نمانده بايد وصاياي خويش بنمائيد، روز موعود نامه يزيد پليد رسيد و ابن زياد را به فرستادن سيد سجاد عليه السلام و اسيران فرمان داده بود، عبيدالله محفر بن ثعلبه و شمر بن ذي الجوشن را بخواند و با اسراء به عزيمت شام مأمور ساخت و عبدالملك بن الحرث السلمي را براي ابلاغ خبر شهادت امام عليه السلام نزد عمر بن سعيد والي مدينه روانه نمود.

عبدالملك بن كردوس حاجب پسر زياد روايت كرده كه از پي ابن زياد به قصر مي رفتيم ناگاه آتش برافروخته برابر روي شومش ديدم او آستين بر چهره خود نهاده رو مي گردانيد و به من گفت مگر تو نيز ديدي؟

گفتم: آري.

گفت: زنهار تا پوشيده داري و با كسي در ميان نياوري.