بازگشت

اطلاع دادن ابن زياد مخذول خبر شهادت حضرت سيدالشهداء


پس از آنكه عبيدالله زياد سلطان مظلومان را شهيد كرد و عيال و حرم او را بكوفه آورد بعد از آوردن به مجلس و توبيخ نمودن امر كرد آل الله را در خرابه جنب مسجد اعظم جاي دادند و سر سرور شهيدان را در كوچه و بازار و اطراف قبائل طواف دادند و بعث البشاير الي النواحي و الامصار كالمدينة و الشام بعد از اين واقعات ما سبق آن ولدالزنا خبر فتح و پژمرده قتل امام مظلوم را به اطراف و اكناف و بلاد و امصار فرستاد از جمله به مدينه خيرالانام كه وطن اصلي سيد الشهداء عليه السلام بود و بشهر شام از براي يزيد.

قال السيد قال الراوي و كتب عبيدالله ابن زياد الي يزيد بن معاوية و اخبره بقتل الحسين و خبر اهل بيته.

مرحوم سيد مي فرمايد: اولا ابن زياد نامه به يزيد نوشت بشارت كشته شدن حسين و خبر اسيري اهل بيت را تماما در آن درج كرد باين مضمون



نمي داني چه بيدادي من بيدادگر كردم

چه ها در كربلا با عترت خيرالبشر كردم



گشودم دست كين بر خاندان مرتضي يكسر

به يكدم خاندانش را همه زير و زبر كردم



چه مشگين خط جواناني كه بي جرم و بي گنه كشتم

چه شيرين طفلكاني را يتيم بي پدر كردم



در اول تاختم خصمانه بر عباس و بر اكبر

به يكساعت حسين عليه السلام را بي برادر بي پسر كردم



پس آنگه تشنه لب كشتم حسين را با دو صد خواري

ز مرگش خواهرانش را همه خونين جگر كردم






به جسمش تاختم اسب و زدم بر خيمه اش آتش

بر او ظلم آنچه تو مي خواستي من بيشتر كردم



غرض يك آتشي در كربلا افروختم ناگه

كه آفاق جهانرا از شرارش پر شرر كردم



چون نصرت يافتم با دشمن تو با دل خرم

چراغان اين ولايت را از آن فتح و ظفر كردم



چون قاصد عبيدالله زياد نامه را به يزيد پليد رسانيد يزيد شقاوت آئين از شهادت امام حسين عليه السلام مسرور و شادمان گشت دل قساوت نهاد آن ظالم از كشته شدن امام ما راحت شد ساعتي در فكر فرو رفت و در نامه تأمل كرد و سرور قلبي و شادماني باطني خود را اظهار نمود فراي ان الأمر عظيم و الخطب جسيم و بدكار بزرگي واقع شده و امر عظيمي حادث گشته كه موجب پريشاني خاطر مسلمانان و باعث ملامت گبر و ترسايان خواهد شد و حكما در اين امر وي را تقريع و توبيخ و تشنيع خواهند نمود فاظهر العبس و اقطاب الوجه بر حسب ظاهر عبوس كرده چين در ابرو آورد و صورت درهم كشيد رو بحضار مجلس نموده گفت ان ابن مرجانه فعل كذا و كذا پسر مرجانه ملعون چنين و چنان كرده حسين بن علي عليه السلام را شهيد كرده و عيال او را اسير نموده من راضي به فعل او نبوده و نيستم و نگفته بودم حسين بن علي عليه السلام را بكشد و انما امرته بدفعه و طرده عن حدود الأسلامية همين قدر باو گفتم حسين عليه السلام را از حدود و ثغور مسلمانان دور كند و نگذارد كه مردم را اغوا كند و لواي سلطنت برپا نمايد او هم مثل يكي از مسلمانان سر بزير باشد و كار بكار دولت و ملت نداشته باشد پسر مرجانه بي عقل چنين و چنان عجله و شتاب كرد و حسين عليه السلام را كشت و عيالش را اسير كرده بكوفه آورده ففعل كل ذلك بسوء سريرته و ضعف رايه قبحه الله و ما صنع همه


اينكارها را ابن زياد براي خباثت ذات و سوء رأي صفاتي كه دارد عمل نموده خدا قبيح كند روي او را با كارهايش هر چند براي تشييد سلطنت بدكاري نكرده اهل ادراك افعال او را تحسين مي كنند ليكن من تقبيح مي كنم پس برداشت نامه بابن زياد نوشت كه اي پسر زياد نامه بشارت آميز و فرح انگيزت در خوشترين ساعتي بمن رسيد باعث سرور قلب من و مزيد اعتبار تو شد آفرين و هزار آفرين بر تو باد كه حق آل سفيان را ادا كردي و انتقام خون هاي ريخته ما را كشيدي و نسل علي عليه السلام را از صفحه زمين برداشتي چون نامه ي من بتو رسيد مستعجلا رؤس قتلي و اساري را زود بشام فرست لئلا تقوم في العراق فتنة چون عراق مقر شيعة علي است برخلاف شهر شام كه همه محب آل اميه اند يزيد نوشت كه اسرا و سرها را روانه كن مبادا در بين راه اعراب به حمايت برآيند و آنچه خفت و خواريست در حق ايشان معمول دار

شعر



بگو به لشگر ما كاي سپاه خون آشام

بر اهل بيت حسين از عراق تا در شام



بجان من كه دمي خوبي و وفا مكنيد

بجز ستم نپسنديد و جز جفا نكنيد



ز كوفه تا به دمشق آب نانشان يكسر

دهيد آب ز اشگ غذا ز خون جگر